هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۳:۴۶ جمعه ۳۱ فروردین ۱۳۹۷
#21
ريونسلي
لینی و کیگانوس
حرف:د
موضوع:مسابقات تسترال رانی

..............
-خوب.میرسیم به مسابقات بین المللی تسترال رانی دوقوزاباد کتول.و حالا اسامی شرکت کنندگان:
شرکت کننده شماره یک:
دارکوب در دیواری
شرکت کننده شماره دو:
در دیوار دمپختکی اقا مرجانی غیر اصل
شرکت کننده شماره سه:
اقا مرجانی غیر اصل درمندری
شرکت کننده شماره4:
دانیال صد من یه غازی
و......

خوب.تا 5 دقیقه ی دیگه مسابقات شروع میشه.تسترال ها در جایگاه های خودشون قرار گرفتن.تنوع تسترال ها خیلی زیاده و میتونیم تسترال هایی به رنگ های دودی،صورتی،قهوه ای،بنفش و مشکی ببینیم.

خوب مسابقه شروع شده و اقای اقا مرجانی غیر اصل از همه جلو تره.اوه نه!اون همین الان با مخ میره تو در و بقیه هم پشت سرش میخورن تو در و دیوار باشگاه!
تسترال ها رم کردن!
بله؟اها.همین الان از مرکز اعلام کردن که مسابقه لغو شده و بعضی از شرکت کننده هم اعلام کردن که از مسابقه کنار میکشن و حذف میشن.
خوب زمانمون به پایان رسید.تا مسابقاتی دیگر بدرود!


ویرایش شده توسط كيگانوس بلک در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۳۱ ۱۳:۵۱:۱۸
ویرایش شده توسط كيگانوس بلک در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۳۱ ۱۷:۴۲:۲۳
ویرایش شده توسط كيگانوس بلک در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۳۱ ۱۸:۰۳:۴۱

اتش در پس شعله های سیاهی معنا پیدا میکند.


پاسخ به: باشگاه ترک اعتیاد ( سه دسته پارو!)
پیام زده شده در: ۲۱:۴۱ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۷
#22
بلاتريكس با خودش گفت:

-چطوري اين ليگ دوئل رو از رودولف مخفي نگهدارم؟نميشه كه! يه دونه له جي مينه سا روم اجرا كنه همه چي لو رفته.اصلا چرا به اين موضوع فكر ميكنم؟رودولف كه عقلش به له جي مينه سا نميرسه.اِ اينجا كه باشگاه اعتياد سه دسته پاروه.

بي انكه خودش متوجه شود به باشگاه ترك اعتياد رسيده بود.قولنج هاي گردنش را شكست و گفت:

-يه كم ميخوام سربه سرش بزارم.اذيتش نميكنم كه، فقط يه كم شكنجش ميدم، همين!

و وارد شد.به سمت ميز پذيرش رفت و به منشي كمپ كه خواب بود گفت:

-هوي!رودولف لسترنج كجاست؟

مرد از خواب پريد و گفت:

-مادام لسترنج؟

ولي بلاتريكس بجاي صبح بخير يقه اش را گرفت و گفت:

-مادام لسترنج و درد!مادام لسترنج و كوفت!ميگي اتاق رودولف لسترنج كجاست يا كروشيوت كنم؟

منشي كمپ در نهايت ترس گفت:

-انتهاي راهرو سمت چپ اتاق صد و يازده.

بلاتريكس قولنج دست هايش را شكست و به راه افتاد.
وقتي به اتاق صد و يازده رسيد بي هوا در را باز كرد و از ديدن منظره نصف نيمه بوس رودولف و جيني ويزلي نه تنها خشمگين شد بلكه به قصد جان رودولف به او نزديك شد.
رودولف كه انگار متوجه ماجرا شده بود گفت:

-صبر كن بلا.ميتونم برات توضيح بدم.

ولي بلاتريكس گوشش به اين حرف ها بدهكار نبود.
رودولف را از كمر گرفت و با اپارات خود را به خانه رساند و رودولف را به تخت بست.چوبدستي اش را گرفت و خورد كرد درون اتش انداخت.

-ميري با يه ويزلي دوست ميشي؟دارم برات!


اتش در پس شعله های سیاهی معنا پیدا میکند.


پاسخ به: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۱۲:۱۸ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۷
#23
از:کیگانوس بلک

به:هر کس که مایل است به فرمانروایی برسد


سلام.مردم و بکش.خواستم همینه.دنیا رو از شر مشنگ و مشنگ زاده خلاص کن.دو رگه ها.اونارم نابود کن و بیا باهم به فرمانروایی برسیم.بیا. من و تو میتونیم. بیا با هم عنصر هارو به خدمت خودمون در بیاریم و هاگوارتز رو هم به خدمت خودمون در بیاریم.این خواسته منه.


