هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شرح امتیازات !
پیام زده شده در: ۱:۲۶ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۱
#21
امتیازات مرحله دوم کوییدیچ :

گریفیندور : 3 امتیاز ( مقابل هافلپاف)

اسلیترین و راونکلاو و هافلپاف : 0 امتیاز ! (شرکت نکردن در مسابقه)


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



پاسخ به: اتاق مدیریت
پیام زده شده در: ۱:۱۲ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۱
#22
مشکلی نیست ولی هرچه سریعتر ارسال کنید !


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



پاسخ به: داستان های گروهی ( یک خطی)
پیام زده شده در: ۲۱:۳۶ جمعه ۱۳ مرداد ۱۳۹۱
#23
یک روز آفتابی بود و هری در اتاق خانه ویزلی ها بر روی تختی دراز کشیده بود
رون: هری! بیا پایین، مادرم میگه صبحانه حاضره! بعدشم باید کلی کار انجام بدیم! زودباش!
هری و رون با هم از پله ها پایین رفتند و وارد آشپز خانه شدند.به محض این که وارد آشپز خانه شدند بوی خوش پنکیک به مشامشان رسید.
در این حین جینی در حالیکه کتابهاشو زیر بغلش زده بود با عجله به درون آشپزخانه دوید .
هری و رون که از این کار جینی متعجب شده بودند به او نگاه کردند.هری پس از چند دقیقه گفت:
- جینی مشکلی پیش آمده؟
جینی جواب نمیده و به سرعت به طرف اتاق پدرش میره .
رون نگاهی به هری میندازه و با عجله جینی رو دنبال میکنه.
هری هم که حس کنجکاوی اش گل کرده بود به دنبال رون میره تا از کار جینی سر در بیاره.
جینی با عجله وارد اتاق شد وسراسیمه شروع به حرف زدن کرد.هری و رون هم پشت در اتاق با تعجب به حرف های جینی و پدرش گوش میدادند.
هری و رون ابتدا چیزی از حرف های جینی را نفهمیدند اما بعد از کم دقت متوجه شدند که اون حرف ها درباره هری است!!!
هری که صبرش سر اومده بود در اتاق رو باز کرد و به درون اتاق رفت .



---------
دوستان لطف کنید ماجرا رو همینجا تموم نکنید ها ! خیلی کوتاه میشه اینجوری !


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



پاسخ به: داستان های گروهی ( یک خطی)
پیام زده شده در: ۲:۳۹ جمعه ۱۳ مرداد ۱۳۹۱
#24
یک روز آفتابی بود و هری در اتاق خانه ویزلی ها بر روی تختی دراز کشیده بود .
رون: هری! بیا پایین، مادرم میگه صبحانه حاضره! بعدشم باید کلی کار انجام بدیم! زودباش!
هری و رون با هم از پله ها پایین رفتند و وارد آشپز خانه شدند.به محض این که وارد آشپز خانه شدند بوی خوش پنکیک به مشامشان رسید.
در این حین جینی در حالیکه کتابهاشو زیر بغلش زده بود با عجله به درون آشپزخانه دوید .
هری و رون که از این کار جینی متعجب شده بودند به او نگاه کردند.هری پس از چند دقیقه گفت:
- جینی مشکلی پیش آمده؟
جینی جواب نمیده و به سرعت به طرف اتاق پدرش میره .


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲:۳۷ جمعه ۱۳ مرداد ۱۳۹۱
#25
دوئل با الفیاس دوج :



مردم زیادی دم در دادسرا ایستاده بودن و با هم صحبت میکردن . همه منتظر شروع محاکمه ایگور کارکاروف بودن که به علت آزار کودکان هاگوارتز توسط الفیاس دوج به دادسرا دعوت شده بود . همه مردم دوست داشتن متوجه بشن که سرنوشت ایگور کارکاروف چه خواهد شد .

نسیم خنکی به صورت تمام مردم بر خورد میکرد و قطرات بارون به آرومی خودشون رو به زمین میرسوندن . خورشید بعد از مدتها باران و طوفان ، تصمیم به بیرون آمدن از پشت ابرها گرفته بود . درخت های اطراف دادسرا به علت بادها و طوفان شدید روزهای قبل به صورت کامل لخت شده و فقط چند تکه چوب ازشون باقی مونده بود .

