هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: داستان های گروهی(فصل 1)(هری پاتر کاراگاه وزارت خانه)
پیام زده شده در: ۱۶:۴۶ یکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۳
نگاه غم زده اش به وضوح فرد و جرج را نگران کرده بود.نمی خواست بفهمند!بفهمند که چه؟هری دوست نداشت کسی بی لیاقتیش را در نگه داری از خانواده ببیند!



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۸:۰۵ جمعه ۲۱ آذر ۱۳۹۳
برای بار دوم، جلوی در سازمان ایستاد.چهره اش کمی به زردی می زد.آثار مریضی چند روز پیش هنوز پیدا بود.نگاهی به اعلامیه های توی دستش کرد.با یأس آن ها را روی زمین انداخت.تکراری بود!

تکانی به چوبدستیش داد.تخته ای به رنگ آبی تیره، کنار در- درست همانجا که باید باشد- پدیدار شد.گچ آسمانی رنگش را برداشت و شروع به نوشتن کرد:

بسم مرلین کبیر!سازمان فرهنگ و هنر جادوگری، از امروز فعالیت خود را به طور رسمی آغاز می نماید.این سازمان از طریق عضو گیری فعالیت هایش را آغاز می کند.تهیه مستند(به صورت چند رول ادامه دار)تهیه سریال های آموزندۀ آسلامی(به صورت رول های ادامه دار)تهیه سینمایی های آسلامی و غیر آسلامی(به صورت رول های ادامه دار)تهیه گزارش از مناسبت های خاص مانند هالوین،کریسمس و...(توسط خبرنگار سازمان و به صورت یک رول تکی)تهیه دوربین مخفی(به صورت رول های تکی و کاملا واقعی) از وظایف سازمان هستند.همچنین سازمان هرگونه درخواست برای تهیه و تولید برنامه از سوی شما را پذیرا می باشد.

برای استخدام در سازمان فرهنگ و هنر جادوگری، فرم ذیل در اختیار علاقمندان قرار می گیرد(لازم به ذکر است که این سازمان،نیاز به یک نفر خبرنگار اختصاصی دارد):


1)اسم،پیشه

2)قصد از اقدام برای استخدام(چه شعری شد!)

3)توانایی شما بیشتر در حوزه طنز نویسی ست یا جدی نویسی؟

4)اسم اداری خود را انتخاب کنید.

5)آیا برای استخدام شدن به عنوان خبرنگار اختصاصی تمایل دارید؟

6)آخرین فعالیت شما در ایفای نقش به چند روز پیش بر میگردد؟

7)قوانین سازمان توسط وزیر تنظیم شد.به آن ها پایبند خواهید بود؟


تذکر 1:فرم استخدام را آبی کنید.
تذکر 2:بند زیر را در انتهای فرم به رنگ آبی پر رنگ تر قرار دهید:

سوگند به مورگانا و مرلین کبیر!سوگند به قژقژ کفپوش های شیون آوارگان!سوگند به نوشیدنی های کره ای مادام رزمرتا!سوگند به ریش تا کمر دامبلدور!سوگند به بینی عمل کرده ولدمورت!من، (نام خود را بنویسید) تمام توان خود را در راه کمک به بانوی بزرگ و باهوش،بانو راونکلا به کار می گیرم تا اهداف بزرگ ایشان را،جامه عمل بپوشانم.

تذکر3:مهلت ثبت نام،تا روز 5 دی می باشد.



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: داستان های گروهی(فصل 1)(هری پاتر کاراگاه وزارت خانه)
پیام زده شده در: ۱۴:۲۳ سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۳
به دیوار پشت سرش تکیه داد.چشمانش را بست.چی شد که اینگونه شد؟تصاویر پیش چشمانش عقب و جلو می شدند.



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۲:۴۳ سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۳
حالا که همه دارن نظر می دن، بذارید من هم خودمو پرت کنم وسط!

