ریونکلاو VS گریفندور
سوژه: بازیکنان گمشده
- خب بروبچ همه آماده ان؟ ردا هاشون رو پوشدن؟ صلوات به مرلین فرستادن؟ اگه آره که بزنید بریم یه سمابقه جانانه رو با ریون شروع کنیم!
فریاد های تشویق از سوی بازیکنان تیم گریفندور به سوی کاپیتان تیم، استرجس پادمور سرازیر شد. اما پس از گذشت چند لحظه دیگر در تالار استرجس با حالتی پوکورفیس شده گفت:
- پس جیمز کجاس؟!
بازیکنان تیم تازه متوجه غیبت جیمز پاتر شدند. بازیکنان تیم شروع به گشتن هرجایی که ممکن بود عهدی در آن جا شود کردند. از سطل آشغال گرفته تا صندوق توپ های بازی. استرجس قبل از آنکه بازیکنان تیم به مرزی برسند که خشتک بر دهان گرفته و سر به بیابان بگذارند با حالتی غمگین گفت:
- چاره ای نداریم. باید بازیکن جایگزین بیاریم.
در همین زمان - رختکن ریونکلاووضعیتی بسیار مشابه به وضعیت رختکن گریفندور، در رختکن ریونکلاو هم برقرار بود. اعضای تیم به صورت پراکنده مستقر شده بودند و هرکدام جایی را به دنبال دروازه بان تیمشان، ادی کارمایکل میگشتند. در این لحظه باروفیو که در مرز گریه کردن بود بغض کرده بود شروع به ناز کردن گاومیشش کردو گفت:
- ره دیگه نداریم. باید بازیکن ره جایگزین کنیم!
چند دقیقه بعد - زمین کوییدیچ هاگوارتزاسترجس پادمور و باروفیو به فکر فرو رفته بودند.چگونه می خواستند به مادام هوچ بگویند که یکی از بازیکن هایشان گم شده است. در آخر هردو کاپیتان به سمت مادام هوچ رفتند و اول، باروفیو صحبت کرد:
- اِ... مادام هوچ؟! ما یک مشکلی ره داریم! :worry:
مادام هوچ با بی حوصلگی سرش را به سوی باروفیو چرخاند و درحالی که چشم هایش را در حدقه می چرخاند گفت:
- مشکل چیه حالا؟
- خب... یکی از بازیکن های تیم ره ما گم شده. درواقع دروازه بان تیم ره.
استرجس پوکرفیس شده خطاب به باروفیو گفت:
- یکی از بازیکن های شما گم شده؟! یکی از بازیکن های ما گم شده! درواقع، جیمز گم شده.
- ادی ما نیز ره گم شده.من که انقدر شیر گاومیشه بهش میدادم نباید مشکل حافظه داشته باشه. ما بازیکن جایگزین ره آورده ایم.
- ما هم همینطور.
مادام هوچ که کاملاً شاهد حرف های رد و بدل شده میان باروفیو و استرجس بود سرش را تکان داد و رسماً اقدام به شروع مسابقه کرد.
***
صدای لیلی لونا پاتر، جایگزین ادی کارمایکل در گزارشگری در ورزشگاه تنین انداخت:
- خب، خانوم ها و آقایان! همونطور که احتمالاً تا الان با خبر شدید یکنفر از هردو تیم گمشده و این شما و این بازیکن های جایگزین! جایگزین جیمز پاتر، مدافع تیم کوییدیچ گریفندور، هاگرید!
لیلی به هاگرید اشاره کرد ای کرد و سپس فریاد های هورا بلند شد. هاگرید هم در جواب این تشویق ها سریعاً کیک شکلاتی ای که در حال خوردن آن بود را در پشتش قایم کرد و لبخندی شکلاتی به تماشاچیان تحویل داد. صدای لیلی باری دیگر در ورزشگاه تنین انداخت:
- و اما جایگزین ادی کارمایکل، دروازه بان تیم کوییدیچ ریونکلاو کسی نیست جزء ربکا جریکوی هفت تیر کش!
ربکا تیر بارانی هوایی به راه انداخت و حضور خودش را به خوبی نشان داد. در این لحظه مادام هوچ وارد زمین شد و مثل همیشه گفت:
- کاپیتان ها با هم دست بدن.
استرجس و باروفیو با یکدیگر دست دادند. مادام هوچ نعره زد:
- همه سوار جاروهاشون بشن!... 1... 2... 3! بازی شروع میشه!
بازی به سرعت شروع شد. دای لوولین مانند عقابی به سمت کوافل شیرجه زد و آن را از دو سانتی متری دست چارلی ویزلی قاپید. دای با سرعت به سمت دروازه تیم گریفندور رفت و کوافل را به اورلا کوییرک پاس داد. اورلا کوییرک هم به سرعت بازی را ادامه داد و به سمت دروازه تیم گریفندور رفت. فریاد استرجس از سوی دیگرزمین شنیده شد:
- هاگرید! اون بلاجر رو پرت کن! :vay:
هاگرید از همه جا بی خبر بلاجری که از سوی ویولت بودلر به سمت او پرتاب شده بود را با شدتی حیرت آور به سمت اورلا کوییرک پرتاب کرد. بلاجر با آن چنان سرعت و قدرتی به سمت اورلا پرتاب شد که پس از برخورد از میان تماشاچیان گذشت و با شکستن دیوار پشتی جایگاه تماشاچیان از زمین بیرون افتاد.مادام هوچ بازی را با نعره دیگری متوقف کرد:
- پنالتی برای تیم ریونکلاو!
