هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (هوگو.ویزلی)



پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۱:۱۹ سه شنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۲
#21
خلاصه:
مرگخوارا(هوگو,دافنه,لودو و بلاتریکس)فرصت دارند ظرف دو هفته طبق دستور لرد وسایل شکنجه گاه رو عوض کنن و تصمیم میگیرند که اول از مردم سوال بکنن که از چه چیزی بیشتر میترسن تا اون ها لیستی تهیه کنن و به همین دلیل تغیر قیافه میدن و وارد شهر میشن(نکته: قیافه بلاتریکس 10 سال پیر تر شده و رو صندلی چرخدار نشوندنش,در ضمن کچل هم هست)
_____________________________________________________________________________________
هوگو نگاهی به لودو کرد و گفت:اون دفترچه رو بده من ببینم.یه سوال جواب ساده هم نمیتونی بکنی.
و به سمت دختر خانومی که روبرویشان ایستاده بود رفت و گفت : سلام خانوم,میشه بپرسم شما از چه چیزی بیشتر میترسین؟
دختر نگاهی به هوگو کرد و با کیفش زد تو صورت هوگو.و زیر لب چند تا فحش به هوگو داد و رفت.

بلا صبرش تموم شده بود بلند شد و دفترچه رو از دست هوگو قاپید و گفت : واقعا که بی عرضه هستین.
لودو نگاهی به هوگو کرد و گفت : واقعان که,بی عرضه.
بلاتریکس داد زد: با تو هم بودم لودو.

مرگخوار ها به مسیرشان ادامه دادند تا بلا چند پسر بچه در حال بازی رو دید.یقه یکی از بچه ها رو گرفت و چوب دستیش رو گرفت زیر گلوش و تهدید کرد : اهوی بچه اگه جوابمو ندی با همین چوب دستی میکشمت.
پسر بچه که رنگش پریده بود گفت:باشه باشه میگم به خدا میگم :worry:
بلاتریکس به بچه نگاهی کرد و گفت : حالا بگو تو زندگی از چه چیزی بیشتر میترسی؟
-سوسک
بلاتریکس صورتش قرمز شد و فریاد زد: منو مسخره میکنی؟الان حسابتو میرسم
که لودو و هوگو جلویش را گرفتند.

دافنه که تا اون موقع ساکت مونده بود گفت : این پیشنهاد پرسیدن از مشنگا مال کی بود ما که نمیخواییم مشنگا رو شکنجه کنیم که داریم از اونا سوال میپرسیم.باید بریم از جادوگرا پرس وجو کنیم :zogh:


ویرایش شده توسط هوگو ويزلي در تاریخ ۱۳۹۲/۲/۳۱ ۱۱:۵۶:۰۱
ویرایش شده توسط هوگو ويزلي در تاریخ ۱۳۹۲/۲/۳۱ ۲۱:۲۷:۵۲

همه برابر اند ولی ارباب برابر تره

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۲۳:۵۰ یکشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۲
#22
سپس لرد,هوگو را صدا زد تا برایش دوباره نوشابه رژیمی بیاورد.ولی هوگو جواب نداد.با چشم به دنبال هوگو گشت و هوگو را در حال انجام حرکات موزون دید.
-هوگو؟مگه صدات نکردم؟چیکار داشتی میکردی هویج؟
-چیز..هوم..بله..بله ببخشید داشتم خودمو گرم میکردم.
لرد دستی به سر نجینی کشید و گفت:گرم کردن یعنی چی؟
هوگو کمی هویجی تر شد و گفت:داشتم برای مسابقه خودمو اماده میکردم.ارباب
ارباب کله اش را تکان داد و با عصبانیت گفت : پس دانسته های منو زیر سوال میبری؟فکر کردی من معنیشو نمیدونستم؟از جلو چشام دور شو.اصن برو یه چایی بیار.
-ارباب مسابقم چی؟تازه الان وسط ظهره.چایی بخورین گرما زده میشین ها.
لرد از کوره در رفت و با صدای بلند فریاد زد.ساکت شو گستاخ.مادرم منو نزده.گرما جرات داره دست روی من بلند کنه؟برو دیگه نبینمت.

