هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مسابقات لیگالیون کوییدیچ را قدم به قدم با تحلیل و گزارشگری حرفه‌ای دنبال کنید و جویای نتایج و عملکرد تیم‌ها در هر بازی شوید. فراموش نکنید که تمام اعضای جامعه جادویی می‌توانند برای هواداری و تشویق دو تیم مورد علاقه‌شان اقدام کنند. (آرشیو تحلیل کوییدیچ)

گنگستران کوییدیچ

نیازمندی‌های شهروندان




پاسخ به: یادگارهای سالازار اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۰:۰۰ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۶
#21
خلاصه:
كتابى وجود داره كه گفته ميشه تنها كتابيه كه با همكارى شخص سالازار اسليترين نوشته شده. لرد سياه بعد از شنيدن اين موضوع، كل تالار اسليترين رو بسيج ميكنن تا اين كتاب رو پيدا كنن و بيارن. طى تحقيقاتى، گويل متوجه ميشه كه اين كتاب، تو ايران پنهان شده و حالا، اسليترينى ها ميخوان كه براى سفر به ايران، آماده بشن.
...........................

بلاتريكس چهره ى همه ى اعضاى حاضر را از نظر گذراند. به نظر كسى براى اظهار نظر وجود نداشت.
-خوبه. حالا ميتونيم برگرديم به تالار و براى سفر، برنامه بچينيم.

ملت اسليترينى كه زير سنگينى چشم غره ى بلاتريكس، كمر هايشان رگ به رگ شده بود، دوان دوان، از يكديگر سبقت گرفتند و به سمت تالارشان روانه شدند.

دقايقى بعد، تالار اسليترين

-هواپيما؟!
-چجورى كار ميكنه؟ يعنى بدون جادو ميره تو هوا؟ بيخياال! مگه ميشه؟!

گويل كه از اين همه توجه از خود بى خود شده بود، روى مبل جا به جا شد و لبخندى زد.
-بله. بدون جادو بلند ميشه. از يه مايعى به نام بنزين مصرف ميكنه. دو تا بال داره و مثل پرنده، بال ميزنه و پرواز ميكنه!

كراب سرش را خاراند و به گفته هاى گويل فكر كرد.
-خب...اومديم و اون بنزينش تموم شد. بعد چى ميشه؟!

گويل نميدانست. اما مگر مهم بود؟
-معلومه ديگه. تو آسمون پمپ بنزين وجود داره. اونجا سوختگيرى ميكنه.
-اين مسخره بازيا چيه؟ بياين من يه معجون سفر به ايران براتون بار بذارم. يه هفته اى هم حاضر ميشه!

بلاتريكس مداخله كرد.
-نه هك! لازم نيست...ما بايد زودتر به ايران سفر كنيم. چجورى بايد بليط و ويزا بگيريم؟
-اگه گوشيم رو بدى، ميتونيم اينترنتى حلش كنيم!

گويل، گوشى مشنگى اش را گرفت و از تالار خارج شد. حدود نيم ساعت بعد، خوشحال و خندان، به تالار بازگشت.
-حل شد! فردا ميتونيم بريم لندن و ويزا و بليطمون رو بگيريم. پرواز، پس فرداس!


ویرایش شده توسط آستوریا گرینگرس در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۳ ۲۳:۱۲:۳۱


پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۳:۰۵ جمعه ۳ شهریور ۱۳۹۶
#22
لينى نگاهى به سمت چپش انداخت و فقط، تعدادى كله قرمز ديد.
پس نگاهى به سمت راستش انداخت و باز هم تعداد بيشترى كله قرمز ديد.
هيچ امداد رسانى وجود نداشت.

-اين...چيز...يعنى دامبلدور...چيز شده كه چيز بشه!
-

لينى نفس عميقى كشيد.
-اومده مرگخوار بشه!

اولين چيزى كه به ذهنش آمد را گفته بود.

-تو مارو مسخره كردى؟ به ما ميگى دامبلدور اومده كه مرگخوار بشه؟!

در حين گفتن اين جمله، چشمان قرمز رنگ لرد، برق خطرناكى ميزدند. برقى كه اگر عاقل باشى، با ديدنش، دمت را روى كولت ميگذارى و با حداكثر سرعت، فقط ميدوى و دور ميشى!
اما لينى كه دم نداشت. حتى قابليت دويدن هم نداشت. فقط ميتوانست پرواز كند؛ كه اين قابليتش هم به لطف تار عنكبوت هاى روى سقف، مختل شده بود. پس با آرزوهايش براى حمايت از حشرات تمام زمين و كشتن هكتور، وداع كرد و آماده ى مرگ شد كه...