هیچکس باورش نمیشد که ایگور کارکاروف در تمام این مدت در حال آزار و اذیت کودکان هاگوارتز بوده ، خیلی از مردم دوج رو مقصر میدونستن که چنین دروغ بزرگی از خودش ساخته و بقیه مردم هم منتظر بودن که ببینن حق با کی هست . چند بچه سفید و توپول هم که از داستان خبر دار شده و ازش بدشون نیومده بود جلوی تمام مردم ایستاده بودن تا شاید بتونن نظر ایگور رو به خودشون جذب کنن .

-امکان نداره ایگور این کار رو کرده باشه ، جادوگر به اون بزرگی در این حد خودش رو پایین نمیاره که آخه .
-من شنیدم مدت زیادی که با پرسی ویزلی گذرونده باعث شده مقداری افکار و کاراش تغییر پیدا کنن .
-به نظر منطقی میرسه ، پرسیه کلا به هیچی نه نمیگه ، با همه چی حال میکنه !


بالاخره بعد از مدتی ، مردم الفیاس دوج رو میبینن که قدم زنان به دادسرا نزدیک میشه . جادویی در اطراف دادسرا وجود داشت که کسی نمیتونست مستقیم غیب و ظاهر بشه . بعد از حملات مرگخواران به دادسرا این طلسم رو به اجرا در آورده بودن که شاید بتونن مرگخواران رو از حملات پشت سر هم به دادسرا پشیمون کنن . دوج به آهستگی به مردم رسید و اونها رو کنار زد و به طرف در دادسرا رفت و همونجا منتظر ایستاد .

سکوت سنگینی بود ، هیچکس حرفی نمیزد و همه به دوج خیره شده بودن . مردم منتظر بودن که دوج حرفی بزنه یا توضیحی بهشون بده ولی دوج تصمیم گرفته بود که تا توی دادسرا حرف ها و دلایلش رو لو نده .

-هی اونجا رو ، اون ایگوره داره میاد .

همه مردم چرخیدن و به جایی که پسرک اشاره میکرد نگاه کردن . ایگور سوار بر جارو به دادسرا نزدیک میشد . دوج نیشخندی زد و چشمانش رو بست تا کمی تمرکز کنه .

-انگار تنها نیست ، 2 تا ساحره جیگر پشتش نشستن .
-این حتی الانم ساحره بازیش رو ول نمیکنه !

ایگور به طرف وسط جمعیت رفت و فرود اومد . نگاهی به مردم انداخت و چشمکی به ساحره ها و کودکان زد . دستی به موهاش کشید و به طرف دوج رفت . همه مردم منتظر بودن که ببینن ایگور چیکار میخواد بکنه . بعضی ها شرط بسته بودن که در همین لحظه اول ایگور از ورد آواداکداورا استفاده میکنه و دیگه وارد دادسرا نمیشه .

ایگور به دوج رسید و با لبخندی گفت :

-الفیاس ، بیا یکی از این ساحره ها رو برا یه شب بهت قرض میده ، برو به زندگیت برس .
-پیشنهاد وسوسه کننده ای هست ایگور ولی وقتی رسوات کنم تمام ساحره ها رو میتونم به خودم جذب کنم .
-اگرم من رسوا بشم که پرسی تمام دختر ها رو جذب خودش میکنه ، تو هم باید بری تک چرختو ادامه بدی .

دوج که صورتش قرمز شده بود نتونست خودش رو کنترل کنه و چوب دستیش رو در آورد و وردی به طرف ایگور فرستاد . ایگور که فکر چنین چیزی رو نمیکرد نتونست از خودش دفاعی بکنه و به چند متر اونور تر پرت شد .مردم کم کم عقب رفتن تا آسیبی نبینن .هیچکس باورش نمیشد که دوج دوئل رو شروع کنه و حتی کار به درون دادسرا هم نرسه .

ایگور از جاش بلند شد و لبخندی زد و گفت :

-ممکنه من مقداری از سنم گذشته باشه ولی تو هنوز خیلی جوونی برای اینکه بخوای حال منو بگیری .

بومب !

ناگهان استرجس و ایوان به همراه منوی مدیریت در صحنه حاضر شد . استرجس به وسط مردم رفت و گفت :

- من مدیرم و شما کاره ای نیستید . برای همین اومدم یه قانون بذارم که یادتون نره کی اینجا رئیس واقعیه . اگر کسی سرفه ای بکنه و دستمال کاغذی استفاده نکنه توسط من از تمام انجمن ها تا پایان دوئل بلاک میشه .