دقایقی بعد

انواع و اقسام مرگخوار روی لبه اسخر ایستاده بودند و منتظر شروع مسابقه بودند.لرد روی صندلی نشسته بود و در حالی که داشت نجینی را نوازش میکرد گفت : مرگخواران سیاه من این مسابقه چند مرحله داره و برنده این مسابقه صاحب این خونه میشه.استفاده از هر نوع طلسمی ازاده و با بیرحمی تمام میتوانید هم دیگر را بکشید.
-بکشید..بکشید...بکشید
لرد نگاهی به ایوان کرد و گفت : دلقک این چه کاریه.
-ارباب این اکوی صدای شماست بهتون ابهت میده.
لرد دستی به سرش کشید و گفت : امان از دست شما هر روز یه چیز جدید...
که حرف لرد ناتمام ماند چون هوگو با یک سینی چایی به سمت ارباب میدوید که ناگهان پایش لیز خورد و تمام چای روی لرد ریخت.لرد خیلی عصبانی شد و در گوش بلا چیزی گفت.و بلا هوگو را که فریاد میکشید,کشان کشان از استخر بیرون برد.
لرد دستاشو به هم کوبید و فریاد زد:مرگخوارا,اماده,شروع
-شروع..شروع...شروع
و همه شرکت کنندگان به درون استخر شیرجه زدند و لرد را که حالا داشت برای مرحله های بعدی مسابقات نقشه میکشید
تنها گذاشتند.
-تنها...تنها...تنها


ویرایش شده توسط هوگو ويزلي در تاریخ ۱۳۹۲/۲/۳۰ ۰:۲۵:۵۳
ویرایش شده توسط هوگو ويزلي در تاریخ ۱۳۹۲/۲/۳۰ ۰:۲۸:۰۹

همه برابر اند ولی ارباب برابر تره

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


پاسخ به: اتاق مدیریت
پیام زده شده در: ۱۲:۰۶ شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۲
#23
سلام سالازار خوبی؟
اقا من کلاس معجون سازی رو میخوام.چون با این اوصاف هافل در ترم شرکت نمیکنه.(ینی عضوی نداره که شرکت کنه)پس من خواستم تدریس این درس رو به من بدین تا حداقل نامی از هافل باقی بمونه.
با تشکر(تنها عضو فعال هافل)


همه برابر اند ولی ارباب برابر تره

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


پاسخ به: مشکل در پاترمور
پیام زده شده در: ۲۳:۱۵ شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲
#24
احتمالا مواد اولیه مورد نیاز برای ساختش رو نخردین


همه برابر اند ولی ارباب برابر تره

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


پاسخ به: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۲۳:۵۶ دوشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۲
#25
فرستنده : هوگو آبدارچی مغموم
گیرنده : ابر قدرت،قوی بازو،بالا مقام،لرد ولدموت کبیر
موضوع : شکایت

سلام
ارباب نمیدونین مدتها منتظر یه فرصت بودم که اینو بهتون بگم،واقعا کسی در خانه ریدل سراغ منو نمیگیره.چای من رو فقط موش های مزاحم استفاده میکنند.دیگر کسی هوگو پسری با مو های هویجی را دوست ندارد.
ارباب حتی دیگر در گروه خودم هم کسی مرا دوست ندارد.البته کسی نیست در هافل پاف.مدتها به عکس ننجون هلگا نگاه میکنم و منتظر کسی هستم که وارد تالار بشود.
ولی ارباب من ادم خیلی پر رویی هستم با این همه احوال باز هم من در سوپ انتونین فلفل خالی میکنم،توی بستنی لینی سوسک میذارم و رو مو های بلا چسب میریزم.با این اوصاف نمیدانم چرا کسی مرا دوست ندارد.حتی نجینی هم به من چشم غره میرود.
و ارباب یک سوال من همیشه از شما داشتم : رنگ چشاتون لنزه؟
ارباب این مرگخوران دور شما مار در آستین اند.خودم اون روز ریگول رو دیدم که با یک خانم محفلی به نام جسیکا قرار گذاشته بود.یا ارباب میدونستین لودو از اینترنت خانه ریدل استفاده نا به جا میکنه و با دانلود کردن فیلم سرعت را کم میکنه؟ و یا ارباب میدونید این دافنه موزی ارباب را عرباب مینویسد؟با این اوصاف باز هم من تنها ام.
به نجینی سلام برسونید.عیدی ها تو راهه.

