هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۶:۵۷ یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
کجا؟
تو خوابگاه گریف




پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۵:۲۵ یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
سلام بلا. خوبی بلا؟؟
میشه به این نیمه الف بیچاره کمک کنی بیاد تو؟؟ اصلا تو راهرو میخوابم.
میشه مرگخوار شم؟
لطفا!

سلام پیتر، مرسی پیتر.
من از کمک کردن خوشم نمیاد پیتر. من از کتک زدن خوشم میاد. در مورد اگر کاری داشتی، بیا سراغم!
راهرو... هوم! یعنی هربار از اتاق خارج می‌شم، باید قیافه شما رو ببینم؟
یه زمانی یه رودولفی هم بود که چون دکه‌اش رو آتیش زدم، تو راهرو می‌خوابید!
پیتر شما خیلی تلاش می‌کنی و من این رو دارم می‌بینم. راه درازی پیش روتونه. باید اشکالات پست‌هاتون رفع بشه، در مورد ایفای نقش بیشتر یاد بگیرید و از این صحبت‌ها.
اما فکر می‌کنم می‌تونید این کارها رو تو جبهه مرگخوارا هم انجام بدین.
فعال بمونین، پیشرفت کنین و بیاین داخل.

تایید شد.


ویرایش شده توسط پیتر جونز در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۷ ۲۲:۵۵:۱۹
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۸ ۲۱:۳۰:۵۴



پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۵:۱۹ یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
لرد چشم هایش را باز کرد و به درخت نگاه کرد.انگار نمیتوانست یک خواب سیاه داشته باشد!
لرد از تختش بلند شد و به مرگخواران گفت:
_مرگخوار های عزیز ! فکری کنید که چگونه این ملعون را ساکت کنیم.البته ما خودمان فکر کردیم و میدانیم چه باید کرد.میخواهیم آی کیو شمارا به چالش بکشیم.
ناگهان صدایی آمد:
_ارباب من میگم به بلا بگیم که از پنجره پرتش کنه بیرون!

لرد به مرگخوارانش نگاه کرد. هیچ کدام این حرف را نزدند. دوباره صدایی آمد و لرد فهمید پیتر از پشت در این ایده را داده است.

_مرگخواران ما!چقدر ناشایست است که هیچ کدام ایده ندارید.ما میگوییم که بلایمان این درخت را از پنجره به بیرون پرتاب کنم تا حداقل به جایی دوردست پرتاب شود.

مرگخوار ها برای لرد جیغ و دست وهورا کشیدند.
بلا آرام آرام به درخت نزدیک شد تا جیغ و داد نکند.
پنجره را باز کرد و آن را برداشت تا پرتش کند.
آماده ی پرت کردن بود که یکهو ...
تق تق
مرگخوار ها خشکشان زد.به تق تق در محل نگذاشتند و دوباره خواستند درخت را به بیرون پرت کنند.
تق تق

این گونه نمی شد... الان درخت بیدار می شد.
لرد به فنریر گفت:
_حتما پیتر است.به او بگو که راهش را بکشد وبرود ما دیگر مرگخوار آینده ای به اسم پیتر نداریم.

فنریر به سمت در رفت و در را باز کرد:
_پیتر ارباب میگن تو دیگه...

صدایش قطع شد چون کسی که در می زد پیتر نبود...مسئول آنجا بود!
_وواااایییی!!چرا اینجا انقدر کثیف است!این درخت اینجا چه می کند.همین الان بیرون...

ولی صدایش قطع شد.چون پیتر با سنگی که معلوم نبود از کجا آورده بود بر سر مرد زده بود و با لبخندی ژکوند گفت:
_ارباب... بیاییم داخل؟؟




پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۴:۱۱ یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
پیتر قدم زنان در بهشت پرسه می زد.
گل هارا بو می کرد...
با فرشته ها حرف میزد...