اتش در پس شعله های سیاهی معنا پیدا میکند.


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۱:۵۳ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۷
#24
اسلیترینی ها غرق در فکر بودند که کیگانوس بلک وارد شد و تا نگاهش به اب خورد جیغ کشید:
-آب!؟من از اب متنفرم!
و به تنها گوشه بدون اب تالار پناه برد.به راستی کسی از تنفر کیگانوس از آب خبر نداشت.اما تعجبی هم نداشت.نه گرگ و نه مار و نه اژدها هیچ کدام از اب خوششان نمی امد.این وضع خوبی نبود.اصلا نبود:اسنیپ بیهوش،هکتور سر دعوا و مشاجره با اب و کیگانوس که از آب بدش می امد.
هیچ کس فکری نداشت تا کیگانوس گفت:
-من یه فکری دارم.
همه نگاه ها به سمت کیگانوس چرخید.
_بگو کیگ،چه فکری داری؟
-اگه واقعا میخواید این آب بره بیرون باید بخوریدش.
همه حتی آب فریاد زدند:
-این دیگه چه فکریه!؟
کیگانوس دندان قروچه ای کرد و گفت:
-این فکر منه احمقا.
ملت در شوک الکتریکی فرو رفتند.واقعا کیگ به انها ناسزا گفته بود.نه امکان نداشت.اما او شیطان بود و هر کاری از او بر می امد.
کیگ خیلی بی تفاوت از کنار حرفی چند ثانیه پیش زده بود گفت:
-حالا اگه کاری ندارین من برم.امیدوارم سر عقل بیاید.
و دندان های نیشش(که از حادثه ترکیب شدنش به جا مانده بود.)به انها نشان داد و از بالای سر آب گذشت و از در تالار بیرون رفت و اب و ملت را با دهان های باز تنها گذاشت.
بلاتریکس گفت:
-همچین بیراه هم نمی گفت ها.
و اه ترس از نهاد ملت بلند شد.


ویرایش شده توسط كيگانوس بلک در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۲۳ ۱۱:۵۶:۴۱

اتش در پس شعله های سیاهی معنا پیدا میکند.


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۱۹ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۷
#25
نام:كيگانوس بلك
گروه:اسلايترين
رنگ چشم:مشكي
رنگ مو:طلايي
متولد:١٠ ژانويه
كوييديچ:دروازه بان
جارو:اذرخش
جانور نما:اژدها-مار-گرگ
هيكل:قد بلند-نصف مو رو صورت ريخته
توانايي هاي خاص:حرف زدن به زبان مار ها و اژدهايان.داراي بال در زمان انسان بودن.داشتن سه جانور نما.
بهترين دوست:شان كازامي(در نوجواني كشته شد.)
چيز هايي دوست ندارم:خنده-دوستي-گريفيندوري ها.
هنر ها:جادوي سياه.كشتن.احضار.
چوب دستي:چوب درخت مرگ.كريستال مرگ.ريسه قلب اژدها.٢١سانتي متر.
نحوه لباس پوشيدن:لباس ها جنگي
خانواده:اخرين فرزند پولاركس بلك.
مادر بزرگ:ويولت بولسترود
پدربزرگ:كيگانوس بلك
دايي سيريوس بلك
زندگي:ار انجا كه نسل بلك ها در حال انقراض بود او در ميان مشنگ زاده هاي نفرت انگيز بزرگ شد.از همان موقع لباسي جز لباس جنگي هايي كه مردم نياز نداشتند و اندازه اش ميشد نميپوشيد و همين باعث تقويت روحيه جنگ طلبي اش شد.او از همه نفرت داشت.از همه. اينها از او شيطاني باور نكردني ميساختند و اين شيطان تا يازده سالگي در او تقويت شد تا جايي كه تمام وجودش را فرا گرفت.اما هاگوارتز نگذاشت اين شيطان باز هم رشد كند.وقتي كلاه گروهبندي را به سرش نزديك كردند اسليتريني شد و در كمال ارامش در كنار هم گروهي هاي تند خو و وحشي اش بزرگ شد.با تام ريدل هم رابطه نزديك داشت.
ديگه چي بگم؟
جایگزین شه لطفا


انجام شد.





ویرایش شده توسط كيگانوس بلک در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۲۱ ۱۸:۵۸:۲۱
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۲۲ ۹:۳۸:۳۸

اتش در پس شعله های سیاهی معنا پیدا میکند.


پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۵:۲۱ جمعه ۱۷ فروردین ۱۳۹۷
#26
-مشكلي پيش اومده گويل؟
اين سوال را كيگانوس بلك پرسيد.
-نه چيزي نيست.اسليتريني هارو از غذا محروم كردن و لرد صبحونه ميخواد.نميدونم بايد چي كار كنم!دنبال ليني ميگردم اون مرگخواره و من ميتونم ازش غذا بگيرم.
-ليني؟منظورت ليني وارنره؟اون براي تعطيلات عيد پاك رفته خونه!
لبخند سرد كيگانوس گويل را به خشم مي اورد.
-اِ ميشه اون جوري لبخند نزني اعصابمو خورد ميكنه.چي ليني وارنر مدرسه نيست!اي خدا!!
-حالا مگه من مردم كه اين جوري ميكني!شايد من مرگخوار نباشم ولي به هر حال ميتونم كمكت كنم.بپر بالا!
و بال هاي عظيمش را باز كرد.گويل به سختي روي پشت كيكانوس سوار شد.
كيگانوس سرعت گرفت و از در مدرسه خارج شد و اوج گرفت.او گويل را دم در جنگل ممنوعه پياده كرد و به داخل جنگل رفت و بعد از چند دقيقه با انواع و اقسام خوراكي ها باز گشت.وقتي چشم گويل به ان ها افتاد اب دهانش جاري شد.كيگانوس او را تا مدرسه رساند بعد به درون جنگل بازگشت.
گويل با خودش گفت:
-دستش درد نكنه.يكميشو خودم ميخورمو بقيشو ميدم به ارباب.
غافل از اينكه اسليتريني براي او كمين كرده اند.


اتش در پس شعله های سیاهی معنا پیدا میکند.


پاسخ به: دفترچه خاطرات هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۹:۵۱ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۷
#27
جيغ زدم:
-نه!اين كارو نكن!
و سراسيمه از خواب پريدم.بازم خواب ايرفاست رو ديده بودم.چند وقت بود كه همش خواب مرگشو ميديدم و همين جوري هم از خواب ميپريدم.از گوشه چشمم برق چيزيو ديدم و رفتم سمتش.
با خودم گفتم:
-اين ديگه چيه؟
برش داشتمو خوب نگاش كردم.يه سنگ لوزي شكل كه روش علامت يادگاران مرگ بود.كسي كه همه زندگي شو تو جنگل گذورنده و تا حالا هيچي از اين علامت و داستنش نشنيده بود طبيعي بود كه با تعجب بهش نگاه كنه.سه بار تو دستم چرخوندمشو چيزي كه از يك هفته پيش تو ذهنم بود جلوي چشمم پديدار شد.اير فاست!با ترس و لرز عقب رفتم.
بهش گفتم:
-اير فاست؟
با لبخند ژكوند گفت:
-خودمم!
اب دهنم رو قورت دادم و گفتم:
-تو...تو مردي!ولي الان اينجايي!چطوري؟
-با آن سنگ.سنگ رستاخيز.سنگي كه باهاش مرده ها را زنده ميكنند!فرزند پولاركس!
شباهتي ميان اير فاست قديم و اير فاست جديد ديده نميشد.
ايرفاست ادامه داد:
-فرزند پولاركس!تنها با شكستن آن سنگ ميتوان كساني را كه زنده كردي بار ديگر بكشي!
ايرفاست هرگز من رو اين جوري صدا نمي كرد.
اما نقطه ضعفش رو گفته بود.يه لحظه به سنگ نگاه كردم و وردي كه خودم اختراع كردم رو به كار بستمو بوم سنگ تركيد.نفس راحتي كشيدمو به اين فكر كردم كه ايا انتخابم درسست بوده يا نه.


اتش در پس شعله های سیاهی معنا پیدا میکند.


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۷:۱۰ دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۷
#28
١-هرگونه سابقه عضويت قبلي در هر يک از گروه هاي مرگخواران / محفل را با زبان خوش شرح دهيد!
ندارم!


2- به نظر شما مهم ترين تفاوت ميان دو شخصيت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چيست؟
اينكه هيچ شباهتي ندارن.دامبلدور كيه كه با ارباب مقايسش كنيم!


3-مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخواران چیست؟
بهترين مرگخوار و تبديل به دست راستش شدن.


4-به دلخواه خود یکی از محفلی ها(یا شخصیتی غیر از لرد سیاه و مرگخواران) را انتخاب کرده و لقبی مناسب برایش انتخاب کنید.
هري پاتر:موي دماغ!


5-به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟
مالي ويزلي!

٦-بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟
اواداكداورا


7-در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟
بهترين رفتار


8-به نظر شما چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده است؟
درون هوركراكس ها قرار داده شدن!


9-یک یا چند مورد از موارد استفاده بهینه از ریش دامبلدور را نام برده، در صورت تمایل شرح دهید.
تنها استفادش جاساز كردن وسايله!
لطفا تاييد شه



كيگانوس عزيز

از درخواست قبليتون تقريبا ٥ روز ميگذره.
چيزي كه ازتون خواسته بودم اين بود كه بنويسيد، با سوژه ها، روند پيش رفتنشون و شخصيت ها آشنا شين.