خدانگهدار

هوگو،آبداچی مغموم

حتما برسد به دست لرد.
ایوان چشاتو درویش کن نامه ی اربابه


همه برابر اند ولی ارباب برابر تره

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۸:۳۶ سه شنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۲
#26
خلاصه :
لودو بگمن تبدیل به مگس شده و نمیتونه به حالت اولش برگرده،به همین خاطر وارد حریم خصوصی لرد میشه و یک چیز هایی که نباید ببینه رو میبینه.و معامله ای با لرد میکنه،اون هم این که اگه لرد لودو رو به حالت اول برگردونه اونم چیز هایی که دیده رو نمیگه.ولی در همین حین کراب با ضربه ای مگس رو له میکنه و همه فکر میکنند مگس مرده و کراب رو به دلیل کارش به سه بار حبس ابد و سه بار اعدام محکوم میکنند که...
-------------------------------------------------
کراب کماکان در حالتی خیلی ناجور روی صندلی بسته شده بود و قاضی داشت حکم را صادر میکرد که مثل همیشه هوگو وارد شد.
البته نه همان هوگو ی همیشگی با سینی چای بلکه با لباسی پاره پوره(صد رحمت به پاره پوره)و مو هایی اشفته و اغشته به ماده ای لزج.
همه ی حضار دادگاه حتی کراب با همان وضعیت ناجور به هوگو خیره شدند.
ناگهان لرد با عصبانیت بلند شد و گفت: این چه طرزه حضور در مقابله اربابه؟بعد رو به قاضی کرد گفت : قاضی برای این شخص هم یک حکم اعدام صادر کن.
قاضی کله اش را تکان داد و گفت : متاسفانه این دادگاه مربوط به وینسنت کرابه و ما کسه دیگه ای رو نمیتونیم در این دادگاه محاکمه کنیم.
لرد کمی چپ چپ به قاضی نگاه کرد و گفت:پس اینجوریه؟یه حکم اعدام هم برای خودت صادر کن.
سپس به سمت هوگو برگشت و گفت : حالا چرا سر و وضعت اینجوریه؟انگار تازه از دهن نجینی بیرون اومدی.
هوگو به لرد نگاهی کرد و گفت : خوب راستشو بخوایین آره.خودتون منو فرستاده بودین.
لرد دستی به چانه اش کشید و گفت : راست میگی،وایسا ببینم تو به چه اجازه ای از شکم پرنسس ارباب بیرون اومدی؟
هوگو کمی سرش را خاراند و گفت : اخه خبر مهمی داشتم.مگسه زنده میباشد.
چشمان لرد برقی زد که ناگهان لینی مانند پیام بازرگانی وسط صفحه ظاهر شد و گفت : ارباب میباشد غلط میباشد.و صفحه را به مقصد نا معلومی ترک کرد.
لرد نگاهی به کراب کرد و گفت : فعلا جان سالم به در بردی.
و فریاد زد همه به طرف مگس.البته به جز هوگو.تو برگرد تو شکم نجینی البته خودتو بشور و کمی به خودت نمک فلفل بزن خیلی بی مزه ای اخه.


