هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: به نظرتون اگه لی لی به جای جیمز با اسنیپ ازدواج میکرد،جیمز چیکار میکرد؟ذات اسنیپ بهتر بود یا جیمز؟
پیام زده شده در: ۱۵:۲۵ سه شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۹
#11
شاید اگه با سوروس ازدواج میکرد خیلی خیلی بهتر میشد اما تقدیر این بود و نمیشه تغییرش داد و اینکه فکر کنم ذات هردو خوب بود


ادم برفی رو همون شال گردنی که گرمش میکرد کشت


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۸:۰۰ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
#12
با کی:

با فنریر گری بک


ادم برفی رو همون شال گردنی که گرمش میکرد کشت


پاسخ به: نقد پست های انجمن محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۳:۳۴ سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹
#13
سلام لطفا این رو برام نقد کنید با تشکر

سلام فلیسیتی! نقدت رو اینجا فرستادم.


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۴ ۱۶:۲۰:۲۳
ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۴ ۱۶:۲۰:۴۶

ادم برفی رو همون شال گردنی که گرمش میکرد کشت


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۹:۲۸ سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹
#14
کی:

لونا


ادم برفی رو همون شال گردنی که گرمش میکرد کشت


پاسخ به: اتاق ضروریات (محل جلسات الف دال)
پیام زده شده در: ۱۰:۱۱ یکشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۹
#15
سلام
درخواست عضویت در الف. دال رو داشتم

سلام فلیسیتی!
به الف.دال خوش اومدی فلیسیتی!
اطلاعات تکمیلی رو با جغد برات ارسال کردم فلیسیتی!


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۴ ۱۶:۲۳:۲۱

ادم برفی رو همون شال گردنی که گرمش میکرد کشت


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۷:۵۰ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
#16
کجا:

کوچه دیاگون


ادم برفی رو همون شال گردنی که گرمش میکرد کشت


پاسخ به: کلاه گروه بندی
پیام زده شده در: ۱۴:۱۱ جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۹
#17
کتابی در مورد معجون ها را در دست گرفته بود و به ظاهر تمام حواسش به کتاب بود اما...گیج و منگ بود او نمیدانست که سرنوشت چگونه برایش رقم خورده و کدام یک از گروه ها برای او مناسب است!!
شجاعت!
هوش!
اصالت!
مهربانی!
هر چهار گروه هاگوارتز خوب و مورد پسند بودند اما...! واقعا کدام یک از گروه ها برای او مناسب بود؟
_ای کاش توی ریونکلاو بیوفتم...
در افکار خود غرق بود که صدای یک زن را شنید که گفت:
_فیلیسیتی ایستچرچ
آن زن او را صدا کرده بود
نفسش در سینه حبس شد!
با ترس و هیجان به جلو رفت به صندلی چوبی قدیمی نگاهی انداخت و روی صندلی نشست
زنی که کنار فیلیسیتی ایستاده بود کلاه را بر سر او گذاشت...
_خب خب... توی کدوم گروه بری بهتره؟؟ از همه گروه ها خوشت میاد ولی ظاهرا یکیش رو بیشتر از بقیه دوست داری و هوش زیادی داری!! تنها جایی که برای تو خوبه... ریونکلاو

فیلیسیتی نفسی از سر اسودگی کشید، او خوشحال بود که در گروه ریونکلاو است
زنی که در نزدیکی فیلیسیتی ایستاده بود کلاه را از روی سر او برداشت
فیلیسیتی با خوشحالی به سمت میز ریونکلاوی ها رفت و روی یکی از صندلی ها نشست...


ادم برفی رو همون شال گردنی که گرمش میکرد کشت


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۳:۳۳ جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۹
#18
چیکار:
قرمه سبزی خوردن

جمله کامل:
سوروس اسنیپ قبل از ظهور ولدمورت تو پایگاه بسیج با جیمز پاتر قرمه سبزی خوردن


ادم برفی رو همون شال گردنی که گرمش میکرد کشت


پاسخ به: سفر با زمان برگردان
پیام زده شده در: ۱۳:۱۵ جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۹
#19
_خب نفس عمیق... هیچ اتفاق خاصی نیوفتاده به زودی میام پیشت موش موشیییییی
بعد از کلنجار های فراوان زمان برگردان را در دست خود گرفت...
_الان باید چیکار کنم؟؟ اهان باید بر خلاف عقربه ساعت بچرخونمش کاری نداره که!! اما وایسا ببینم... اگه این روش جواب نداد چییی!؟؟ نه نه من مطمئنم پیداش میکنم

