بدون نام
vs
از جاروی جیغ تا مرلین
پست اول
_ بر طبق حکم دادگاه، مجرمین برای مدت دو هفته به دور ترین نقطه جغرافیای جادویی تبعید خواهند شد.
کتی با بغض سرش را روی شانه پلاکس گذاشت.
_ حالا چجوری مسابقه بدیم...؟
فلش بک_ کافه دسته سه جارو
_ هفت تا نوشیدنی روغنی.
جاروی کتی، هفت نوشیدنی را برداشت و به سمت میزشان رفت. دور میز، شش جاروی گروه بی نام نشسته بودند و سرجارو به سرجاروی هم میگذاشتند.
جاروی کتی هم پشت میز نشست و نوشیدنی هارا بین بقیه پخش کرد.
_ عجب کوییدیچی بشه این سری.
_ میترکونیم.
_ به فضل خدا موفق خواهیم شد.
جاروی بچه طعنه ای به جاروی مولانا زد:
_ بابا تو چقدر سوسولییی؛ گوش بدید به من، باس یه کاری کنیم که برد گروهمون قطعی بشه.
_ خیلی بیشتر تمرین کنیم؟
بچه جارو دست نداشته اش را به پیشانی اش کوبید.
_ نخیرم، باس یه کار خفن تر بکنیم، زود اینارو بخورید بریم ناکترن.
جاروهای دیگر میخواستند نقشه جاروی بچه را بدانند، اما او خوب قلدری شده بود. پس صبر کردند تا خودشان نقشه را از نزدیک ببینند.
آن وقت شب به جز جارو های کوچک و بزرگ هیچ موجود دیگری در کوچه ناکترن دیده نمیشد.
گروه جارو های کوییدیچ مانند گروهی از قهرمانان روی زمین فرود آمدند و پشت جاروی بچه به راه افتادند.
کمی بعد، روبه روی مغازه معجون های سیاه برای جارو های سیاه توقف کردند.
جرمی جارو، با دیدن عنوان مغازه اخم هایش را درهم کشید.
_ فکر کردین من یه جاروی سیاهم؟ مگه نور بین شاخه هامو نمیبینید؟
بچه جارو نفس عمیقی کشید و اورا به داخل مغازه هل داد.
_ همینم مونده نور داخل شاخهی مردمو پیدا کنم.
سپس همراه با بقیه وارد مغازه شد.
قفسه های مغازه با شیشه های معجون پر شده بودند. از معجون ضد ریزش شاخه گرفته تا نامرئی کننده جارو و هزاران معجون دیگر.
از بین قفسه های چپ و راست، سایهی جارویی به پیشخوان نزدیک شد.
فروشنده، شاخه هایش را دم اسبی بسته و شنلی بنفش رنگ روی دسته اش انداخته بود. در آن میان اما، گردنبند زمردی رنگش بیش از هر چیز خودنمایی میکرد.
_ خوش اومدین داداشا، در خدمتتونم.
بچه جارو جلو رفت و در حالی که آرنج دست نداشته اش را روی پیشخوان میگذاشت، چانه اش را به کف آن تکیه داد.
_ یه چیزی میخوایم که اگه کمکمون کنی، کلی جاریون گیرت میاد.
فروشنده صورتش را به بچه جارو نزدیک کرد.
_ هرچیزی که فکرشو بکنی اینجا داریم.
بچه جارو، به بقیه اعضای گروه اشاره کرد و گفت:
_ ما یه هفته دیگه مسابقه کوییدیچ داریم و باید هرطور شده برنده بشیم.
سپس نزدیک تر شد و آرام زمزمه کرد:
_ معجون دوپینگ داری؟
فروشنده در حالی که لبخندی شیطانی بر لبش شکل گرفته بود عقب کشید.
_ گفتم که هر چیزی بخوای اینجا داریم. فقط الان به اندازه همه تون آماده نیست، باید دو شب دیگه بیاید و ببرید.
اینبار جاروی سفید آلنیس اعتراض کرد.
_ داری چیکار میکنی؟ اسم این کارت دوپینگه، ما نباید قوانینو زیر پا بذاریم.
جرمی جارو هم در تایید حرفش سر تکان داد.
_ ما اصلا نیستیم، شما هر خلافی میخواید بکنید، منتها پنج تایی.
سپس جاروی آلنیس را به سمت درب هل داد.
بچه جارو حرکتی زد و جلوی در ایستاد:
_ دوپینگ چیه؟ اشتباه میکنید بابا، من فقط یه تقویتی خواستم.
_ تو مغازه های عادی تقویتی نمیفروشن؟
بچه جارو خندهای کرد و فروشنده را نشان داد.
_ معلومه که همه جا هست، ولی من نباید دوست عزیزم رو ول میکردم و از جای دیگه معجون میخریدم. مگه نه دوست عزیزم؟
دوست عزیز سریع سرش را تکان داد.
_ بله بله... همینطوره.
جرمی جارو چشم هایش را تنگ کرد و سرخ شد.
_ د آخه چرا دروغ میگی؟ من حرفاتونو شنیدم.
_ آخه تو رو خیلی جو گرفته! تو که عضو محفل نیستی، سفید هم نیستی، هیچ نوری هم بین شاخه هات نیست؛ همش توهمه. فقط صاحبت یه خورده محفلیه که اونم التفاتی نداره. مگه صاحبهای ما نمیخوان برنده بشن؟ ما باید به صاحبامون وفادار باشیم، نه جبههشون. ما باید اونارو برنده کنیم.
جرمی جارو که انگار کمی نرم شده بود، به جاروی آلنیس نگاهی کرد.
_ نظر تو چیه؟
حالا وقتش بود جاروی پلاکس، که نقش مادر گروه را ایفا میکرد پادرمیانی کند.
پس جلو آمد و روی شانه جرمی جارو زد:
_ راست میگه، مگه نمیخواین برنده بشیم؟ هوم؟ آلن، تو نمیخوای برنده بشیم؟
جاروهای مایل به محفل، با تردید سر تکان دادند.
_ باشه، اما اگه لو بریم ما هیچ چیزی رو گردن نمیگیریم.
بچه جارو از جلوی در کنار کشید و چشمکی زد.
_ گیر نمیافتیم.
پایان فلش بک_ دادگاهوزیر جدید یکی از «عجب آدمیه» های روزگار بود. به فکر کدام جادوگرزاده ای میرسید که از جارو ها آزمایش دوپینگ بگیرد؟ اما خب... از «لادیسلاو پاتریشوا خانزفا کاردلیپ جورامونت پتیران عاصدیغ زاموژسلی» هیچ چیز بعید نبود.
در جایگاه متهم، هفت جارو که جلوی دسته هایشان، روی هوا دستنبدی از جنس طناب شناور بود ایستاده بودند.
آلنیس و جرمی نتوانستند قاضی را متقاعد کنند که جارو هایشان بیگناه هستند.
فقط با قسم و سوگند جاروها، قاضی قبول کرد که بازیکنان اصلی نقشی در این قانون شکنی نداشتند.
_ متهمین با دیوانه ساز ها به محل تبعید فرستاده میشن. پایان دادگاه.