همه برابر اند ولی ارباب برابر تره

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲:۱۳ دوشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۲
#27
بلاتریکس در حال خارج شدن از خانه ریدل بود.که در اتاقی که لرد و روزالین در ان بودند قژ قژی کرد و باز شد لرد با اخم از اتاق بیرون امد و در را محکم بست و جلوی مرگخواران ایستاد و گفت : حالا شناختمتون نامرد ها.به من اداب معاشرت با نسوان رو یاد میدید؟خونه رو به مقصد محفل ترک میکنید؟به من دستور میدید چه کسی رو ارشاد کنم؟درسته این نقش بازی کردن برای من خیلی سخت بود.البته بازیگری توی خون من هست ولی زیاد نقشم به من نمیخورد و خیلی بهم فشار وارد شد.ولی لازم بود تا بفهمم چه کسایی دور برم نگه داشتم.پس از ساخت بمب شما نامردا رو.یعنی بعضیاتونو.میکشم.گوشتتون رو چرخ میکنم و با هاش کوبیده درست میکنم و میدم سیبیل بوخوره.
سیبیل با دو دست بر سرش کوبید و گفت : حالا چرا من؟
که ناگهان در اتاق لرد باز شد و روزالین با سر و وضع روغنی و کثیف از اتاق لرد بیرون امد و در حالی که داشت عرق پیشونی اش رو با استینش پاک میکرد گفت : دامبل جونم.چون خیلی عزیزی و دوست دارم برای سوپرایز کردن تو شروع به ساخت بمب کردم که دیدم یکی از قطعات اصلی بمب نیست.
لرد سعی کرد کمی لبخند بزند ولی نشد و ناچارا بدون لبخند گفت : اشکال نداره ایوان رو بفرست تا برات اون قطعه رو بخره.
روزالین سرش رو پایین انداخت و گفت : ولی نمیشه چون مجبور شدم برای استحکام بدنه بمب از اسکلت ایوان استفاده کنم و همچنین از این قطعه فقط یک دونه در دنیا وجود داره.
لرد نگاهی غضب آلود به مرگخوارا کرد و گفت: خوب اخرین بار کجا گذاشته بودیش؟چه شکلی بود و اخرین بار کی دیدیش؟
روزالین انگشت به دهان برد و به تار عنکبوت داخل گوش های سالازار خیره شد و گفت : دیروز بود که بعد از کمی کار کردن اونو روی میز گذاشتم و پس از کمی کار کردن پسرکی که چهره اش یادم نمی اید برای تمیز کردن اتاق وارد شد و من قطعه را درون یک دستمال کثیف پیچیدم و سر میز رهایش کردم و از اتاق خارج شدم.
لرد رو به لینی کرد و گفت دیروز چه کسی ان اتاق را تمیز کرد؟
و لینی گفت: فکر کنم هوگو بود.
و لرد به همراه مرگخواران به سمت ابدارخانه رفت و یقه ی هوگو را گرفت و گفت : قطعه ی بمب رو چیکار کردی؟
هوگو لبانش لرزید و با چشمانی گریان گفت کدوم قطعه؟
لرد یقه یه هوگو را بیشتر فشار داد و در حالی که رنگ صورت هوگو رو به کبودی میرفت و چشمانش داشت از حدقه به بیرون پرتاب میشد لرد گفت: همون که داخل یک دستمال پیچیده شده بود.
هوگو در حالی که داشت مثل رنگین کمان رنگ عوض میکرد گفت:فکر کردم اشغاله گذاشتمش دمه در:worry:
لرد یقه ی هوگو را رها کرد و هوگو با صدای زارپی به زمین افتاد و تکه تکه شد.
لرد از پنجره ی آبدار خونه به حیاط خانه ریدل نگاه کرد و دید که جاروی پرنده مخصوص حمل اشغال اشغال دونی خانه یه ریدل به علاوه ی آن دستمال درون کیسه خود کرد و به راه افتاد.
که ناگهان لرد فریاد زد جلوی جارو رو بگیرید....


ویرایش شده توسط هوگو ويزلي در تاریخ ۱۳۹۲/۱/۱۲ ۳:۱۶:۰۹

همه برابر اند ولی ارباب برابر تره

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


پاسخ به: دفتر نظارت انجمن
پیام زده شده در: ۱:۴۲ دوشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۲
#28
منم بازی منم بازی