فلش بک به چند ساعت قبل

فیلیسیتی با جیغ و داد همه جا را میگشت...
_موووش موووشیییی عزیز دلممم قند عسلممم کجااایییی؟؟ خیار شورمممم کجااایییی.؟؟طالبی من کجایی؟؟ بیااا من بدون تو میمیرم کره مننن
فیلیسیتی همه جای قلعه را گشت اما هیچ اثری از موش صحرایی کوچک او نبود!!
_خب من همه جارو گشتم و پیداش نکردممم عمرا نمیتونم به همین راحتیا موشم رو از دست بدمم یعنی کجا رفته؟
فیلیسیتی در این فکر بود که موش صحراییش کجا رفته که ناگهان فکری به سرش زد...
_اگه بتونم با زمان برگردان برگردم به عقب میتونم موشمو پیدا کنم...درسته باید همین کارو بکنم

زمان حال

_خیلی خب دیگه نباید بیشتر از این زمانو از دست بدم بهتره زودتر برگردم به عقب و موشمو پیدا کنم!
فیلیسیتی زمان برگردان را در دست گرفت و او را بر خلاف عقربه های ساعت چرخاند و زمان برگردان به کار افتاد...
بعد از چند دقیقه فیلیسیتی چشم های خود را که بسته بود، باز کرد و به اطراف نگاهی انداخت! انگار زمان برگردان کار کرده بود و فیلیسیتی به عقب برگشته بود
_هوفففف اخیش برگشتم به گذشته... الان تنها کاری که باید بکنم اینه که ببینم موشم کجا رفته و اصلا چجوری گم شده! اما... اما وایسا ببینم اصلا من چقدر اومدم عقب!؟ وااای نههه من اصلا حواسم به مدت زمانی نبووود... انقدر به فکر موشم بودم که یادم رفت به مدت زمانی دقت کنم چه سوتی با شکوهی
فیلیسیتی سرش را بالا اورد و به اطراف نگاهی انداخت اول باید میفهمید که چقدر به عقب برگشته!
همینطور که به اطراف نگاه میکرد تقویمی دید که به دیوار وصل شده... به سمت تقویم حرکت کرد...
_خوبه کسی این اطراف نیست.... چیییییی
تاریخ تقویم اینگونه بود: 1999
اری! او زیادی به عقب برگشته بود!!
_اوه... الان چیکاار کنم واییی خب بهتره تمرکز کنم...نفس عمیق بکششش حالا حالم بهتر شد خب اشکالی نداره الان تنها کاری که باید بکنم اینه که به زمان خودم برگردم و بعد دوباره با زمان برگردان به عقب برگردم ولی این دفعه باید حواسم باشه که زیاد به عقب برنگردم

زمان حال

_اخیش... بالاخره برگشتم! الان باید دوباره با زمان برگردان ، به عقب برگردم ولی ایندفعه حواسم باشه فقط چند ساعت به عقب برگردم!!
فیلیسیتی زمان برگردان را در دست گرفت، چشمان خود را بست و زمان برگردان را بر خلاف عقربه های ساعت تکان داد...
چند دقیقه بعد چشمانش را باز کرد!! بله او به عقب برگشته بود البته اینبار فقط چند ساعت به عقب برگشته بود
_خیلی خب تقریبا در همین ساعت بود که موش موشی رو گم کردم
همینطور که به اطراف نگاه میکرد ، حواسش بود که کسی او را نبیند ناگهان موش موشی را دید که پنهان از چشم دیگران زیر بالشت رفت و کسی هم او را ندید!!
_حالا فهمیدم پس موش موشی زیر بالش رفته و خوابیده!! من چرا زیر بالشو نگاه نکردم!!
الان که فهمیدم اون کجاست بهتره زودتر برگردم به زمان خودم و برش دارم...
سپس با زمان برگردان به زمان حال برگشت و بعد با عجله به داخل اتاق خود رفت و به سمت تخت رفت، بالش را برداشت و...
بله! زیر بالشت موش موشی با خیالی تخت خوابیده بود
_هوفففف... موش موشی همه جارو دنبالت گشتم اخه تو اینجا چیکار میکنی منو سکته دادی
اما خداروشکر داستان به خوبی و خوشی تموم شد


