جماعت کلاس نشین بهت زده به در خیره شده بودند تا اتفاقاتی که به سرعت ظرف چند ثانیه افتاده بود را درک کنند. سیبیل از سیبیل تکان نمیخورد تا این که در کلاس از جا کنده شد و دختری مو قرمز با جنب و جوش و همچنین سر و صدای فراوان وارد شد. دخترک دست تسترالی در دست گرفته بود و در آن صحبت میکرد ...
- باشه پیام. میبینمت.
- جینی؟!
- بله پیام؟
- پیام!؟ پیام کیه؟! من هریم! پسر برگزیده! کسی که از طریق زخم روی سرش با لرد ولدمورت ارتباط داره! پسری که زنده ماند! کاپیتان کوییدیچ گریفیندور! منو به یه فوبتالیست مشنگ جهان سومی فروختی؟
- پیام چی میگی تو؟! از چی حرف میزنی؟
- لعنتی ... باز میگه پیام
هری از جایش برخاست و او نیز به سمت وزارتخانه رفت ... به مقصد دادگاه خانواده! پشت سر هری استرجس وارد کلاس معجون سازی شد و شروع به صحبت کرد.
- سلام بچه ها! الان شنیدم پروفسور دامبلدور هاگوارتز رو ترک کردن، در نتیجه من پایان ترم قبل و آغاز ترم جدید رو از همین لحظه اعلام میکنم! ضمنا با توجه به فارق التحصیل شدن ارشد قبلی گریفیندور، دوشیزه فلورانسو رو به عنوان ارشد این گروه منصوب میکنم!
- اما پروفسور پادمور ... من اسلیترینی ...
- خوب یه لوگوی اسلیترین سمت راست رداتون دوخته شده یه لوگوی گریفیندور هم سمت چپش میدوزیم
جهت برقراری عدالت هم امتیازاتی که شما کسب کنید به حساب گریفیندور واریز میشه. any problem?