همه برابر اند ولی ارباب برابر تره

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۲۳:۳۳ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۱
#29
انتونین که داشت از قدرت خشم لرد مثل کره ذوب می شد با صدای کسایی که دارن ذوب میشن گفت:ارباب میدونستین کسی که جانور نما میشه خلق و خوی اون جانور رو پیدا میکنه؟و همانطور که پاهاش کاملا ذوب شده بود ادامه داد: و میدونستین پشه تسه تسه ناقل بیماری.هیمالیاست؟
ابرو های نداشته لرد بالا رفتند و لرد گفت: احیانا منظورت مالاریا نبوده بی سواد؟خوب باشه که چی؟نکنه منظورت اینه که میخواستی منو نیش بزنی؟کروشیو.برو پی کارت.زود!!! بعد از کمی مکث لرد گفت:اوهوی کجا میری هنوز به من ثابت نکردی که اون مگسه نیستی.
ولی جای انتونین روفوس توی اتاق بود.لرد با دیدن روفوس.با اشاره به روفوس فهماند که روی صندلی مخصوص متهم بنشیند.و خودش هم رو به روی او روی صندلی نشست.و برای لحظه ای به در و دیوار نم گرفته و تاریک اتاق نگاه کرد و سپس محکم روی میز کوبید و گفت:روز وقوع حادثه کجا بودی؟
ولی به جای روفوس شخص دیگری گفت: بابا له شم از صبح تا حالا یا با مشت،یا با قلم پر یا با یه چیزی کوبیدین روی من.درسته میز هستم ولی درد که میکشم.این چه وضعشه اصن من از اینجا میرم.و میز رو به روی لرد غرغر کنان از کادر خارج شد.
لرد کمی آرامشش را به دست آورد و گفت : روفوس،میدونی نجینی الان کجاست؟
روفوس که از ترس داشت ناخوناش رو میجوید گفت:خونتون؟خونشون؟تو باغ وحش؟.
ولی لرد تمام جواب های روفوس را رد کرد و با انگشتش به سمت در پشت سرش اشاره کرد و گفت : اونجاست و خیلی هم گرسنه.حالا جواب سوال من رو بده.روز وقوع ...
که در صدا خورد و هوگو با یک لیوان چایی وارد شد.
لرد سر هوگو داد کشید و گفت: مگه تو توی مجازات نبودی؟اینجا چیکار میکنی؟
هوگو سرش رو پایین انداخته بود و گفت : یک لحظه برای آوردن چایتون بیرون اومدم.
لرد دستی به صورت و کله بی مویش کشید و گفت: نه نمیخوام برو.حواست باشه در خروج پشت سر من هست و با انگشت به در پشت سرش اشاره کرد.
هوگو تعظیمی کرد و وارد ان اتاق شد و پس از مدت کوتاهی صدای جیغ هایش به گوش رسید.
روفوس که که ناخن هایش را تمام کرده بود و داشت دستش را میجویید گفت: ارباب به خدا من تبدیل به مگس نمیشم من تبدیل به الاغ میشم.اصن قضیه حمار رو خودم کشف کردم.نگاه کنید و ناگهان تبدیل به یک گاو شد.
چشمهای لرد به اندازه ی توپ گلف درشت شد و گفت خاک تو سر گوسالت.تو هنوز فرق گاو و الاغ رو نمیفهمی.الاغ؟
-ماا ا ا ا ا ا ا ا ع.
-زود از جلوی چشام دور شو و گاو ماع ماع کنان خواست که از در خارج شود که لرد با اشاره به در پشت سرش گفت که راه خروج اون طرف هست.و گوسفند از در پشتی به بیرون رفت.لرد خواست که فریاد بزند نفر بعدی.که متوجه شخصی روی صندلی متهم شد.ولی او زیاد شبیه به متهم نبود بلکه بیشتر شبیه یک مگس بود!!!!!!


ویرایش شده توسط هوگو ويزلي در تاریخ ۱۳۹۱/۱۰/۲۶ ۰:۲۲:۱۳

همه برابر اند ولی ارباب برابر تره

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


پاسخ به: كنفرانس هاي شبانه سايت
پیام زده شده در: ۰:۵۶ جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۱
#30
بهتره که خود شما کنف بعدی رو برگذارکنی ریگول جان.
توی کنف بعدی من حتما باید باشم چون ناظر هافلم و باید یه فکری براش کرد.سر این موضوع دعوت اعضا هم.ما از یک عضوی دعوت کردیم.بیاد هافل.این الفیاس فهمید.کل جادوگران رو خراب کرد سر ما.حداقل شانس آوردم دوستام پشتم بودن.ولی خیل خوشحال میشم نظر دوستان رو بدونم.بی صبرانه منتظر کنف بعدی هستم.


همه برابر اند ولی ارباب برابر تره

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.