این پست توسط اما دابز نوشته شده و صرفا توسط بنده ارسال شده است.
گریفیندور vs هافلپاف
سوژه: بمب کود حیوانی- خب همرزمان کسی سوالی نداره؟
- من اجازه دارم یه سوال بپرسم؟ اگه یهو سر مسابقه مثل لاوندر بشیم باید چی کار کنیم؟
سرکادوگان که به زور سعی داشت جلوی خود را بگیرد تا خمیازه نکشد اول به لاوندر خوابیده و بعد به اعضایی که سعی می کردند پلک هایشان را باز نگه دارند، خیره نگاه کرد.
- خب هم رزم تنها راهش... هااعام... این که همدیگر رو بیدار نگه داریم و حواسمون به مسابقه با...هااعام... باشه. لطفا اون لاوندر رو هم بیدار کنید.
الکساندر محکم سقلمه ای به لاوندر زد و او را از جا پراند. اعضای گریفیندور که اصلا شب نخوابیده بودند به زور از جای خود برخاستند تا به سمت زمین مسابقه بروند.
- شجاع باشید دلاوران! ما باید مسابقه رو ببریم.
- من که خیلی شوجاعم. حتی با اینکه خوابم میاد.
هاگرید خواست چماقش را بالا ببرد و دور سرش بچرخاند که با صدای جیغ اعضا منصرف شد و با برداشتن جارویش از رختکن خارج شد.
زمین مسابقه:هوای بیرون صاف بود و نسیم ملایمی می وزید. همه گروه های برای تماشای مسابقه آمده بودند و جایگاه تماشاچیان تقریبا پر شده بود. قسمتی از ورزشگاه لباس های زرد و سیاه پوشیده بودند و از دور مانند زنبوری غول پیکر دیده می شدند و قسمتی دیگر از ورزشگاه قرمز و زرد پوشیده بودند و ما بین آن ها افرادی با ردا های سبز/ سیاه و آبی/ سفید نیز دیده می شدند.
- با سلام به همه دوستان! یوآن ابرکرومبی هستم با یه گزارش کوییدیچ دیگه. همونطور که خبر دارین بازی امروز بین گریفیندور و هافلپافه. شور و شوقی وصف ناپذیر کل ورزشگاه رو فرا گرفته... ولی، نه انگار گریفیا یکم بی حوصلن و خوابشون میاد! ولی، نه انگار گریفیا یکم بی حوصلن و خوابشون میاد! البته برای اینکه خوابتون بپره یک بار دیگه میگم که من بهترین گزارشگر کوییدیچ هستم. خوش صدا ترینشون حتی!
و حالا بازیکن های هافلپاف وارد زمین می شن همشون کاملا شاد و سرحالن. جلوتر از همه مهاجمین یعنی وین هاپکینز، زاخاریاس اسمیت ،کندرا دامبلدور ایستادن و بعد مدافعین حسن مصطفی و ارنی پرنگ... نگاه کنید! ارنی سرش رو با باند محکم بسته و فقط چشماش معلومه؛ فکر کنم دسته گل هاگرید باشه.... جستجوگر هافلپاف، کج پا وارد زمین می شه و باید ببینیم چه طوری می خواد اسنیچ رو با اون پنجول های گربه ایش بگیره در آخر برایان سیندر فورد همچنان که داره عشق پراکنی می کنه و انرژی مثبت می ده وارد زمین می شه. اون طرف تیم کوییدیچ گریفیندور رو می بینیم که گویا وضعش واسه بازی مساعد نیست و همه اعضا خوابشون میاد. حتما کنجکاو شدید که بدونید چرا... خب تا یوآن رو دارین غم ندارین! یکی زیر برج گریفیندور مقدار زیادی بمب کود حیوانی جاساز کرده بود و دیشب اونها به طرز عجیبی منفجر می شن و بوی بدشون کل تالار خصوصی گریفیندور رو می گیره و گریفندوریا مجبور می شن تا تو تالار اصلی بخوابن. برای همینه که خسته و کسل هستن. البته هنوز هیچکدوم از گروهک های تروریس... چیز... ببخشید اشتباه شد؛ هنوز هیچ کدوم از گروه های هاگوارتز مسئولیت این انفجار رو نپذیرفتند و خب، شاید سوال پیش بیاد که چرا من مثل بقیه اعضا خسته و کسل نیستم که جوابش آسونه! آخه من یوآنم و بمب انرژی! مثل...