ایوان هم سری به نشونه تایید تکون میده و دو تایی غیب میشن .

ملت :

ایگور از غفلت دوج استفاده میکنه و به سرعت وردی به طرفش میفرسته . دوج بر عکس ایگور سریع عمل میکنه و جا خالی میده و ورد صورتی رنگی به طرف ایگور میفرسته . ایگور با حرکت دستی ورد رو از بین میبره و میگه :

-این چی بود ؟ میخواستی عروسک طرف من بفرستی ؟

دوج ورد جدیدی به طرف ایگور میفرسته ، اینبار ایگور با سختی بیشتری طلسم رو دفع میکنه و همزمان طلسم سبز رنگی که همه میدونن چی هست رو استفاده میکنه . دوج که کمی از جدی شدن دوئل ترسیده بود ، به سختی خودش رو کنار میکشه و به زمین میفته . ایگور ورد خلع سلاح رو استفاده میکنه و به طرف دوج میره .

-واقعا فک کردی میتونی منو شکست بدی ؟

ایگور کمی به دوج نزدیک تر میشه که یک دفعه نظرش به یک مادر و پسر سفیدی جلب میشه . به طرف اون دو میره و دستی به سر پسرک میکشه و چشمکی به مادرش میزنه و میگه :

-چرا ما سه تا نریم که این مهمونی رو خونه شما دو تا عزیزان جیگر ادامه بدیم ؟

دوج به آرومی از جاش بلند میشه و تکه چوبی که بر روی زمین افتاده بود رو بر میداره و به طرف ایگور میره . در همین حال که ایگور حواسش پرت هست ، چوب رو بالا میبره و محکم به سر ایگور میکوبونه ! چشمان ایگور سیاهی میره و کم کم به زمین نزدیک تر میشه . به بالا سرش نگاهی میکنه و دوج رو میبینه که داره بهش میخنده . به سختی لبانش رو تکون میده و میگه :

-بعدا میگم پرسی حالتو اساسی بگیره !


ویرایش شده توسط ایگور کارکاروف در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۱۳ ۲:۵۲:۲۱

بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



داستان های گروهی (فصل 1) ( یک خطی)
پیام زده شده در: ۲:۲۰ پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۱
#26
سلام دوستان جادوگر !

این قضیه ایده جدید نیست ، قبلا هم انجام داده بودم و راستش رو بخواید یادم نیست که ایدش مال من بود یا مال کسی دیگه !

قضیه از این قرار هست که اینجا یک داستان رو شروع میکنیم ، هر فرد یک خط اضافه میکنه و در آخر یک داستان کامل میشه و به بخش مقاله ها ارسال میشه . نیازی به وقت زیاد هم نداره فقط چند قانون داره !

1-پست پشت سر هم نزنید .
2-سعی نکنید شخصیت خودتون رو وارد داستان کنید.
3-راحت باشید ، فک نکنید رمان ادبی داریم مینیویسم .

---------
سوژه : هری پاتر متوجه میشه که پدر واقعیش اسنیپ هست . داستان رو سریع تموم نکنید ، کم کم پیش ببرید که یه داستان خوب و کامل بشه .



شروع :

یک روز آفتابی بود و هری در اتاق خانه ویزلی ها بر روی تختی دراز کشیده بود .



ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۲۷ ۰:۳۰:۴۳

بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



پاسخ به: ثبت نام کاندیدای وزارت
پیام زده شده در: ۱۸:۱۸ چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۱
#27
مری یادت رفت بگی از سال 87 همیشه برای وزارت کاندید شدی و هیچوقت رای نیاوردی !


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



پاسخ به: شرح امتیازات !
پیام زده شده در: ۴:۲۰ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۱
#28
امتیازات مرحله اول کوییدیچ :

راونکلاو : 3 امتیاز ( مقابل گریفیندور)

اسلیترین و گریفیندور و هافلپاف : 0 امتیاز ! (شرکت نکردن در مسابقه)





بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



پاسخ به: تابلوی اعلانات هاگوارتز
پیام زده شده در: ۳:۵۶ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۱
#29
اعلامیه ششم :

هاگوارتز :

اول از همه از غیبتی که داشتم عذرخواهی میکنم ، مشکلاتی داشتم که وقت کافی برای سر زدن به جادوگران رو نداشتم .

