هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: موزه جادو و تاریخ جادوگری
پیام زده شده در: ۱۴:۲۷ دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹
#11
مرد نخ نما نگاهی به بادکنک انداخت‌ و پیشنهاد رو قبول کرد شاید بادکنک بهتر از پودر قلب بود.
بادکنک را بغل کرد و به سمت در رفت .

فلش فوروارد

یک ربع بعد مردم مردی میدیدند که بادکنکی بغل کرده بود و به سوی اسمان میرفت. مرد نخ نما سبک شده بود و بالاخره هدف ش را پیدا کرده بود.
هدف ش، بالا رفتن، فراموش کردن بود.

دفتر مدیر موزه

موزه دار لبخند زد. چند وقت بود که پودر قلب بین معجون سازان محبوب شده بود. با دقت پودر رو داخل شیشه ریخت‌‌‌ یه ذره مونده بود...
شترق
ایزا و یوشی با وعتماد به نفس وارد شدند و همزمان ظرفی که پودر قلب دورن آن بود شکست
موزه دار به پورد قلب با ارزشش نگاه کرد که پخش زمین شده بود.
افسوس ...
افسوس که ادب حکم میکرد با احترام حرف بزند وگرنه کروشیوی میزد که بلاتریکس از خجالت آب میشد‌.
با دست شقیقه هایش را ماساژ داد تاثیری نداشت ولی خب‌‌‌... با کلاس بود .
بالاخره رو به دو دختری که روبه رو یش بودند و فیگور گرفته بودند نگاه کرد.

_نام؟
_من یوشیم و اینم ایزا
_خب خانم سوشی و ایزا.چی کار میتونم براتون بکنم؟

ولی یوشی بی توجه به سوال موزه دار ایزابلا را میزد.
_بیا . اینم بهت گفت سوشی . سوشی .
_به حسابت میرسم ویزا . اصلا نمیخوایم چیزی بفروشیم .
و از در بیرون رفتن.
موزدار اهی کشید: ملت دیونه ان.
و منتظر مشتری بعدی شد...


!Warning
Risk of biting


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۳:۴۹ یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۹
#12
کی‌: زمانی که کلاغه به خونش رسید.


!Warning
Risk of biting


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۴:۲۴ شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۹
#13
کی:زمانی که خاندان ویزلی نیست و نابود شود.


!Warning
Risk of biting


پاسخ به: شهرداری هاگزمید (تعامل با ناظران)
پیام زده شده در: ۱۸:۵۲ پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۹
#14
سلام .
درخواست باز شدن تاپیکی به نام پارک وحشت.
ایده ش از یکی کتابای اقای ار ال استاینه ، میدونم که اینجا سایت هری پاتره ولی فقط ایده اصلیش برای یه کتاب دیگه س و اگه سوژه خوب پیش بره هیچ ربطی نخواهد داشت‌.
کارکنان این پارک وحشت ها هستن و اتفاقات وحشتناکی در این پارک منتظر جادوگرانه.
ممنون از توجه تون.


!Warning
Risk of biting


پاسخ به: یک سوال مطرح شده، متناسب با هر یک از گروههای هاگوارتز به آن جواب دهید
پیام زده شده در: ۲۳:۵۳ یکشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۹
#15
آفلاین
1.به کدام یک از خصوصیات خودتان افتخار میکنید:
الف)اصالتتون *
ب)خوشبینی تون
ج)هوش و ذکاوتتون
د)مهربانیتون

۲.در صورت تکرار قصه ی سه برادر کدام یک را انتخاب می کردید:
الف)سنگ زندگانی
ب)شنل نامرئی*
ج)ابرچوبدستی
د)دانش پس از مرگ

۳.از بین اشیا صندوق جادویی کدام را برمیدارید:
الف)کلید طلایی
ب)بطری زیبا و خالی
ج)کتاب نقره ای
د)شمیشر جواهر نشان*

۴.هنگام عبور از پل با دوستان صمیمیتون غولی اجازه ی عبور نمیدهد آنگاه شما چه میکنید:
الف)تسلیم شدن و تعظیم کردن بدون هیچ جنگ و خونریزی
ب)پاسخ به معمای غول برای عبور *
ج)داوطلب شدن برای مبارزه
د)عبور از پل دیگر که پس از عبور شما خواهد شکست

۵.از جادو برای چه استفاده میکنید:
الف)به دست آوردن قدرت
ب)در راه پیشرفت*
ج)راحتی و آسایش
د)محبت و کمک به دیگران