-اين چاله چيه رو سقف خونه ى ما؟!
-اون كف خونه ى منه البته. راستى!...سلام تام!


ویرایش شده توسط آستوریا گرینگرس در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۳ ۳:۰۸:۳۹


پاسخ به: تعطیلات تابستانی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۵ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۶
#23
آستوريا با چشم هايي كه اندازه ى يك گاليون شده بودند، به هكتور زل زده بود.
هكتور هم به آستوريا نگاه ميكرد...به برق عجيبى كه در چشمانش ميدرخشيد. انگار كه تحت تأثير قرار گرفته بود. داشت به آرامى به ميزش نزديك ميشد. هميشه مطمئن بود كه آستوريا، او را درك ميـ...

گرومپ!

آستوريا دسته اى از پرونده هاى دستش را روى ميز او كوبيد.
-افسرده شدى، خودت رو گم كردى و يا هرچيز ديگه، به من ربطى نداره! من اين پرونده هارو تا يك ساعت ديگه ميخوام. يــــــك ساعت!

از اتاق خارج شد و در با صدا، به هم كوبيد.
خب...گويا آستوريا شخصى نبود كه قابليت كمك كردن به اشخاص افسرده را داشته باشد!

در طرفى ديگر، گويل رو به روى كراب نشسته و مشغول توضيح دادن احوال هكتور، به او بود.
-...خلاصه اينكه استاد هكتور حسابى افسرده شده.

كراب، با شنيدن اين جمله، دست از ترميم رژ لبش برداشت.
-گفتى افسرده؟...يعنى ديگه معجون پراكنى نميكنه؟

گويل آهى كشيد.
-نه!
-ديگه ويبره نميره؟
-اونم نه...حسابى عو...

كراب با خوشحالى دست هايش را به هم كوبيد.
-چى از اين بهتر؟! اين معجزه است...از اين به بعد ميتونيم تو تالار آرامش داشته باشيم. احتمالا از داوريه دوئل هم كناره گيرى ميكنه! وااااى من و اين همه خوشبختى محاله!

خب...كراب هم علاقه اى به كنمك به هكتور از خودش نشان نداده بود. انگار گويل باز هم مجبور بود به دنبال شخص ديگرى باشد.



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
#24
سلام.
خوبين؟ خوشين؟

من يه درخواست نقد دارم بى زحمت.
قديميه يه كم. ولى چون پست جدى بود، منتظر بودم كه بتونم درخواست نقد بدم.

فقط...
ميدونم شبيه همون پست خاطراتمه كه نقدش كردين. ميخواستم با استفاده از نقد اون، يه پست شبيه همون، ولى بهتر بنويسم.

بعدم گفته بودين كه كوتاه و با عجله تموم ميكنم آخر پست هام رو. اينم با عجله تموم شده؟ يعنى جا داشت بازم؟
اولشم گفته بودين خواننده رو يهو پرت ميكنم تو داستان. اينم اونجوريه؟

بازم يه سوال ديگه...احساس ميكنم كلا پست جدى رو بهتر از طنز مينويسم. اينجوريه؟ البته ميدونم كه هيچ توصيف خفنى نداره. يعنى تا حالا هم سعى نكردم يه چيز خيلى ادبى و خفن بنويسم. ولى حالا همينجوريش چى؟

بعد يه سوالم دارم كه به اين مربوط نميشه. سوژه ى ناخوناى آستوريا، بي مزه نشده؟

همين ديگه. مرسى.

ويرايش: لينك يادم رفت.


ویرایش شده توسط آستوریا گرینگرس در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۳۱ ۲۱:۵۴:۴۴


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۱:۱۷ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
#25
-معجون عنكبوت دور كن بدم؟

كراب چشم غره ى مليحى به هكتور رفت.
-هروقت خواستيم بياد بچسبه بهمون و ديگه جدا نشه، از تو كمك ميگيريم.

هكتور، آماده براى دفاع از حيثيت معجون هايش بود كه آرسينوس مداخله كرد.
-نه نه! معجون هاى هكتور خيلى هم خوبن...فقط الان ما وقت نداريم كه منتظر درست شدن معجون بمونيم.
-معجون آماده دارم! لازم نيست منتظر بمونيد.

و شيشه معجون زرد رنگى را از جيب ردايش بيرون آورد.

-نه! خب...يعنى ما حتى الان فرصت معجون پراكنى هم...
-من تو سى ثانيه، كل خونه رو معجون ميپراكنم.