پس از چند لحظه مهاجم تیم ریونکلاو، فلور دلاکور، کوافل به دست به سمت دروازه تیم گریفندور آمد. کوافل را با چند حرکت نمایشی چرخاند و سپس پرتاب کرد. رون ویزلی به سمت دروازه ای که کوافل به سمت آن میرفت یورش برد و کوافل را با نوک انگشتانش گرفت. رون به سرعت کوافل را برای گودریک گریفندور فرستاد. گودریک کوافل را به چارلی و چارلی هم به دامبلدور پاس داد.
دامبلدور بدون توجه به سن و ریش های بلند تراز مرلینش به سمت دروازه تیم ریونکلاو رفت اما ربکا جریکو، دروازه بان تیم ریونکلاو با بیرون آوردن مسلسلش از پرتاب کوافل از سوی دامبلدور جلوگیری کرد. ربکا با اخمی شدید شروع فریاد زد:
- برو عقب پروف! نمی خوام بهت آسیب بزنم!
- اما فرزندم! پس محفل چی میشه؟! پس اتحاد و دوستی چی میشه فرزندم؟!
- ما تو مسابقه کوییدیچ هستیم پروف! قضیه اش کاملاً با محفل و اینطور صحبت ها فرق میکنه!
- یعنی تو حاضری در کوییدیچ پروفت را بکشی؟! پروفی که در گرمای بی رحمانه تابستان درِ گریمولد رو برایت باز کرد و گذاشت جلوی کولر بشینی را میکشی؟! آری فرزندم؟!
- بله پروف! شاید مجبور بشم. پس برو عقب!
- باشه فرزندم. باشه فرزند کوییدیچ.
دامبلدور با چشم های گریان و درحالی که در یک پارچه صورتی فین میکرد کوافل را به ربکا تحویل داد و عقب نشینی کرد. ربکا کوافل را به فلور دلاکور پاس داد. فلور دلاکور پس از آنکه به دروازه نزدیک شد کوافل را به دای لوولین که از قبل به سمت دروازه رفته بود پاس داد. در این لحظه گودریگ گریفندور سعی کرد با جهشی ناگهانی کوافل را از دست دای بقاپد اما موفق نشد. لوئیس بلاجر را به سمت او پرتاب کرد اما باروفیو با سرعت خودش را به او رساند و بلاجر را برگرداند.
هاگرید درحالی که به طور خودش را روی جاروی پرنده نگه داشته بود بلاجر را دور سرش چرخاند و سپس، به بلاجر ضربه زد. بلاجر مستقیماً به سمت جاروی دای رفت و آن را در هم شکست. دای بلافاصله پس از آنکه فهمید بلاجر به جارویش اصابت کرده است روی جاروی ویولت پرید خود را به آن آویزان کرد. صدای نعره ای از سوی دیگر زمین کوییدیچ شنیده شد:
- به سمت مهاجم تیم من بلاجر میفرستی؟! آره؟! الان میزنم شل و پلت میکنم!
این فریاد از سوی کسی نبود جزء ربکا جریکو. ربکا بارِ دیگر مسلسلش را درآورده بود و بدون هیچ رحمی آن را به سمت هاگرید گرفته و روی ماشه اش هم ضرب گرفته بود.
صدای بی حوصله مادام هوچ پس از سوتش برای پایان بازی با وجود آرام بودنش هم شنیده شد:
- نه آقا!اصلاً اینطوری نمیشه! یا هاگرید میزنه استخون های یکی از بازیکن هارو میترکونه یا ربکا یکی رو به رگبار میبنده! باید داور ها برنده رو مشخص کنن.
***
رودولف لسترنج و کن الاف رویشان را برگردانده بودند تا قیافه دیگری را نبینند. رودولف زیر لب گفت:
- من مرگخوار قدیمی و مورد اعتماد ارباب بودم! بعد تو یکدفعه ای اومدی ای و در حالی که فعالیتت هم خیلی کم بود مرگخوار و ناظر انجمن شدی!
- همه میدونن که من مرگخوار بهتری هستم!
استرجس وارد بحث شد و گفت:
- آقا شما قراره برنده بازی کوییدیچ رو مشخص کنید نیومدید بگید کدوم مرگخوار بهتری هستید که!
کنت پس از چندلحظه اخم کردن خطاب به رودولف گفت:
- تازه من یه کلکسیون قمه دارم شاه نداره! از خوشگلی تا نداره!
رودولف در یک حرکت ناگهانی یکی از قمه های بزرگش را در گردن کنت انداخت و سپس با چند لحظه چرخاندن قمه اش کنت را به بیرون از زمین پرتاب کرد.رودولف نعره زد:
- اصلاً گریفندور برنده است بابا! حاضرم گریفندور رو برنده کنم اما اون کنت رو با اون پوز هایی که میده اینجا نبینم! ما که رفتیم!
رودولف با قدم های بلند از زمین بیرون رفت و از نظر ها ناپدید شد. گریفندوری ها پس از آنکه از وضعیت پوکرفیس شده از تعجب بیرون آمدند، فریاد های تشویق را شروع کردند.