هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۱:۳۹ دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴
با سلام و خسته نباشی به دلو
دو تا مساله
اول اینکه توی گوشی برای باز کردن پیام شخصی باید روی اسم فرستنده کلیک کنیم تا روی عنوان کلیک بشه! یعنی لمس عنوان پیام که در حالت عادی پیام رو باز میکنه هیچ واکنشی بر نمی انگیزه و با لمس شناسه فرستنده تازه عنوان حالت hover میگیره. انحراف به راست داره

دوم در مورد کلاه. الان ما خیلی هیجان زده ایم و رفتیم تپ و تپ خودمونو گروه بندی کردیم. آیا کلاه میشمره تو هر گروه چند نفر انداخته؟ الان یه عالمه از اعضای ایفا رو انداخته هافل و ریون ولی خب ما خوومون گروه داشتیم، نباید شمرده بشیم قاعدتا.
بعد یه سری سوال در مورد کلاه هست مثل اینکه چرا محدویت زمانی داره هر سوال، و اینکه ماه رو دوست داریم یا ستاره چه تاثیری داره
همینا^-^ بازم خسته نباشی!


تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: ثبت نام از اساتید
پیام زده شده در: ۸:۰۴ دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴
آقا یه درس دینی جادویی قبلا داشتیم مری فریز باود تدریسش میکرد، اونو وا کن بده رودی تدریس کنه
من اومدم بگم مشنگ شناسی بدین به من، لکن اینجا همه مشنگ شناسن مثکه من خوش ندارم درس غیر مرتبط با شخصیتم بردارم، در نتیجه یا کلاس ورد و افسون فلیت ویک رو باید اعلام آمادگی کنم، یا تغییر شکل رو! باز هم چون آحاد کثیری از جامعه اعلام آمادگی کردن برای این دو درس و من خوشم نمیاد اعلام آمادگی کنم ولی قبول نشم، اومدم رودولفو واسه درس مذکور پیشنهاد بدم و برم

البته الان یادم اومد که ریاضیات جادویی هم داریم...یوهاهاهاهاها!
چارشنبه ها

ریاضیات جادویی ارایه نشده. هیچی پس!


ویرایش شده توسط وندلین شگفت انگیز در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۱ ۱۴:۵۴:۳۴

تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: بهترین ایده/تاپیک ماه
پیام زده شده در: ۹:۲۵ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴
ایده زندونی شدن پاتر، هرچند دیگه باید دادگاهش برگزار بشه! بعد قرنی یه کله زخمی دادین دست محفل، اونم داشتن باهاش توپ بازی میکردن افتاد تو آزکابان، دست از ایفای نقش کشید ! خوبی به محفل نیومده والا!:-D


تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۹:۲۱ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴
کلاه گروه بندی:|


تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۹:۰۵ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴
دلورس آمبریج به خاطر قالب سایت و پیگیری های مدیر -خفن - ناک وی!


تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: موزه جادو و تاریخ جادوگری
پیام زده شده در: ۲۳:۱۲ جمعه ۱ خرداد ۱۳۹۴
در حالی که مرلین و آلبوس در طبقه دهم موزه با هم درگیر بودن، هوش ریونی یکی از حضار طبقه همکف -تیم نجات مرلین!-به این مساله قد داد که:
الف-همه حضار مرگخوارند.
ب-مرگخوار ها جادوگرند.
از الف و ب نتیجه می گردد-> تیم نجات از تعدادی جادوگر تشکیل شده است!


بنابراین خیلی ساده میشد رودولف رو با وینگاردیوم له ویوسا فرستاد طبقه دهم تا چوبدستی رو برای مرلین ببره. یا خیلی ریونی تر، خود چوبدستی رو بالا برد تا بالاخره یه جوری...هم...به دست مرلین برسه دیگه!:|

فرسخ ها اونور تر، محفلی ها چوب و چماق به دست، در حالی که ابری از گردو غبار پشت سرشون به راه افتاده بود که موجب تعطیلی مدارس نوبت صبح فردا شد، راهی موزه بودن تا آلبوسشون رو پس بگیرن. و در جهت مخالف، تیمی که مورفین صفحه قبل فرستاد دنبال فاوکس، با جادو و چاکرا و ریاتسو و هاکی و نیروی عشق به جنگ ققنوس دامبلدور می شتابید!

[ وقتی وندلین رولش نمیاد...جمع بندی ماوقع!]


تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: :: میتینگ " غیر رسمی " نمایشگاه کتاب 94 ::
پیام زده شده در: ۲۱:۰۴ شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۴
شرح میتینگ من ازین قراره که، ما از ساعت ده تو غرفه های اموزشی مشغول خرید و بررسی کنکوری بودیم! داشتیم سر غرفه گاج استراحت میکردیم دیدیم ساعت شده 4 و 40 :| هول شدم:دی اس دادم به ریتا که "برادر اسکیتر، خفن هستم، ساعت به وقت اونجا چنده؟:دی" که گویا ساعت ریتا ده دقیقه عقب بود و چهار و نیم رو نشون میداد! چقدر خوب! خلاصه ما راه افتادیم سمت اون اتوبوس زرده. رسیدیم بهش دیدیم سه نفر لای اتوبوس و اتول دیگه ای که پشتش پارک کرده بود قایم شدن، به صورت سه تا کله بیرون زده دارن خیابون رو می پان:دی از کنار اینا رد شدیم، رسیدیم اونور اتوبوس دیدیم هیچ تجمع جادویی پیدا نمیشه! اینجا بود که ناگاه فهمیدیم همون سه تا کله هدف ما بودن:دی کله ی مروپ و رودی و ریتا!

خب هیچی، ما رفتیم و خودمون رو معرفی کردیم و ریتا همه رو معرفی کرد.پرسیدیم بقیه کجان و جواب شنیدیم و مودبانه ایستادیم یه گوشه:دی این سه تا رو سر و کله هم می پریدن و با هم کشتی میگرفتن و در مورد حموم مختلط صحبت میکردن، منم اونور حواس آقامونو پرت میکردم به تاثیر پرندگان مهاجر بر اکوسیستم نمایشگاه جهت حفظ آبرو بعد جالبیش نه ما تلاشی میکردیم وارد بحث اینا بشیم نه اونا تلاشی میکردن وارد بحثمون بشن خیلی خجالتی طور دور از هم وایساده بودیم، یه وعضی بود!

بعد از حدود بیست دقیقه از ته نمایشگاه سر و کله هاگرید اینا و از سر نمایشگاه سر و کله روونا اینا ظاهر شد و من نفسی آسوده کشیدم که بالاخره یه دختر تو این جمع هست غافل از اینکه به روونا قول سامی دادن(چی هس؟) و چون بهش سامی ندادن قهره میره:| جای شکرش باقیه که مورگانا موند خودمون رو معرفی کردیم و راه افتادیم. چه راه افتادنی هاگرید افتاده بود جلو، ریتا و رودی، آرسینوس، من و مورا. مروپ هم بینمون شناور بود من اول افتادم پشت آرسینوس، از لای دو تا مشنگ لایی کشید جا موندم رسیدم به ریتا یهو وایساد با یکی حرف بزنه که یهویی آشنا در اومد، متوقف شد! منم رفتم تا رسیدم به رودولف! اونم برگشت ببینه ریتا کو، یهو دیدم خودمم و مورا و هاگرید که داره از مایل ها دورتر برمیگرده دنبال ملت دو سه باری اینجوری شد و من به اون پیرهن سفیده(رودولف بود دیه؟) گفتم یه طناب ببندین دور کمر بچه ها گم نشن، این شکلی نگام کرد رفت دنبال آرسینوس دیگه کم کم دیدیم این مدلی هیچ وقت به شبستان نمی رسیم...آقا:| صبر همراهمون سر اومد و رفت جلو خطاب به ملت-که گویا هیشکدومشون نشنیده-گفت ما عجله داریم میریم...منم کشید دنبال خودش و من فقط تونستم از ورای دودی که از سایش پاشنه کفشم به زمین ایجاد میشد دست تکون بدم برا هرکس که احتمالا نگاه میکرد

یه بار دیگه م تو شبستان به هم بر خوردیم در حال شنا در جمعیت مشنگ، مورا منو شناخت گفت چه عجب، کجا میرین؟! منم در حالی که با موجی خلاف جهت جمع جادوگرا به قعر دریای مشنگ ها کشیده میشدم نقشه م رو تو هوا تکون دادم و گفتم[نشر] چشمهههههههه! و قبل اینکه بتونم بنر تندیس رو نشونش بدم به درون خیل مشنگ ها فرومکیده شدم

ساعاتی بعد همراهمون در حالی که با حالت مشکوکی بر اندازمون میکرد ما رو ترک گفت من هی میگم مخالف ازدواج مشنگ و جادوگرم یه چی میدونم دیه خب

همین

یرایش: اون موقع که من الادورا بلک بودم و رودولف اوون کالدون بود، من حقیقتا برخوردم با اوون تو مایه های خاله الا برای پنگول بود الان تصورات فروریخته ی من از اون کودک معصوم پشت شناسه اوون رو کی پاسخگوعه؟!


ویرایش شده توسط وندلین شگفت انگیز در تاریخ ۱۳۹۴/۲/۲۶ ۲۱:۱۶:۴۹
ویرایش شده توسط وندلین شگفت انگیز در تاریخ ۱۳۹۴/۲/۲۶ ۲۱:۲۰:۴۱

تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: :: میتینگ " غیر رسمی " نمایشگاه کتاب 94 ::
پیام زده شده در: ۱۴:۰۹ شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۴
من یک بازخوردی نشون بدم

اونجا که کسی کلا صدای من رو نمیشنید(آیکن وندلین روی حالت میوت) ولی دفعه بعد طبق همون چیزی که اونجا به یکیتون گفتم(نفهمیدم کی بود انقد سریع رد شد و ایگنور کرد) یه طناب از اینا که مال کوهنوردیه میارین، دور کمر همه می بندین، سرشم میدین دست راهنما، که بتونه بدون پخش و پلا شدن و گم شدن و عقب جلو شدن آحاد جامعه برسوندشون به غرفه های مورد نظر

انقدی که مسیر محل قرار تا شبستان طول کشید، جمع شدن ملت سر محل قرار طول نکشید

+ساعت شیش عصر هات داگ خوردین؟!


تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: کمیته انضباطی ( اعتراضات به داوری )
پیام زده شده در: ۱۳:۵۹ شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۴
مساله اینه که ما به نحوه داوری اعتراض نداشتیم که کاپیتان رو پاشونیم بیاریم-لااقل تا این لحظه نداریم- و اگه به نحوه امتیاز دهی شما به پست ها اعتراضی وارد باشه قطعا سیو وارد عمل خواهد شد. اینجا یه قانونی رعایت نشده از طرف داور و امتیاز پستی که بیرون از زمان مسابقه ست محاسبه شده. مساله کاملا واضحه. اول بازی اعلام میشه شما تا فلان ساعت وقت دارید. خب تبصره ای مبنی بر اینکه اگه سایت مشکل داشت و داور از آواتارتون خوشش بیاد و تاخیر زیر یک صد و نود و پنجم ساعت بشه و طول پست از یک وجب و ده گرم بیشتر نبوده باشه و یا هر چیز دیگه ای میتونین متاخر باشید نداره این قانون.

الان بر شما مشتبه نشه، امتیاز این پست صفر شه چیزی به ما نمی ماسه. به شخص من لااقل مساله اینجاست که ببین! این مشکل رو هم ما داشتیم هم اونا. آی پی سیو بلاک شد اون لحظه(سایت به عنوان مهاجم تشخیصش داد گفت تا بیسچار ساعت حق ورود نداری). نت من قطع بود تا همون شب. هک و لینی هم خودشون رو به فلاکت رسوندن. مام سوار بر پهنای باند ده گیگی و با فراغ بال نیومدیم سر بازی. الان اگه هر دو طرف تاخیر داشتن میشد گفت عادلانه ست ولی وقتی ما خودمون رو با صد ترفند میرسونیم که تاخیر نداشته باشیم بعد شما اینقدر راحت میگذری از مساله، خب دیگه نمیشه اسمش رو گذاشت عدالت.
طبق قوانین امتیاز اون پست صفره. همین. شما تا قبل اینکه من بیام اعتراض کنم همین تبصره ای که الان ناگهان ظاهر کردی در باب کسر ده گالیون بابت هر دقیقه تاخیر رو هم مطرح نکردی. یعنی کاملا اینجوری از کنار قضیه گذشتی که انگار نه انگار تاخیری هم وجود داره. الان هم که میگی ده گالیون کسر می کنم (هان؟) این تو قوانینی که تیم ها قبول کردن، بازی کردن و باهاش تا اینجای لیگ اومدن وجود نداره. بالاخره انعطاف پذیری قوانین هم یه حد و مرزی داره، داور که نمیتونه خلق الساعه تبصره بسازه.

حالا اگه مشکل اینه که من کاپیتان نیستم، اوکی! کاپیتانمون رو میفرستیم جلو ببینیم کی به کیه

ویرایش: کاپتان می فرمان:
link


ویرایش شده توسط وندلین شگفت انگیز در تاریخ ۱۳۹۴/۲/۲۶ ۱۴:۱۹:۱۸

تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: کمیته انضباطی ( اعتراضات به داوری )
پیام زده شده در: ۱۴:۱۳ جمعه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۴
دانگ...دامب...نه دامب فوشه...دانگم فوشه البته آقا...داداش!
پست پرودفوت بعد از زمان قانونی ارسال شده. ضمن ارجاع شوما به تونی تونی چوپر برای تعیین نمره عینک تازه من باب نگاه نکردن به ساعت ارسال ها توجهتونو به این نکته جلب می نمویم که نباس نمره دهی میشد. هرچند تاثیری روی نتیجه بازی نداره. اون ساعت کل سایت مشکل داشت و تیم ما هم به بدبختی پستاشو ارسال کرد. قبول. ولی واسه بازی همون یه ساعت وقت نبودش که. در نتیجه من-و تیم- توقع دارم-و داریم- عدالت رعایت بشه و نادیده گرفته نشه این مساله. بالاخره زمان بندی درست هم جزو مسابقه س. مطمینم متوجهی. یه سری زمزمه هایی میشنوم در این باب که داوری جهت گیری داره و اینا. خو سوتی نده دیگه پدرمن. ملت دست میگیرن برات

عصر عالی آتشین!


ویرایش شده توسط وندلین شگفت انگیز در تاریخ ۱۳۹۴/۲/۲۵ ۱۴:۲۷:۵۹

تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.