آرسينوس، مستاصل به نظر ميرسيد!
-خب...بازم سي ثانيه...

شترق!

وينكى با ماهيتابه، فرق سر هكتور كوبيده بود!

-خب...مرسى وينكى! اينم حل شد. حالا...كسى ميدونه اسپرى عنكبوت دور كن رو كجا ميفروشن؟



پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۴:۴۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
#26
هكتور، در حالى كه پاهاش رو دو طرف چهارچوب در فشار ميداد و با دستاش دستگيره ى در رو ميكشيد، فرياد زد:
-چيزى نيست سرورم!...يه محفلى اومده بود پايين و پياز ميخواست!...حل شد.

سپس، رو به مرگخوار ها برگشت.
-زووود باشيد! احساس ميكنم الان از وسط دو نصف ميشم!

آرسينوس، اولين نفرى بود كه دست به كار شد. يقه ى يكى از بچه ويزلى ها رو گرفت و اونو به سمت بالا پرتاب كرد. بچه ويزلى، بالا رفت و با برخورد به سقف خونه ى گريمولد، كمونه كرد و روى سر آرسينوس فرود اومد!

-هوى! شماها حق نداريد بچه هاى مارو پرت كنيد!
-آروم باش فرزندم! بجاى داد زدن، عشق بورز...با عشق، همه چى حل ميشه!
-مــــــــامــــــــــــــان! من يك دارم!
-الان ميريم مامان جون. هى شماها...دستشويى كجاس؟!

قبل از اينكه كسى جوابى بده، هكتور با دستگيره ى در اتاق تو دستش، به ديوار پشت سرش برخورد كرد!

لرد سياه، موفق به باز كردن در شده بود.




پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۳:۵۸ دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۶
#27
اما بقيه مرگخوارا كه تحمل حضور يه غير مرگخوار رو نداشتن...داشتن؟!
آستوريا، تمام مدت، با ذكر "اين يه جاسوسه...جاسوس!" در حال غر زدن و چشم غره رفتن بود. و در نهايت كاملا نامحسوس، يقه ى جسيكارو چسبيد و به سمت پنجره رفت.

-خب! نفر بعدى كيه؟!

مرگخوارا به هم نگاه كردن. ولى انگار نفر بعدى وجود نداشت.

بووووم!

-چهارتا پاره استخون چه صدايي داد!

آستوريا جسيكارو از پنجره به بيرون پرت كرده بود!
قبل از اينكه كسى فرصت اظهار نظر پيدا كنه، شخصى اعلام حضور كرد.
-نفر بعدى منم!

صدا ميومد، ولى تصويرى ديده نميشد!

-ايناها...اين بالا!

عنكبوت سياهى، روى سقف نشسته و با سه جفت چشمش، طلبكارانه به ملت زل زده بود.

-تو كه مرگخوار نيستى.
-خب نباشم! اينجا كه زندگى ميكنم!

و از تارش پايين اومد و به سمت لرد سياه رفت.



پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۱۵:۳۸ دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۶
#28
-وينكى رفت كه فلفل آورد. وينكى جن ملفل خوب؟!

و به سرعت به سمت آشپزخانه رفت.

-خب...اين مشكل هم كه حل شد...اسب پاشو ما بريم.

آمليا با ذكر "اسير شديم به مرلين" از جايش بلند شد.

-با تو نبودم كه! با اسب خودم بودم...اوناهاش!

و با يكى از هشت پايش، به لينى اشاره كرد.
لينى به آرامى به سمت رز رفت و زير يكى از برگ هايش، پناه گرفت.

لحظه اى بعد، فرياد آستوريا به هوا رفت.
-هيچى ديگه...همينمون كم بود! حشره كش بسته بوديم به كمرمون كه از شر اين پيكسى خلاص شيم، يكى ديگه هم اضافه شد! تو هرجا ميخواى برى برو! پيكسى اينجا كار داره.

لحظه اى بعد، وينكى با ظرف فلفل برگشت.

آرسينوس مشتى فلفل برداشت و به سمت هكتور رفت كه...

-نكــــــن!...ميگم نكــــن!...ميكشمت! به رداى ارباب قسم كه ميكشمـــــــــــت!

آراگوگ تارهايش را لا به لاى موهاى آستوريا تنيده و مشغول كشيدن موهاى او بود!




