لوسيوس لرزان و پا پيچ خوران، جلو رفت.
-اهم...خب! بابا ! كار تو بود ؟
-نه!
-خيلي خب.تبرعه...
جمله ى دراكو هنوز كامل از دهنش خارج نشده بود، كه متوجه انگشت مبارك لرد سياه شد؛ با در نظر گرفتن دفعه پيش كه خطرى تهديدش نكرده بود، دوان دوان به سمت لرد رفت.
-اِم... بله سرورم؟
لرد سياه نفس عميقى كشيد...نفس عميق تــــرى كشيد...و باز هم عميق تــــــــــر...! ولي خب متاسفانه نفس عميق هميشه جواب گو نيست !
-آخه تسترال...مانتيكور كوهى... آخه دم انفجارى چرنده...
-خزنده ارباب!
-كروشيو ...از ارباب غلط ميگيرى ؟ يه آوادا بزنم نصف شي ؟
هكتور كه هنوز ميلرزيد، غش كردن رو ترجيح داد و با صورت، پخش كف سالن شد!
-خب...بلا بگو ببينيم كجا بوديم ؟
بلا كمي بالا و پايين پريده، مقاديرى شيرين بازى درآورده، كمى عشوه مانتيكورى اومده و با دريافت دو سه كروشيو، زبون باز كرد:
-دم انفجاري چرنده بوديم ارباب !
لرد كه عصبانيتش رو به ياد آورده بود، ادامه داد:
-آها ! آخه دم انفجارى چرنده، بزنم نصفت كنم ؟ ميپرسي كار تو بود و انتظار داري بگه آره ؟ ذهنش رو بايد بخوني غول غارنشين. ذهنش رو ! سيوروس...تو ادامه بده...!