آرام و خوشحال بود تا این که فهمید لرد هم در بهشت قرار دارد.
این فهمیدن آرام وقرار را از پیتر گرفت.
او باید دنبال لرد میگشت تا شاید در این جا مرگخوار می شد و با لرد گروه "مرگخواران بهشتی "را تشکیل می دادند.
پیتر علاقه شدیدی به مرگخوار شدن داشت!
او دنبال لرد گشت تا پیدایش کرد.
_ارباب چرا اینجایید. بیاید به قصر ما.
لرد به پیتر نگاه کرد.
_عه... پیتر...تویی. اتفاقا ما در فکر بودیم که تورا به قصرمان دعوت کنیم.فقط باید کلید را از سولی بگیری تا توفیق حضور در قصر مارا داشته باشی.

پیتر به سو در آن بالا نگاه کرد.
باید کلید را به دست می آورد...




پاسخ به: کتاب جامع معجون سازی نوین
پیام زده شده در: ۱۳:۵۲ یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
نام معجون:معجون آرامش
رنگ:آبی آرامش بخش

مخترع:پیتر جونز

مواد لازم:
_یک قطره از معجون شانس
_یک پر ققنوس
_خاکستر سوخته ققنوس پیر
_گل نیلوفر آرامش
_خون رقیق شده اژدها
_یک پاتیل چشمه خوشبختی
طرز تهیه:
آب چشمه خوشبختی را درون پاتیل می ریزیم . سپس یک سنگ صاف بر روی در سنگ می گذاریم و حرارت زیر پاتیل را روشن میکنیم. این کار باعث می شود آب تقطیر شده و دوباره بصورت قطره قطره به آب خوشبختی برگردد که قدرت آب را فعال می کند.
سپس گل را برداشته وگلبرگ های آن را به آرامی درون آب می ریزیم . با این کار رنگ آب سبز میل به آبی میشود.
ظرفی جداگانه آماده می کنیم و سپس خاکستر ققنوس همراه با خون اژدها را باهم درون آن میریزیم با این کار این دو با هم ترکیب می شود.
ماده ی به دست آمده ی درون ظرف را سریعا توی پاتیل می ریزیم. با این کار از معجون بخار خوشبویی بلند میشود.
حدود 5 دقیقه صبر میکنیم سپس پر ققنوس را توی معجون می اندازیم. با این کار رنگ معجون سیاه می شود ولی نگران نباشید. حدود 2.5 دقیقه هم بزنید و سپس از راه دور قطره ای از معجون شانس را بریزید. و اتاق را ترک کنید.بعد 10 دقیقه به سراغ معجون بروید.رنگ معجون آبی می باشد.

اخطار: از راه دور قطره را بریزید چون اگر از نزدیک باشد معجون بخار سمی تولید می کند و به شما آسیب جدی می رساند.
نکته:هر قطره از این معجون آرامش شگرف به همراه دارد.





پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۳:۱۴ یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
پیتر با ترس ولرز به کتاب عجیب غریب خیره شد.
ولی خوشحال بود که حس شوخ طبعیش برگشته بود.
_خب. نمیخواید به خودتون زحمت بدید. من خودم میرم بهشت.

فرشته ی عینکی به پیتر نگاهی کرد:
_نه نمیشه. باید اعمالتو دید بعد بری بهشت یا جهنم.

وبعد کتابو باز کرد.فرشته همین جور به کتاب نگاه می کرد و حرف می زد.
_واقعا تو قوطی پسره قرص مسهل ریختی؟؟
_تقلب تو روز روشن؟؟؟
_اگه کمکش نمی کردی الان بدبخت بودی.هیچی ثواب نداشتی.
_میوه های مروپ رو خوردی به خاطر این که دلش نشکنه؟عجب شجاعتی.
_اون سنجابو نجات دادی؟خیلی خوبه.
_چرا می خواستی بری مرگخوار شی؟؟
_اگه بگم درمورد بلاتریکس چه غیبتی کردی به نظرت زنده میمونی؟؟
_دمپایی رو خیس کردی؟؟
و هزاران اعمال دیگه...