یه مقدار همه چیز بهم ریخته در حال حاضر ، یه تغییراتی ایجاد میکنم که این ترم رو به خوبی تموم کنیم :


کلاس ها :

پرواز و کوییدیچ :

آخرین تدریس : جلسه سوم 10 تیر !
آخرین امتیاز داده شده : جلسه دوم !

از استاد پروفسور پادمور خواهش میکنم که امتیازات جلسه سوم رو بزنن ضمن اینکه در این تاریخ ها تدریسشون رو ادامه بدن :

14 و 21 مرداد ! به عنوان جلسات چهارم و پنجم !

تغییر شکل
:

آخرین تدریس : جلسه دوم 28 خرداد !
آخرین امتیاز داده شده : جلسه دوم !

از پروفسور تانکس ( یا از هم گروهی هاشون اگر کسی از شرایط پروفسور خبر دارن در دفتر مدیریت اعلام کنن) خواهش میشه که تدریسشون رو به این ترتیب ادامه بدن :

16 و 22 مرداد

ماگل شناسی :

آخرین تدریس : جلسه چهارم 28 تیر !
آخرین امتیاز داده شده : جلسه سوم !

از پروفسور چانگ بابت نظمی که در کلاس داشتن رو حفظ کردن و به موقع تدریس رو انجام داده و امتیازات رو دادن تشکر میکنم و درخواست میکنم که همین نظم رو ادامه بدن .

جلسات بعدی : 11 و 25 مرداد

تاریخ جادوگری
:

آخرین تدریس : جلسه چهارم 30 تیر !
آخرین امتیاز داده شده : جلسه سوم !

از پرفسور دوج هم بابت نظمشون در کلاس تشکر میشه و ازشون خواهش میکنم که به همین نظم و ترتیب تا پایان ترم ادامه بدن.

جلسات بعدی : 12 و 26 مرداد


=========

کوییدیچ :

به علت تاخیر من در مرحله دوم ، 5 روز دیگه مهلت برای مرحله دوم کوییدیچ داده میشه .پست هاتون رو اینجا ارسال کنید :

مرحله دوم

مرحله سوم هم که 28 مرداد برگذار خواهد شد !

=========

تاپیک دفتر توجیهات باز شده ، در این تاپیک رول ساده و کوتاه خواهیم زد . هر گونه پست های سنگین ادبی یا طولانی خودداری کنید و راحت باشید ! هر جوری دلتون خواست ادامه بدید و با آرامش پست بزنید .



موفق باشید
مدیریت هاگوارتز !







ویرایش شده توسط ایگور کارکاروف در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۹ ۴:۰۸:۳۰

بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



پاسخ به: دفتر توجیهات عالیه
پیام زده شده در: ۲:۵۱ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۱
#30
ایگور لب پنجره نشسته بود و پرونده های مختلف رو بررسی میکرد .بعد از غیبت طولانی مدتش ، کارهای زیادی براش باقی مونده بود . از لب پنجره به بیرون نگاهی انداخت و 2 دختر ترم هفتمی رو دید بر روی چمن های نشسته و در حال حرف زدن هستن. دلش میخواست که کارها رو ول کنه و به جمع اونها بپیونده ولی نسبت به هاگوارتز احساس مسوولیت میکرد .

از لب پنجره پایین اومد ، به طرف میز کارش رفت . چند مدل معروف خارجی از اتاق خواب دفتر مدیریت بیرون اومدن و چشمکی به ایگور زده و از دفتر خارج شدن . تو ذهنش تصویرهای شب قبل رو گذروند و لبخندی ناخودآگاه بر دهانش نشست .

تق تق

صدای در افکار شیرین ایگور رو پاره کرد . خودش رو جمع و جور کرد و با بی حوصلگی گفت :

-بفرمایید

منشی در رو باز کرد و وارد شد . رو به ایگور کرد و گفت :

-ببخشید جناب مدیر ، شخصی به نام پرس ...

پرسی از پشت منشی وارد دفتر شد و با لبخند به ایگور خیره شد . سکوت سنگینی حاکم شده بود ، هیچکس حرف نمیزد ، منشی که جرات نمیکرد سکوت رو بشکنه ، به آهستگی خارج شد و پشت سرش در رو بست .



بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.