ویرایش شده توسط آستوریا گرینگرس در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۳۰ ۱۵:۴۵:۱۱


پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۲۲:۰۳ جمعه ۲۷ مرداد ۱۳۹۶
#29
تغييرامتياز:

بازى ريونكلا و هافلپاف
ريتا اسكيتر: ٢٩.٥
.......................

آنجلينا

در مورد دو نقطه، درست ميگيد. يكى از علايم نگارشيه و خود منم ازش استفاده ميكنم. اما نه به اين شدت.
تو پست شما، استفاده از دو نقطه، جلوى توصيفات رو گرفته. و راجع به نقد ها، اگه پست هاى امتياز دهى رودولف، تو درس ماگل شناسى رو هم بخونيد(صرفا براى نزديك بودنش اينو مثال زدم)، از آرسينوس بابت اين موضوع امتياز كم كرده.

اينجارو ببينين:

آستوريا:
-نه هك!

آستوريا با حرص و عصبانيت، به هكتور نزديك شد.
-نه هك...نه!


حالا، اين يه مثاله. قطعا شما ميتونيد خيلى بهتر از اين ها توصيف كنيد.
اين موضوع خيلى تو پستتون تكرار شده. خيلى. به خاطر همين ازش نمره كم شده. اين از اين.

مورد دوم، راجع به شخصيت پردازيتون.
نقل قول:
در همین لحظه چهارتا ضربدر و دوتا بازدارنده به سمت آنجلینا حمله‌ور شدن. کتی در کمال خونسردی به مون پاس داد و مون سرخ‌گون رو وارد دروازه کرد. فریاد شادی ضربدرهای گریفی به هوا بلند شد.


اين خوبه. حتى من خوشم اومد.
اما:
نقل قول:
بازی رو دروازه‌بان هافلپاف دوباره شروع کرد.


خب، به سادگى اينجا ميشد اسم برد.

نقل قول:
ضربدر مو قشنگ ها:


شما نويسنده ايد. آنجلينا حق داره كه تشخيص نده اين كيه، اون كيه. اما نويسنده، همونطور كه ميتونه از اعضاى گريفندور نام ببره، ميتونه اسم هافلپافى هارو هم ذكر كنه. حتى يه جا، تو يه پاراگراف، دو يا سه بار نوشتين "كاپيتان هافلپاف". اين موضوع به نظر من تو ذوق خواننده ميزنه.البته اين نظر منه. و براى اين كه اشتباه نكرده باشم، از يك نفر ديگه هم پرسيدم. و ايشون هم با من هم عقيده بودن. پس متاسفانه تغييرى تو امتيازتون داده نميشه.





پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۲:۴۷ چهارشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۶
#30
نتايج بازى هافلپاف و گريفندور

با توجه به اعتراض گروه هافلپاف تغيير امتيازشون، امتياز گروه گريفندور هم عوض شد.

گريفندور: ٢٤.٥

تام ريدل: ٢٢

الستور مودى: ٢٧

كتى بل: ٢٥

آنجلينا جانسون: ٢٤

هافلپاف: ٢٥

رز زلر:٢٧

١٠ نمره ارتباط با كوييديچ و شرح آن: ١٠
٩ نمره ايده پردازى و ارتباط با سوژه انتخاب شده: ٨
٤ نمره نگارش، علائم نگارشى، املا و قواعد رول نويسى: ٣
٧ نمره فضا سازى و توصيف: ٦

رز پست خوبي بود. فقط ميدونم كه نوشتن پست كوييديچ، آدم رو خسته ميكنه. اما بعد از پايانش، يه چند دقيقه به خودتون زمان بديد. و بعدش بشينين و دوباره بخونينش.
همچنين حس ميكنم پايان پستتون هم، تحت تأثير همين خستگى بوده.

آمليا فيتلوورت: ٢٦

اشكالات آمليا براش پخ شده قبلا.

دورا ويليامز: ٢٣

و همينطور دورا.

جسيكا ترينگ:٢٤

پستتون، به شدت كمبود علايم نگارشى داشت.
قسمت زمين كوييديچتون، كمى با عجله نوشته شده بود، به نظر من. و همينطور اينكه به نظرم، پستتون زياد با سوژه هماهنگ نبود. يعنى اسنيچ ناپديد نشده بود...يا شايدم من اشتباه متوجه شدم.

١٠ نمره ارتباط با كوييديچ و شرح آن: ٨
٩ نمره ايده پردازى و ارتباط با سوژه انتخاب شده: ٧.٥
٤ نمره نگارش، علائم نگارشى، املا و قواعد رول نويسى: ٢.٥
٧ نمره فضا سازى و توصيف: ٦







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.