زرپافVSبچه های محله ی ریونکلاوپست سوم
روز مسابقه
-وواوو...پس اینجا واقعا حمام مختلطه؟
فنریر سعی می کرد به یوان اشاره کند و بفهماند میکروفونش روشن است.
_اههم...میکروفون روشنه؟
خیلی خب ببخشید، سلام...امروز ما شاهد بازی بچه های ریونکلاو مقابل زرپافی ها هستیم. زرپافی ها لباس زرد و...اممم...غیر اسلامی و بچه های ریونکلاو...خب...درسته که ما تو حمومیم ولی قوانینو رعایت کنید دیگه
...با مایو هایی آبی رنگ توی زمین دیده میشن. بلاتریکس جعبه ی توپارو آورد...بازی داره شروع میشه.
ماتیلدا به زرپافی ها گفت:
- همه فکر می کنن که ما قدرت زیادی نداریم.اما می تونیم نشون بدیم که ما اون چیزی که اونا فکر می کنن نیستیم.
همه یکصدا او را تایید کردند.
- آره!
- و همه ی ما جاروهای خیلی خوبی داریم!
و در طرف مقابل، تام گفت:
- با اینکه یه بار گروه از هم پاشید اما دوباره نمی پاشه!
همه ی تیم هم با سر او را تایید کردند. تام اضافه کرد:
- جان کسیو با تفنگت سوراخ نمی کنی ها!
جان مجبور شد قبول کند اما ته دلش از سوراخ نکردن تیم حریف راضی نبود. براک گفت:
- منو استیو کسیو له نکنیم؟!
جرالد جواب داد:
- اونوقت از تیم اخراج میشی!
- وقتی اجازه میدن جان اسلحشو بیاره، چرا نذاره ما بقیه رو له کنیم؟
- چون خلاف قوانینه!
- اسلحه خلاف قوانین نیست؟
تام به آنها گوشزد کرد:
- اینجا جای دعوا نیست! حالا دیگه تموم حواستونو جمع کنین به کوییدیچ!
بازی با نیم ساعت تاخیر آغاز شد، چون فنریر سعی می کرد به ساحره های هر دو تیم چادر بپوشاند و البته پس از کشمکش های فراوان و آسیب جزئی که به رودولف وارد شد، در کارش موفق شد.
رودولف که به ذوق این که بازی در حمام مختلط برگزار می شود به عنوان تماشاچی برای تشویق زرپافی ها آمده بود، به شدت مخالف پوشش اسلامی ساحرگان بود و عقیده داشت کمالات آن ها باید نمایان باشد؛ که البته با مشتی که از طرف فنریر نصیبش شد، دست از عقیده اش کشید و به جایگاه تماشاچیان برگشت.
اعضای هر دو تیم از یکدیگر جدا شدند و در پست های خود ایستادند. کاپیتان ها به طرف بلاتریکس رفتند. بعد از مشخص شدن مالکیت دروازه ها و تیم شروع کننده، ماتیلدا و تام خواستند به هم دست بدهند که به یاد قوانین اسلامی افتاده و منصرف شدند. بلاتریکس سوت را زد و بازی شروع شد.
- خب تیم زرپافی ها بازی رو شروع می کنن. پوست تخمه توپ را لای پوستش می گذارد و با جارویش حرکت می کند. قیافه ی جارو های زرپافی ها... جدیده و جالبه! نمی دونم چرا جاروهاشونو عوض کردن اما ازین مسئله می گذریم و به بازی می پردازیم. پوست تخمه توپو پاس میده به آگاتا... یه بازدارنده داره به سرعت به سمت آگاتا میاد ولی آگلانتاین توپو دور می کنه و هم تیمیشو نجات میده. آگلانتاین بازیکن جدید تیم زرپافه. اون...
یوآن در حالی که درباره ی آگلانتاین حرف میزد، زرپافی ها برای زدن گل و بچه های محله ی ریونکلاو برای گرفتن توپ تلاش می کردند. آگاتا عطسه ای کرد ولی با تلاش زیاد، توپ را در دست خود نگه داشت. او سرماخورده بود و خیلی دقت نداشت پس تو را بدون دقت به طرف ارنی رباتی انداخت. اما ارنی توپ را به راحتی گرفت و جلو رفت.
