خلاصه: دافنه و آرنولد تنهایی توی خونه پورتلند که یک مکان امن دیگه برای محفله ان که ناگهان سنگی همراه با یه نامه به داخل خونه پرت می شه. حالا آرنولد قصد داره اونو با خودش به خونه گریمولد ببرن تا بفهمن جریان از چه قراره.***
- اونو بده به من!
- نمی خوام! نوبت خودمه!
- دوساعته که داری باهاش بازی می کنی! ما هم آدمیم آ! گفتم دسته بازی رو بده به من!
رون نوچ کشدار و حرص دربیاری گفت و دوباره مشغول پی اس شد. پنی هم که حسابی از عقب موندن برنامش برای اتمام هیتمن ۲ عصبانی بود طی یک حرکت ناگهانی جلو رفت و با پا وسط نمایشگر فرود آمد. این سیاست جدید او بود: یا مال خودم یا هیشکی!
رون که در حال فتح جام بود از حال رفت ولی صدای زنگ در باعث شد کسی حواسش جمعِ اون نباشه و به طرز سنگ روی یخ طوری اهمی کرد و سرجاش نشست.
آرنولد در حالیکه نامه رو در دست داشت وارد گریمولد شد.
- نرین کنار! هیچی براتون نیاوردم!
پنی که همچنان از واقعه اخیر عصبانی بود و حوصله برعکس حرف زدن آرنولد رو نداشت گربه رو با یک حرکت جانانه به بیرون شوت کرد و در رو بست تا the end آرنولد هم به مرحله show برسه.
- فکر می کنین در مورد چیه؟
- چرا از ما می خوای انرژیمونو هدر بدیم و در مورد چنین چیزی فکر کنیم وقتی خیلی راحت می تونیم بازش کنیم و بفهمیم جریان از چه قراره؟
پنی لب ورچید.
- من که چیزی نگفتم!
- نه تو رو مرلین بیا و بگو!
- خب آخه گفتم ذهنتونو یکم ورزش بدین!
- به ما گفتی تنبل؟ آره؟ چطور می تونی؟ ما توی یه جبهه ایم!
- خب آره ولی...
- ولی؟ یعنی دیگه ما رو هم جبهه ایت نمی دونی؟
اُف بر تو!- نه من منظورم این نبو...
- یعنی من دارم دروغ می گم؟ آره دیگه منظورت همین بود! دیدین؟ همتون دیدین؟
- چی رو می خواستن ببینن آخه؟
- چی گفتی؟ یعنی منظورت اینه که اونا کورن؟
پنه لوپه نفس عمیقی کشید و سعی کرد به خودش مسلط باشه. اما در نهایت نتونست و برای جیغ زدن آماده شد که ماتیلدا گفت:
- جیغ نکشیا! یادت رفت ادوارد چی گفت؟
ادوارد از میون جمعیت داد زد:
- بابا حتی خودِ منم دو سه تا جیغ در روز رو براش مجاز کردم! لازم داره خب!
- تو الان به پنی گفتی نیازمند و فقیر؟
پنی این بار اما با پوکر ترین حالت ممکنه به جلو خیره شد. تنها چیزی که توی ذهنش جریان داشت این بود که: لرد چطور اینا رو توی چت باکس تحمل می کنه؟
ویرایش شده توسط پنه لوپه کلیرواتر در تاریخ ۱۳۹۷/۹/۲۴ ۲۳:۲۶:۴۱