فرشته به کتابش نگاه کرد:
_این 2 تادیگه آخریشه... تا اینجا ثوابا با گناه ها مساوین. باید ببینیم میری کدوم ور.

فرشته به یکی از اعمال ها نگاه کرد.
_ووااااییییی!! تو...تو سین می کردی جواب نمی دادی؟؟ اگه ثوابت به اندازه کافی خوب نباشه میری به قعر جهنم...
همه ی شبح ها به پیتر نگاه کردند و ازش فاصله می گرفتند.
پیتر سرخ شد.امیدوار بود ثوابش به اندازه خوب باشد.

فرشته به ثواب نگاه کرد و چهره اش تغییر کرد:
_این عالیه... تو به کسایی که ناراحت بودن کمک کردی و اونا هم اومدن شهادت دادن تو حیوان دوست بودی و به حیوونا وانسانا کمک میکردی.

تابلوی بالای سر پیتر تغییر کرد.

نتایج امتیاز ها
گناه ها:100224326425645265

ثواب ها: 100224326425645265.25

نتیجه:ورود به بهشت

پیتر خوشحال بود.به خاطر 25 صدم رفت به بهشت.
فرشته به پیتر نگاهی کرد و گفت:
_دوتا فرشته راهنماییت می کنن توی بهشت و میگن چیکار کنی...

بعد زیرلب گفت:
_نمیدونم چرا اونی که سین میکنه جواب نمیده و دمپایی دستشویی رو خیس می کنه چرا باید بره بهشت.

برای پیتر این حرفا مهم نبود.هردوی اینا 1 بار اتفاق افتاده بود!
پیتر که آماده بود بره بهشت...




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۲:۴۷ یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
لرد که به شدت نیازمند خواب بود. به مرگخوارانش گفت:
_مرگخواران ما ... بروید این درخت را ساکت کنید تا بخوابیم.

مرگخواران با درماندگی به یک دیگر نگاه کردند.هیچ کس حاضر نبود دی آن باران شدید به بیرون بروند.
_ولی ارباب به نظر من کاری به درخت نداشته باشیم وبگیریم بخوابیم.
این را سدریک گفت و همان جا روی یک تخت پرید و خوابید و همان موقع به خواب رفت.

لرد به سدریک گاهی کرد وگفت:
_ما مایلیم کیفیت خوابمان عالی باشد. زود یکی از شما برود این درخت را ساکت کند.

مرگخواران به هم نگاهی کردند.هیچ کدام نمی دانستند چه کنند.
یک دفعه تام اگلانتاین را جلو انداخت و گفت:
_ارباب ایشون حاضرن برن و درخت ساکت کنن.

مرگخوارا که دیدن یکی غیر خودشون خیس آب میشه گفتن:
_بله ارباب اگلانتاین خیلی فداکاره ...

اگلانتاین با ناچاری به لرد نگاه کرد که بهش میگفت:
_برو مرگخوارمان...درود برتو.

اگلانتاین که دیگر چاره ای نداشت پیپش را برداشت و به سمت در رفت که ناگهان بلا گفت:
_ارباب.دبگه از درخت صدا نمیاد.

مرگخواران(به جز خالی که از درخت می ترسید.) همراه با لرد به سمت پنجره ای که درخت پشت آن صدا ایجاد می کرد هجوم بردند.

اونا پیترو دیدن که خیس آب شده و با طناب داره شاخه های درختو می بنده.
پیتر که کارش تموم شده بود داد زد:
_ارباب میشه گستاخی منو ببخشین؟؟ من اینجوری خودمو ثابت کردم... میشه بیام تو؟؟

لرد به پیتر نگاه کرد و گفت:
_نه... نمیشه باید خودتو بیشتر ثابت کنی... ولی میتونی تو راهرو ها بمونی.

مرگخواران خوشحال از این که می توانند راحت بخوابند آرام سر روی بالشت گذاشتند که ناگهان یکی در زد...




