زنگ تفریح هست و جیمز،لیلی،سیروس،ریموس و پیتر در حال اومدن به حیاط.
سیریوس)اونجا رو جیمز،پسر بی عرضه هست
جیمز)سوروس؟،کو؟
لیلی)هی بچه ها ولش کنین دست از سرش بردارین.
ریموس)اون چیه دستش؟
جیمز و سیریوس باهم) نقشه ی ما!
پیتر )رمزشو از کجا فهمیده؟
جیمز) این مهم نیست. مهم اینه که میرم پسش بگیرم.
سیریوس)منم میام
لیلی با حالتی مظلومانه )جیمز،خواهش میکنم کاریش نداشته باش.
جیمز)متوجه نیستی لیلی؟! اونکه دستشه نقشه ی غارتگران هست نقشه ی ما!
لیلی )خواهش میکنم
جیمز نفس عمیقی میکشه و با سیریوس به سمت سوروس می رن.
سوروس تا اونا رو میبینه فرار میکنه و با سرعتی زیاد می دوعه.
جیمز بلافاصله با یک طلسم اونو مسدود میکنه و جلو میره
سیریوس نقشه رو از دست سوروس میکشه و جیمز میاد نزدیک صورت سوروس و میگه
جیمز)اگه این دفعه کاریت نداشتم به خاطر لیلی بود.
و قبل از اینکه دور بشه میگه:پا رو دم شیر نذار!
بعد سوروس رو از طلسم ازاد میکنه و با سیریوس دور میشن.
ناگهان سوروس بلند میشه و داد میزنه
سوروس )میبینیم مار چطور شیر رو نیش میزنه!
و سریع طلسمی رو به سمت جیمز پرتاب میکنه
جیمز که این اتفاق رو پیش بینی کرده بود طلسم رو مسدود میکنه.
برمیگرده و با عصبانیت میگه:مگه نگفتم پا رو دم شیر نذار هوم؟ حالا که گذاشتی نشونت میدم!
اوجا یک دوئل شکل گرفته که البته برندش جیمز پاتر بود.
بعد از دوئل غارتگران همه با پوزخند از اونجا دور شدن .
تمام کسانی هم که توی محوطه بودن میخندن.
تنها کسی که نمی خنده لیلی هست. چهرش گرفته و به شدت عصبانی هست.
لیلی از غارتگران جدا میشه و به سمت سوروس که روی زمین هست و داره سرش رو میماله میره.
جیمز وانمود میکنه که متوجه رفتن لیلی نشده ولی از پشت دیوار اون دوتا رو زیر نظر داره.
لیلی با عصبانیت به سوروس نگاه میکنه اونو بلند میکنه و یکی میزنه توی گوشش!بعدم یقه اش رو میگیره جلو میاردش و داد میزنه:اول نقشه!بعدم حمله به جیمز! کدومو ببخشم ها؟!تازه شانس اوردی چیزیش نشد وگرنه من تورو میکشتم!
بعدم هلش میده و از اونجا دور میشه به خودشو به گروه میرسونه.
جیمز که نمیتونه جلو خندشو بگیره میزنه زیر خنده بقیه ی گروه هم زیر زیرکی میخندن.
لیلی)هان!؟چیه!؟خنده داره؟!
جیمز)اخه خیلی بامزه شده بودی!وقتی لیلی داد میزند!
و جیمز با شدت بیشتری میخنده. بقیه ی غارتگران هم تایید میکنن و میخندن.بعدم به سمت خوابگاه میرن.
حالا اونطرف،اونجا،روی زمین،سوروس اسنیپ شوک مونده! هدفش از برداشتن نقشه اذیت کردن غارتگران بود ولی الان پشیمونه.
حالا سوروس مونده و کلی پشیمونی، و البته خنده ی بچه ها!
{تصویر شماره۹}
_______________________________________________
خیلی برا این یکی زحمت کشیدم چندبار ویرایش کردم دوبار از اول نوشتم لطفا قبول کنید.
خوش برگشتید!
پیشرفت خوبی داشتید، ولی هنوز هم پستتون به توصیفات بیشتر(مستقل از دیالوگ) نیاز داره که حتما با ورودتون به ایفای نقش حل میشه.
پس...تایید شد!
مرحلهی بعد:گروهبندی!