۶.در برابر چه چیزی کمترین مقاومت را دارید:
الف)جهالت
ب)خواری
ج)گرسنگی
د)تنهایی*

۷.از چهار جام کدام را مینوشید:
الف)جام پر از مایع خونی رنگ*
ب)جام پر از مایع نقره ای رنگ
ج)جام پر از مایع شفاف یا بیرنگ
د)جام پر از مایع طلایی رنگ

۸.کدام را مورد دوست دارید قبل از بقیه مطالعه کنید:
الف)غول
ب)سانتور
ج)دیوانه ساز*
د)انسان

۹.به کدام جادو علاقه خاصی دارید:
الف)جادوی سفید
ب)جادوی خاکستری
ج)جادوی سیاه*
د)همه ی موارد

۱۰.از چه حادثه ای بیشتر می ترسید:
الف)از بین رفتن گنجینه ی دانشتان
ب)شکستن چوبدستیتان
ج)از بین رفتن کل زحماتتان*
د)مرگ یکی از دوستانتان


!Warning
Risk of biting


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۳:۳۴ شنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۹
#16
کِی : زمانی که لرد تاریکی به قدرت رسید.


!Warning
Risk of biting


پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۲۳:۵۴ جمعه ۹ آبان ۱۳۹۹
#17
بلاتریکس مرگخواران رو در گوشه ای جمع کرد و نقشه اش رو با انها در میان گذاشت سپس با لبخندی جوکر مانند به طرف یوشی رفت و سعی کرد مودب به نظر بیاید.
_شما اسمت چیه؟
_ئه وا. توی پست قبل نگفتم؟ خب حالا میگم . یوشی هستم . میزوهو یوشی

بلاتریکس که سعی می کرد حواس یوشی رو پرت کنه تا ایزا و پاتریشیا به پشت سر بنده خدایی که جسارت کرده بود ارباب مرگخواران رو در دست هایش بگیره برن‌.

فلش بک یک ربع پیش
_من سعی می کنم حواسشو پرت کنم بعد دو نفر از شما ها میرین پشت سرش و برگ یا همون ارباب رو فوت می کنین تا بیوفته زمین ولی اگه ارباب آسیب ببینه خودم آسیبتون می کنم
_ما غلط کنیم یه ارباب آسیب بزنیم.
_کسی به هلوی مامان آسیب بزنه‌؟ نه نه نه . اگه کسی اینکارو بکنه ابشو میگیرم میدم گیلاس مامان نوش جان کنه.
_خوبه . حالا کی داوطلب میشه بره ارباب رو فوت کنه؟
سکوتی سنگینی فضا گرفت . انقدر سنگین که اعضای بدن تام از هم پاشید که خب برای هیچ کس اهمیتی نداشت ولی سوال این بود ، چه کسی جرات داشت ارباب رو به زمین بندازه‌؟
ناگهان مرگخوار ناشناسی ایزابلا و پاتریشیا رو جلوی پای بلا انداخت.
_اینا داوطلب شدن .


ویرایش شده توسط ایزابلا تینتوئیستل در تاریخ ۱۳۹۹/۸/۹ ۲۳:۵۸:۳۰

!Warning
Risk of biting


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ جمعه ۹ آبان ۱۳۹۹
#18
بعد از اینکه شیپ به اجبار صندلی ای برای لیسا آورد، تازه ماجرا شروع شده بود.

_من با این صندلیه قهرم .
_صندلیه دیگه ای موجود نیست.

در این میان شیپ برای اینکه حرفی زدا باشد گفت:
_اجازه؟ صندلی اصلا موجود نیست .
_من با موجود هم قهرم .
_لیسا صبر منم حدی داره ها .

لیسا با کمی منت رو به قهردونش کرد .
_وایسا با قهردونم مشورت کنم.

بعد از صد و بیست و هفت ثانیه لیسا و قهردونش به نتیجه رسیدند:
_اسم صندلی رو از قهردونم پاک کردم‌.


!Warning
Risk of biting


پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱:۳۵ جمعه ۹ آبان ۱۳۹۹
#19
_نگران نباشید فرزندان روشنایی . من خوبم

متاسفانه هیچ یک از اعضا ی محفل و مرگخوار نمیدونستن دهن شمشیر کجا میتونه باشه و نتونستن جلوی دامبلدور رو بگیرن که کلمه ی ممنوعه رو نگه

_نمیخوام نگرانتون کنما ، فقط ارباب کجاست ؟

همه ی جماعت مرگخوار و محفلی رو به تام کردن.
_مثل اینکه نگرانتون کردم .

صدایی از ناکجا اباد به گوش رسید
_یارانمون ما اینجاییم .
_ارباب کجایین؟
_ما پایینیم بلا.