الان رفتم و پست هاي اين پنج روزتون رو چك كردم.
اما متاسفانه تاپيك هاى تك پستى و تالار خصوصى معيار درستى براى تصميم گيرى نيستن.
لطفا بريد و بنويسيد. بيشتر از نوشتن، پست هارو بخونين. درخواست نقد بدين.
از نقد ها استفاده كنين و باز بنويسين.
براى تاييد شدن تو جبهه ها، لازمه به يه سطح قابل قبولى رسيده باشيد. لاكن الان چيزى نيست كه من بتونم مقايسه كنم و تصميم بگيرم.

هر سؤالى داشتين ميتونين از من (به عنوان ناظر تالار خصوصيتون) و يا از جادوكاران ويزنگاموت بپرسين.

فعلا تاييد نشد.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۱۴ ۳:۲۱:۱۷

اتش در پس شعله های سیاهی معنا پیدا میکند.


پاسخ به: مجله شايعه سازی!
پیام زده شده در: ۱۲:۳۴ دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۷
#29
اژدها ي وحشي.در لندن ميپلكد!
يكي از رسانه ها كه نخواست نامش فاش شود اعلام كرد:جديدن اژدهايي در شهر پرسه ميزند.اين اژدها در واقع يك انسان جانور نماست كه به دليل مدت زيادي جانور بودن عقل از سرش پريده و كاملا اژدها شده است.اخرين كسي كه اورا ديده ميگويد:
-اون كيگانوس بود.داشتم نگاش ميكردم كه يهو سرشو ميون دستاش گرفت و تبديل شد.خيلي وحشتناك بود.باورم نميشد كيگانوس پولاركس بلك بتونه چنين چيزي باشه.
وزارت سحر و جادو اعلام كرد:تلاش ها براي دستگيري او ادامه دارد.بايد ديد ايا ميتوان او را برگرداند يا خير.
با ما همراه باشيد



اتش در پس شعله های سیاهی معنا پیدا میکند.


پاسخ به: سفر با زمان برگردان
پیام زده شده در: ۱۲:۱۳ دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۷
#30
اول سلام.
من با نيزم داشتم تو جنگل حركت ميكردم كه چشمم خورد به يه زمان برگردان و يه جنازه!حتما زمان برگردان مال اون جنازه بوده.برش داشتم و از اونجا كه من صد ساله تو جنگل زندگي ميكنم ولي سنم از هجده به اين ور نميزنه و از همه جا بي خبر بودم و نميدونستم اون زمان برگردانه،برش داشتم و يه كم باهاش ور رفتم.به جون خودم فقط يه كم.بهويي شروع كرد قرقره وار چرخيدن و منو انداخت تو زماني كه نه اصلا نميدونستم كجاست و چيه.قبل از اينكه بهفمم كجام و هنوز گيج و منگ بودم يه عده سياه پوش كه ماسك هاي وحشتناكي هم داشتن دورمو گرفتن و به قصد گرفتن من به سمتم هجوم اوردن.خواستم چوب دستي مو دربيارم كه يه هو به فكرم زد از نيزه زئوسم استفاده كنم.چند تاشونو زدم ولي خيلي زياد بودن.يه هويي سرم گيج رفت و همون جا بي هوش شدم.وقتي چشمم رو باز كردم همون هايي كه بيهوشم كرده بودن ماسك هاي حال بهم زنشونو دراورده بودن.تازه دوزاريم افتاد و متوجه شدم اونا مرگ خواران!خوب من از اونا متنفر نبودم.وقتي ريگولوسو ميون اونا ديدم متوجه شدم قبل از اينه كه ريگولوس جان پيچو بدزده.با صدايي كه از ته چاه در مي امد گفتم:
-ريگولوس!
بلاخره ريگولوس متوجه من شد.جوري كه صدامو بشنوه گفتم:
-ريگولوس منم كيگانوس.داييت.
عالي بود.ريگولوس منو شناخته بود.
ريگولوس به زني كه كنارش بود چيزي گفت و اون به طرف من اومد.اون بلاتريكس بود.اشتباه نميديدم.ميخواستم فرياد بزنم اما گفتم شايدبهتر باشه صبر كنم.بلاتريكس نزديكم اومد و پرسيد:اگه تو كيگانوسي اسم بچه هاتو بگو.
با اطمينان گفتم:بلاتريكس و نارسيسيا و اندرومدا.
بلاتريكس فرياد زد:
-امكان نداره پدر!اين خودتي!
و دستو پاي منو ازاد كرد و منو از خانه ريدل ها برد بيرون.منم از تجربه قبليم استفاده كردم و بازم با ماشين زمان ور رفتم.
بله.بلاخره به زمان خودم برگشتم. هورا!!


اتش در پس شعله های سیاهی معنا پیدا میکند.






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.