در هر صورت،ما نشستیم و با هوش ریونیمون مشورت کردیم.دیدیم که بله!ایده لینی وارنر جزو بهترین ایده هاست!دورمشترانگ!بله!اصن ما به تاسیس علاقه داریم!تاسیس مجدد چیزی هم باشه چه بهتر!
اما از وقتی که اومدم بهترین تجربه م، همون هاگ بوده!این که در یک چهارچوب خاص رول بنویسی و استرس داشته باشی تا بهت نمره بدن!ینی چند می شی؟
همش هیچی، رقابت گروه ها!خدای من اینکه از کارای واجبت بزنی و بشینی رول بنویسی به عشق گروهت، بهترین حس دنیاست!
در هر صورت نظر من اینه که حتی اگه شده دورمشترانگ رو فعال کنیم اما این جو رقابتی از بین نره!

تچکر می شه!



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: سازمان فرهنگ و هنر جادوگری
پیام زده شده در: ۱۷:۲۳ شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۳
نور مهتاب از پنجره به درون اتاق خواب می تابید.
خسته، روی تخت آبی رنگش دراز کشیده بود.چند نازبالش آبی زیر سر، و "رومئو و ژولیت" مشنگی!

ژولیت مرد!اندوهگین نگاهش را به آسمان دوخت.قسمتی از آسمان،که از پنجره اتاق دیده می شد.نگاه غم زده اش رنگ تعجب گرفت.جغد به طرف خانه می آمد.تردیدی وجود نداشت.تنها خانه این حوالی، خانه او بود.دور از دورویی ها و نیرنگ های جادوگران...

جغد وارد خانه شد.به سوی روونا پرواز کرد.دخترک، آستین های آبیش را بالا زد.دست پیش برد و نامه را از پای جغد باز کرد.نامه، مهر و موم شده ی وزارتخانه بود.هوش ریونی ش، به پردازش اطلاعات مشغول شد.چند ثانیه بعد با کمک هوش ریونیش می دانست درون نامه چیست.لبخند پهنی زد.بهتر از بیکاری بود!با همه این ها، استرس عجیبی داشت.نامه را با دستان لرزان باز کرد:

بسم مورگانای کبیر!
دوشیزه راونکلاو!نظر به درخواست شما برای تقبل مسئولیت سازمان فرهنگ و هنر جادوگری و با توجه به رای دولت خاکستری، مسئولیت این سازمان به شما سپرده شد!


قلبش می تپید.بالاخره به آنچه می خواست رسیده بود.زیر لب زمزمه کرد:
-صدا و سیمای وزارتخونه...هـــــــــوم...

از جا بلند شد.شب است؟مهم نیست!پیش به سوی سازمان فرهنگ و هنر جادوگری!پالتوی آبی رنگش را پوشید و چراغ خواب نیلیش را خاموش کرد.پیش از بیرون رفتن از در خانه،افکارش را با خود مرور کرد:
-من منتظر ایده های ملت جادوگر می مونم!یادم باشه بگم برام پاترونوسش کنن...



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۸:۱۸ شنبه ۸ آذر ۱۳۹۳
اسنیپ نگاهی به لرد انداخت و نگاهی به بانوی با وقار.لرد در حالی که سعی می کرد طبیعی و با وقار جلوه کند، به سوی میز کناری برگشت.اسنیپ با خود جدال می کرد.باید متانت همیشگی را می شکست و "بانوی با وقار" را از صحنه روزگار حذف می ساخت؟

موجود جیغ جیغوی* پر جنب و جوش، درحالی که جیغ می کشید توجه "جادوگران" را به خود جلب کرد:
-لارا...لارا...لارا اومده!نیگاش کنید!

همه سر ها به سوی موجود جیغ جیغو که دست بر قضا اسم هم داشت برگشت.مشنگ بی وقار نگاه عاقل اندر سفیهی به "موجود جیغ جیغوی دارای اسم" انداخت.
-لارا؟

"موجود جیغ جیغوی دارای اسم" تکرار کرد:
-لارا...در واقع لارا لسترنج قبلی...همون ولدمورت خودمون!