نقشه خسته شده بود . نقشه ، نقشه ای نبود که بتونه بی توجه ای رو تحمل کنه.
نقشه ‌، نقشه ای ناز پرورده بود
_منم هنوز شارژر میخوام .
وگرنه نمیگم کلاغ کجاست و تا اطلاع ثانوی خاموشم . وقتی شارژر پیدا کردین خبرم کنین. فعلا


ویرایش شده توسط ایزابلا تینتوئیستل در تاریخ ۱۳۹۹/۸/۹ ۲۱:۵۱:۳۴

!Warning
Risk of biting


پاسخ به: خاطرات مرگ خواران
پیام زده شده در: ۱۴:۵۲ پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۹
#20

_اربابم کجایییی ؟ اربابممممممممممممممممممممم کجایی؟ دقیقا کجایی...

زمزمه نا موزونی خانه ریدل ها رو در بر گرفت:
_کجایی تو بی من دقیقا کجایی .

و صدای ضجه ای اهنگ رو قطع کرد.

_ارباببببببب بدون شما چیکار کنممممم. ارباااااااااااااابا کجایین؟ چرا مارو تنها گذاشتین

سدریک که چند وقتی بود کاملا بیدار بود به طرف لینی ای دوید که بعد از چند سال به شکل جانور نما نبود تا ارومش کند.
چند هفته بود که خانه ی ریدل ها در جو بدی قرار گرفته بود . با غیب شدن لرد ولدمورت ،ایزا دیگر گاز نمیگرفت، پلاکس نقاشی نمی کرد و حتی از اسنیپ حرف نمی زد، اگلا پیپ ش را( حتی خاموش )نمی کشید، هکتور معجون نمی ساخت، سو چند هفته بود که کلاهش را گوشه اتاقش ول کرده بود و سراغ ش رو نمیگرفت، ملانی با غم به کیف پزشکی مملو از وسایل پزشکی اش خیره شده بود و مروپ تمام میوه هایش رو در سطل خالی کرده بود.
دوباره اهنگ سوزناک خانه رو در بر گرفت.

_یه پاییز زرد و زمستون سرد و
یه خانه ی تنگ و یه زخم مار شکلو
رو دستم گذاشتی.
غم جمعه عصر و غریبیه جادو
یه دنیا سوالو تو مغزم گذاشتی
جهانی دروغ و یه دنیا ی بی جادو
یه درد عمیق و یه تیزی تیغ و
یه قلب مریض و یه آه غلیض
یه دنیا محالو تو سینم گذاشتی
اربام کجایی دقیقا کجایی؟
کجایی تو بی من، تو بی من کجایی

_ما همین جاییم پاتریشیا
مرگخوران بی توجه به صدایی که بسیار شبیه به ارباب بود توجهی نکردند زیرا چند روز بود ارباب رو در همه جای خونه میدیدند ولی ارباب سرابی بیش نبود.
_کجاییی ارباب . کجا رفتی ارباب
_من همینجا ایم پاتریشا . اکه بار دیگه...

مرگخواران در جای خود خشک شدند و در صدم ثانیه به سوی اربابی که دعا می کردند واقعی باشد دویدند . ایزابلا که مثل یوز ایرانی می دوید زود تر از همه به لرد رسید.
_واقعیه . وااااااقعیهههههههه . ارباب اومدن. ارب...
_شلیل مامان برگشتی شلیل مامان برگشته.

پاتریشیا در حالی که برگ هایش جوانه می زد جیغ زد:
_ارباب. واقعا خودتونین؟
_بله پاتریشیا خودمونیم
_اربابااااااااااب فدای جان پیچ هاتون بشیم
نیم ساعت بعد.
_حالا بیا وسط.
ربکا با رقص بندری و هکتور ویبره کنان به وسط خانه ی ریدل ها امدند.
_خجالت هم خوب چیزیه.
_زمان سالازار اگه یه نفر خوب بندری نمی رقصید، سالازار با یه کروشیو حساب شو می رسید
_بفرما شلیل مامان، گیلاس ارگانیک .
_مادرمان هنوز هم باید میوه بخوریم
_بخور گیلاس مامان . بخور جون بگیری.

و این گونه بود که با آمدن لرد تمام غم های خانه ریدل ها رفتن پی کارشون.
ایزا هر که دم دستش بود گاز می گرفت، پلاکس نقاشی تمام مرگخواران می کشید، اگلا پیپ ش را روشن کرده بود و می کشید، هکتور معجون می پروند، سو کلاهش را از زاویه های مختلف برسی می کرد ، ملانی با شادی تمام مرگخواران رو ویزیت می کرد و مروپ تمام میوه هایش رو در حلق لرد فرو کرده بود.

امروز بود که ارباب مرگخواران برگشته بود


!Warning
Risk of biting






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.