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
ولی مرد کمی تفکر کرد و دریافت که این کار بسیار غیر عاقلانه است و یک مامور باید قوی باشد پس شاخه را دور انداخت و گفت:
_مردان جدا و زنان هم جدا همین است که هست. (ولی با دیدن بلا که بسیار عصبی است اضافه میکند.)ایشون هم میتوانند با مردان بروند. ولی دیگر همه جدا از هم.

لرد عصبی بود. این مرد کیست که به لرد توهین میکند؟ لرد دنبال مرگخواری باابهت گشت(به جز بلا) تا به مرد نشان دهد لرد و مرگخوارانش کیستند...
لرد به مرگخواران نگاهی کرد تا شاید شخصی شایسته پیدا کند...
رکسان خالی پشت اگ... قایم شده بود چون از درخت می ترسید...
اگ... با بیخیالی پیپ میکشید و به آسمان نگاه می کرد...
تام در حال حساب کردن زمان پرتاب سیب به آسمان بود...
رودولف به ساحره هایی که قدم میزدند چشمک می زد...
درخت آماده ی فداکاری به لرد نگاه می کرد...

لرد با غرور به درخت گفت:
_ ای مرگخوار فداکار ما... به این مرد نشان بده ما کی هستیم...

درخت شاخه هایش را جلو داد و گفت:
_چشم سرورم...

صدای اعتراض مرگخواران بلند شد:
_ارباب خودتون گفتین درخت لیاقت مرگخوار بودن نداره...
_این درخت درخته!درخت نمیتونه مرگخوار شه!
_شما مگه اشک های صمغی اش را ندیدید. یک مرگخوار هیچ وقت گریه نمیکنه.

لرد در حالی که با خشم به مرگخواران نگاه میکرد گفت:
_ما کی همچنین حرفی زدیم.ساکت باشید. . درخت برو ببینم چه میکنی...

درخت در حالی که تنه خود را جلو می داد به سراغ مرد رفت...




پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۳:۳۰ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
پیتر همراه فرشته به سمت آسانسور مذکور رفت.
فرشته دکمه رو زد و اسانسور شروع به حرکت کرد.
برخلاف همیشه پیتر شروع نکرد به حرف زدن...اون مسخره بازی در نیاورد...با فرشته شوخی نکرد و هیچ کاری که اغلب می کرد رو نکرد.
پیتر خیلی...توخالی و پوچ شده بود...

_دچار پوچی دنیای پس از مرگ شدی.

پیتر سرش رو بلند کرد. فرشته بدون نگاه کردن به پیتر اینو گفت.
_منظورت چیه؟؟
_هر شبحی بعد ازمدت طولانی توی اینجا بمونه احساس پوچی می کنه. یکی اینکه تو دیگه زنده نیستی... هدفی نداری...و انسان با اینا پوچ میشه...تازه تو اظطراب داری که آیا میری بهشت پرنعمت یا جهنم سوزان؟ خب هیچ شبحی با این افکار دووم نمیاره.

پیتر فکر کرد.احتمالا درست میگفت.
صدایی شنید که گواهی رسیدنشون به قسمت درست بود. فرشته به باجه ای اشاره کرد.
_برو اونجا... اسمتو بده و اونا میگن باید بری بهشت یا جهنم. باشد که به بهشت برین برسی!


پیتر از آسانسور اومد بیرون و با فرشته خداحافظی کرد.تا فرشته رفت پیتر به سمت باجه مذکور رفت.
تا رسید بهش یه دکمه قرمز رو دید که کنارش نوشته بود:
سلام!اگر این باجه مورد نظر شماست دکمه قرمز را فشار دهید.

پیتر زد رو دکمه.
یهو مکان اطرافش تغییر کرد.پیتر توی یه مکان نورانی بود. چند تا شبح دورش بودن و هر کدوم توی باجه های مختلف مشغول قضاوت بودن.

سمت راست پیتر یه جنگل خوش آب و هوا با صدای خنده بود ولی سمت چپش... یه مکان سوزان که ازش صدای شیون و زاری و درد میومد.