اینبار توجه اعضای میتینگ به میز کناری جلب شد.به میزی که مرگخوران گل منگلی، حیرت زده آنجا نشسته بودند.مشنگ با وقاری که خود را "هکتور" معرفی کرده بود.از جا برخاست:
-وایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی!لارا!چجوری رسیدی؟دلم برات تنگ شده بود!

سپس پا تند کرد و به سوی ولدمورت حمله برد.طبق عادت همه ایرانی ها:
-چلپ!چلپ!خوش اومدی!چلپ!

در حالی که "این یکی هکتور" مشغول "چلپ چلپ" بود، "آن یکی هکتور" مشغول خوردن آب قند بود.

-کروشیو مشنگ بی نزاکت!
هکتور روی زمین هلکوپتری می زد و "جادوگرانی ها" با ناباوری به او چشم دوخته بودند.در این میان، اسنیپ در حالی که از درگیری با خود رهایی یافته بود کروشیویی به سوی"بانوی با وقار" رها کرد.

-کروشیو بانوی با وقار!

پرنس وحشت زده بر جای خود میخکوب شده بود.چه کاری از دستش بر میامد؟تنها کاری که به ذهنش رسید را به انجام رساند.لنگه ای از کتانی مارک و آبی اش کند،و به سوی لرد پرتاب کرد:
-پـــــــــــــــدر سوخته!
(از شرح دادن ادامه ماجرا به علت داشتن صحنه های خشن+18 معذوریم!)

"موجود جیغ جیغوی دارای اسم" قدمی به جلو گذاشت، همه سایت از علاقه اش به اسنیپ با خبر بودند:
-اسنیــــــــــــــــــــــــــــــــــــپ عزیزم!چه با این لباسا مامان شدی!جیــــــــــــــغ!جیـــــــــــــغ!

اسنیپ نگاهی به "موجود جیغ جیغوی دارای اسم" کرد:
-تو واقعا دوشیزه ویزلی هستی؟پس اون چیه سرت؟

پ.ن:خدا خیر بده ویلبرتو!این اسم "جیغ جیغو" رو گذاشت رو من!وگرنه شما میخواستید منو چی صدا کنید؟


ویرایش شده توسط روونا راونکلاو در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۹ ۱۶:۱۱:۴۹


هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۲:۰۳ جمعه ۷ آذر ۱۳۹۳
تق تق تق!

خدمت مدیر محترم مدرسه هاگوارتز!

اینجانب،روونا راونکلا برای تدریس درس ریاضیات جادویی ،مشنگ شناسی یا فلسفه و حکمت اعلام آمادگی می کنم.ترجیح میدم خودتون بررسی کنید ببنید این ساحره باهوش و آبی پوش(!)به درد کدوم یکی از این درس ها می خوره.روزهای پیشنهادیم هم پنجشنبه و شنبه هستن.هر کدوم مدرسه تمایل داره.

با تچکر،ساحرة نابغة آبی پوش؛ روونا!



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۳۷ سه شنبه ۴ آذر ۱۳۹۳
سلامی آبی به ارباب!ارباب؛تقاضای نقد این عقاب آبی بی فرهنگ رو داشتیم.تچکر میشه!

پ.ن:پست کاملا ارزشیه!



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۲۲:۰۵ سه شنبه ۴ آذر ۱۳۹۳
ابرو های روونا بالا پرید.
-وینکی، جن خونگی مونث و خوب!منظورت چی بود الآن؟

وینکی در حالی که با دقت به گیگیلی آشا نگاه می کرد،سرش را خاراند:
-خب،وینکی یادش نیومد که چرا اینو گفت!شد این حرف وینکی رو نشنیده گرفت؟

روونا نگاه عجیبی به وینکی انداخت.پس از 5 ثانیه، که تا لود شدنش طول کشید رو به ولدمورت کرد:
-ارباب،منظور ما این نبود!منظور ما این بود که ...ارباب اونجا رو نگاه کنید...ارباب!