ادم برفی رو همون شال گردنی که گرمش میکرد کشت


پاسخ به: انجمن ترک اعتیاد چیژکشان گمنام
پیام زده شده در: ۱۸:۰۴ پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹
#20
سرش را بالا اورد و نوشته روی تابلو را خواند:
«انجمن ترک اعتیاد چیژ کشان گمنام»
نفسی عمیق کشید و وارد انجمن شد و به حضار داخل سالن نگاهی انداخت سپس گفت:
_سلام
_سلام اسمت چیه فرزندم؟؟
_من فیلیسیتی هستم
_مشکلت چیه؟
_مشکلم؟ مشکل دیگه چیه؟؟
حضار که دیگه به این نوع برخورد ها عادت کرده بودند گفتند:
_تو به چی معتادی فرزندم؟
_اها خب من ... راستش من به سوتی دادن معتادم
_معتاد سوتی دادن دیگه چیه؟؟
_اینه که عادت کردم هرجایی میرم باید یه سوتی بدم به طوری که هروقت سوتی ندادم بعدش حالم بد شده
_بیشتر توضیح بده ما گوش میدیم
فیلیسیتی سرش را تکان داد و خواست روی صندلی بنشیند اما به جای اینکه روی صندلی بنشیند شطلق روی زمین افتاد...
بله او باز هم سوتی داده بود و به جای اینکه روی صندلی بنشیند روی زمین مبارک فرود امده بود!!
حضار که سعی در نگه داشتن خنده خود داشتند به فیلیسیتی چشم دوختند
فیلیسیتی با لپ هایی قرمز شده از زمین برخواست و سرفه ای کرد... سپس با ضرافت کامل روی صندلی نشست
_حالت خوبه فرزندم؟؟
_اهم اهم... بلی من خوبم
_خب داشتی میگفتی
_اها یعنی اره داشتم میگفتم خلاصه هرجا میرم باید سوتی بدم مهم نیست کجا باشه و این مایع دردسرمههه همیشه ضایع میشم
حضار اشکشان در امده بود و فیلیسیتی هم اشکی که از گوشه چشمش چکیده بود را پاک میکرد و همچنان ادامه داد:
_ دستمم به دامنتون هعیییییییی به نظرتون امیدی بهم هست؟؟
تمامی کسانی که آنجا بودند و در حال ریزش اشک های پی در پی خود بودند لحظه‌ای ساکت شدند و هرکسی گوشه ای به فکر فرو رفت...
بعد از چند دقیقه سکوت، مدیر انجمن با صدایی ناامید گفت:
_ما اینجا کسی رو داشتیم که به سفید کننده خوردن اعتیاد داشته یا حتی کسی رو داشتیم که به خون انسان رو خوردن معتاد بود ولی اینیکی...
_فکر کنم باید بیشتر روی این موضوع فکر کنیم
بعد از یک ساعت فکر کردن:
_خب فیلیسیتی عزیز ما به این نتیجه رسیدیم که شما فعلا اینجا بستری بشی تا ببینیم چه میشه کرد!!
_بستری یعنی چی؟؟؟
_جانم؟؟؟
_وااای نه باز سوتی دادم میخواستم بگم بستری برای چی؟؟
_هیچی همینطوری میخوایم مهمون ما باشی یکم بیشتر باهم اشنا بشیم تا ما هم بهتر بتونیم درمانت کنیم هیچ عجله ای نداشته باش فرزندم
_باشه اگه واقعا اینجوری درمان میشم من حرفی ندارم
سپس از روی صندلی پا شد و... بومب... طلق.. آخ... اوخ...
همین که فیلیسیتی از روی صندلی پا شده بود و چند قدمی جلو رفته بود پایش لیز خورد و بر روی یکی از حضار که در نزدیکی او بود افتاد و او نیز تعادل خود را از دست داد و به روی یکی دیگر افتاد و در اخر هر سه روی زمین افتاده و صدای بدی ایجاد شد
_اسم اینو نمیشه گذاشت سوووتیییی این یه اعتیاد ناشناخته هست به جان خودم
در همین حین دامبلدور به سمت فیلیسیتی رفت و گفت:
_فیلیسیتی عزیز!! هرکسی در دنیا عیب و ایرادی داره و اینها باعث میشن که یه ادم بشه منحصر به فرد... این اخلاق تو که همه جا باید سوتی بدی بد نیست! اتفاقا عالیه! از این به بعد برو به زندگیت ادامه بده و اهمیت نده چندتا سوتی داشتی و خواهی داشت!
_واقعا پروفسور؟؟
_بله واقعا
و اما فیلیسیتی که خوشحال و شادمان شده بود از سالن انجمن ترک اعتیاد چیژ کشان گمنام خارج شده و در راه برگشت به خانه به این فکر میکرد که اصلا این یک اعتیاد نبوده و او اصلا نباید به انجمن ترک اعتیاد چیژ کشان میرفت!!
بلی او مثل همیشه باز سوتی داده بود


ادم برفی رو همون شال گردنی که گرمش میکرد کشت






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.