_سلام فرزندم لطفا بیا جلو و اسمت رو بگو.
این رو فرشته ای گفت که پشت یکی از میز های خالی نشسته بود.
پیتر جلو رفت.
_من پیترم...پیتر جونز.
فرشته صدای تاییدی در آورد و از ناکجا آباد کتابی قطور وکلفت بیرون آورد و روی میز کوبوند.
روی کتاب با خط کلفت نوشته بود: اعمال و کارهای جناب آقای پیتر جونز
_بیا ببینیم میری بهشت یا جهنم...




پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۲۱:۱۸ جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۹
پیتر که فهمیده بود اون همه حرف زدن بی فایده بوده خیلی عصبی شده بود ولی نمی تونست کاری بکنه پس تصمیم گرفت به جا دیگه جبران کنه.

پیت به بالا نگاه کرد و یه تابلو رو دید که روش نوشته بود:

ایستگاه بازرسی

درود.
برای همه شبح ها لازم است که در اتاق نوبت گیری بروند.نوبت خود را بگیرند و به باجه مذکور که درون برگه نوبت دهیشان است تشریف آوردند و برای رفتن به تالار قضاوت نوبت بندی شوند.
لازم به ذکر است کسانی که شکایتی در مورد شیوه نوبت دهی. بازرسی و یا ... دارند به باجه 1566_الف مراجعه کنند.

ایستگاه برای همه شما آرزوی رفتن به بهشت برین را دارد.


مدیریت ایستگاه

پیتر به تعجب به تابلو نگاه کرد. چقدر عجیب و بانظم!

طبق گفته تابلو باید به اتاق نوبت گیری می رفت.
پیتر بلند شد و دنبال اتاق گشت تا این که اتاق را دید.
به سمت اتاق رفت که ناگهان مردی شبحی جلوی پیتر را گرفت.
_هی ...پسر. باید تو صف وایسی!
و با دست به صفی که تهش معلوم نبود اشاره کرد.
پیتر نگاهی به مرد کرد تا شاید شبح پارتی بازی کند ولی خیر!باید به ته صف می رفت.
پیتر به راه افتاد.
100 ساعت(زمینی) بعد...

پیتر بالاخره به ته صف رسید. ولی اصلا خسته نبود.علیرغم این که 100ساعت بدون استراحت راه رفته بود ولی هیچ چیزی از گذر زمان حس نکرد.پیتر با انرژی به ته صف رفت و آماده شد صبر کند تا به دستگاه نوبت دهی برسد.

10000ساعت بعد...
پیتر در یک چشم به هم زدن به دستگاه رسید براساس ساعتی که در آنجا بود و تمام زمان هارا نشان میداد 10000ساعت از ورودش به صف گذشته بود ولی پیت حس کرد 1 ساعت است!

پیتر با تعجب به دستگاه رسید و منظره زیر را دید.

سلام ملاقات کننده گرامی!خوشحالیم که دستگاه نوبت دهی بهشتیان را انتخاب نمودید لطفا برای گرفتن نوبت خود موارد زیر را کامل کنید.


نام ونام خانوادگی:
جادوگر یا انسان بی جادو؟:
نژاد:
محل سکونت:
میزان راضی بودن از خود:
و...


پیتر موارد مشخص شده را پر کرد.
و یه برگه از دستگاه بیرون اومد:
پیتر جونز عزیز! ورود شما را به دنیای پس از مرگ را تبریک می گوییم!باجه مخصوص شما باجه شماره 1236_پ میباشد که راه ورود به آن را ناظر نشان شما می دهد.لطفا به راهنمایی ناظر توجه کنید.
باشد که به بهشت برین برسید!

و در آخر خوش آمدید


_سلام.دنبال من بیا.من ناظر توعم.
این را فرشته ای به پیتر گفت.
_پیتر به فرشته نگاه کرد:
_اوه.باشه.الان میام.

برای پیتر دنیای پس از مرگ بسیار عجیب بود...








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.