چشمان روونا باز تر شد.در واقع خیلی بازتر و با تعجب به جغدی که از پنجره داخل می شد نگریست.

دقیق تر ...دقیق تر... و دقیق تر!

-اربـــــــــــــــــــــــــــــاب!نامه از وزارتخونه س!

چند ثانیه گذشت تا جغد به خانه ریدل وارد شود.در تمام این مدت،روونا به شدت در انتظار کروشیو بود.خودش هم نمی دانست چرا.احتمالا چون چند پستی می شد که کسی کروشیو نخورده بود!

لرد با چشمان سرد همیشگی ش، به روونا نگاه کرد.دیگر سخن گفتن لازم نبود؛هوش ریونی روونا به او کمک می کرد تا منظور لرد را در یابد.

-الآن میارمش ارباب!

به سوی پنجره دوید.

دست دراز کرد و جغد را-با وجود مقاومت های شدیدش-گرفت.بسته پایش را باز کرده،به دست لرد سپرد.
لرد تکانی به چوب دستیش داد.کاغذ پوستی باز شد:

سلام سیو،نظرت راجع به اینا چیه؟میخوام توی سازمان مشاغل آگهی بدم.جوابت رو برام بفرست.لطفا سریع.قربانم،سیر!


چشمان کم فروغ اسنیپ رنگی از ترس گرفته بود.چند قدم جلو آمد و با لرزشی نامحسوس در صدا شروع به صحبت کرد:
-عذر میخوایم ارباب..این برای ما بود!کار های وزارت!

لرد همچنان که با چهره بی حالتش به اسنیپ می نگریست، چوب دستیش را تکان داد و کاغذ پوستی به دست اسنیپ افتاد.صدای سرد لرد در فضا پیچید:

-همونطور که گفتیم،بلا امروز خیلی کنجکاوه.و دوست داره بدونه که چه شغل هایی در وزارتخونه وجود داره؟

اسنیپ سری به نشانه احترام خم کرد:
-یه سازمان حمایت از ساحره ها،یک عدد سازمان فرهنگ و هنر جادوگری و یک دفتر فرماندهی کارآگاهان!

لرد سری تکان داد:
-متوجه شدی بلا؟کنجکاوی های زیادت رو به دیده اغماض می نگریم!

خانه ریدل در سکوت فرو رفته بود.چند ثانیه بیشتر طول نکشیده بود که صدای ذوق زده روونا در خانه پیچید:
-یــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــافتم!

توجه همه به روونا جلب شد:
-البته...خب،من که نفهمیدم!البته من فهمیدم که ارباب فهمید!ارباب فهمید که شاید بهتر باشه ما یک نفر رو برای سازمان بین المللی حمایت از ساحرگان بفرستیم!اینطوری بلا متوجه میشه چرا اربابش باید با ساحره ها درست صحبت کنه و چطوری!

همه نگاه ها به سوی لرد برگشت:
-توانایی جالبی برای ذهن خوانی داری،روونا!



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: ارتباط با ناظر فن فیکشن
پیام زده شده در: ۱۷:۵۵ سه شنبه ۴ آذر ۱۳۹۳
سلامی آبی خدمت دوست گرامی جاگسن!

عاقا من طفلی،بعد مدت ها نقشه کشیدن نشستم یه فن فیکشن نوشتم،برای دریافت مجوز اقدام کردم و یکی دو هفته ای هم منتظر موندم.ولی جوابی نیومد.خب،فن فیکشن ما هم شروع کرد به اعتراض و اینا...

در نهایت اینکه ما هم اعتراض فن فیکشنو به گوش چت باکسیا رسوندیم و از عالم بالا(البته نه خیلی،یه وجب بالا تر)ندا رسید که جاگسن از فن جدید بدش نمیاد.بزار و توی ارتباط با ناظر اطلاع بده.اینم اطلاع!



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.