او براک و سپس استیو را جا گذاشت و به طرف دروازه رفت. ارنی توپ را پرتاب کرد. تام تا جایی که توانست به عقب رفت که توپ را بگیرد اما تلاشش بی ثمر ماند و گل اول بازی به نام زرپافی ها ثبت شد. هواداران زرپافی از خوشحالی جیغ می زدند و بیشتر از قبل آنها را تشویق کردند.
بازی پای به پای پیش می رفت اما زرپافی ها همیشه ده امتیاز جلوتر از آنها بودند. ماتیلدا به سرعت به طرف پایین رفت. او توپ را ندیده بود اما این حرکت برای زمین زدن دروئلا بود. ماتیلدا وقتی به یک متری زمین رسید جهت خود را تغییر داد اما دروئلا هم گول او را نخورد و او هم تغییر جهت داد.
ماتیلدا داشت اوج می گرفت که ناگهان جارویش ایستاد. تکان نمی خورد! او با تعجب سعی می کرد که جارویش را به بالا حرکت دهد اما حتی ذره ای هم تکان نخورد. دروئلا که این را شانس خود دید، به بالا اوج گرفت و به دنبال اسنیچ گشت. ماتیلدا نمی دانست که چیکار کند. بقیه هم متوجه این موضوع شده بودند اما ماتیلدا به زرپافی ها گفت:
- حواستون به بازی با...
جاروی او ناگهان سقوط کرد! همه با دهن باز به او خیره شده بودند اما جرالد لحظه ای درنگ نکرد و با سرعت به سمت ماتیلدا رفت که او را نجات دهد که ناگهان بلاتریکس سوت زد:
- هی، باید طبق قوانین اسلامی پیش بریم؛ فقط دخترا به دخترا می تونن کمک کنن!
جرالد بی توجه به داد فریادهای بلا دست دوست دخترش را گرفت و به طرف خود و جارویش کشید. ماتیلدا به او چسبید اما جارویش به زمین برخورد کرد و متلاشی شد!
همه ی حواس ها به آن دو بود اما ناگهان بقیه ی بازیکنان زرپاف هم سقوط کردند! همه با وحشت زدگی به صحنه خیره شده بودند اما تام که داشت با جارویش به سمت آگلانتین می رفت تا نجاتش بدهد فریاد زد:
- محله ی ریونکلاو برین کمکشون! سریع!
همه ریونکلاوی ها با جاروهایشان به طرف زرپافی ها رفتند و هر جور که شد آنها را نجات دادند و به سختی پایین آوردند. فنریر سوت زد و بازی را متوقف کرد. همه ی زرپافی ها و طرفدارانش شوکه شده بودند حتی طرفداران بچه های محله ی ریونکلاو هم در عجب بودند که چرا این اتفاق افتاد.
ماتیلدا به طرف جاروهایشان حرکت کرد و چوب هایی که از آنها باقی مانده بود را بررسی کرد و ناگهان نگاهش به مارک جارو افتاد. جارو هایی که خریده بودند نیمبوس ۲۰۱۹ بود اما معلوم بود که فقط برچسب بود. ماتیلدا با دقت به آن نگاه کرد و اسم اصلی آن را خواند:
- جوین! مگه بیسکوییته؟!
فنریر هم نگاهی به آن انداخت و او هم حرف ماتیلدا رو تایید کرد. دروئلا گفت:
- نتیجه ی بازی چی میشه؟
فنریر با کمی تامل جواب داد:
- مساوی...
همه ناباورانه به او نگاه می کردند. بلاتریکس فکر کرد و لحظه ای بعد، بدون اینکه با فنریر صحبت کند، نتیجه ی بازی را اعلام کرد:
- پس بچه های ریونکلاو برنده ان! بازی قبل از اینکه متوقف بشه، تموم شده بود. چون دروئلا قبل از بازی گرفته بود اسنیچو. چون امکان نداره وقتی داشت میومد زرپافی ها رو نجات بده توپو گرفته!
ماتیلدا اعتراض کنان گفت:
- ولی...
- جای اعتراض نداریم! فنر بیا بریم!
آن دو رفتند و زرپافی ها را میان صدای کر کننده ی شادی بچه های محله ی ریونکلاو و طرفدارانش تنها گذاشتند!