یک لنگ دمپایی از جایی نامعلوم آمد و به سر یوآن نخورد! یوآن هدفی نبود که در یک جا ثابت بایستد و به همین دلیل نشانه گرفتنش بسیار سخت بود. ولی خب استعداد تحلیلی روباه کمکش کرد که بفهمد معنای پرتاب شدن دمپایی به سمتش چیست و تصمیم گرفت بجای توضیح دیگری ادامه بازی را گزارش کند.
- مهاجمین گریفیندور شامل سرکادوگان، الکساندر ایوانوا و مرگ و مدافعین شامل روبیوس هاگریدو اما دابز می شه. بعد از اون ها جستجوگر گریفیندور یعنی فلور دلاکور و در آخر لاوندر براون دروازهبان گریفیندور وارد زمین می شن. کاپیتان های دو گروه رو می بینیم که دارن با هم دست می دن و بازی شروع می شه!
با صدای سوت دو داور همه بازیکنان به هوا می پرند و سر پست های خود قرار می گیرند.
صدای یوآن در کل ورزشگاه می پیچد:
- بازی بین دو تیم، گریفیندور و هافلپاف شروع می شه، کوافل دست زاخاریاس و اون رو پاس می ده به وین؛ وین هم پاس می ده به کندرا. کندرا از سد الکساندر و کادوگان عبور می کنه و پاس می ده به زاخاریاس. زاخاریاس جلو می ره و دوباره پاس می ده به کندرا، کندرا آماده پرتاب کردن می شه وای انگار دروازهبان گریفیندور خوابش برده! کندرا جلوتر می ره و.... گل! گل برای هافلپاف! 10_0 به نفع هافلپاف. و یه بار دیگه یاد آوری کنم چقدر من خوش صدا و پر انرژیم و کارم درسته؟
هافلپافی ها با خوشحالی از جای خود بلند می شوند و صدای دست و جیغ و هوراهایشان کل ورزشگاه را فرا می گیرد. با صدای تماشاگران، اعضای تیم گریفیندور به خودشان می آیند و سعی می کنند مثل تمرین ها بازی را در دست بگیرند.
- سرکادوگان رو می بینیم که کوافل رو در دست داره و داره به سمت دروازه هافلپاف می ره یه بلاجر هم به سمتش میاد و نزدیک بخوره بهش که... هاگرید خودش رو می رسونه و با ضربه چماق بلاجر رو به طرف حسن مصطفی می فرسته. حسن هم با خنده بلاجر رو از خودش دور می کنه. سر کوافل رو به مرگ پاس می ده و قبل از اینکه مرگ اون رو بگیره، وین هاپکینز اون رو از تو هوا می قاپه. در همون لحظه اما بلاجری رو به سمت وین می فرسته. وین اشتباهی کوافلو به الکساندر پاس می ده و خودش با یه حرکت چرخشی تنبل وار حرفه ای از بلاجر جاخالی می ده. وای نگاه کنید! الکساندر کوافل رو نمی گیره و حتی خودش رو به گوشه ای می کشه تا کوافل دوباره به دست مرگ برسه.
مرگ دقیقا جلوی دروازه حریف ایستاده و آماده پرتاب کردن کوافل به درون حلقه بود.
- مرگ آماده پرتابه! زاخاریاس کم کم داره بهش نزدیک می شه... مرگ می ره که پرتاب کنه ولی نه، همونطور که دیدید مرگ کوافل رو به سرکادوگان پاس می ده... برایان هم که به طرف دیگه ای شیرجه رفته نمی تونه خودش رو به توپ برسونه و گل! گل برای گریفیندور! 10_10 مساوی.
بازی با همین منوال پیش می رفت. هرگاه هافلپاف گلی به ثمر می رساند گریفیندور هم سریع می آمد و آن گل را جبران می کرد.
بازی به طور شگفت آوری کسل کننده شده بود ولی این باعث نمی شد یوآن ابرکرومبی دست از گزارشگری بردارد.
- کوافل دست مرگه. کندرا و وین دارن اون رو دنبال می کنن نه، انگار فقط اون دو نفر نیستن! یه بلاجر هم داره وین و کندرا رو همراهی می کنه. کندرا خودش رو کنار می کشه و بلاجر به مرگ می خور... نمی خوره آخه هاگرید اون رو دور می کنه و به سمت ارنی می فرسته.
ارنی تلاش زیادی کرد تا بتواند بلاجر را از خود دور کند.
- آخه من نمی فهمم چرا اجازه دادن این نیمه غول گنده تو مسابقه شرکت کنه؟! همش تقصیر این که الان باید این همه باند رو روی صورتم تحمل کنم!
فلش بک _ تالار گریفیندورفنریر جلوی تخته وایت بورد ایستاده و انقدر آن را خط خطی کرده بود که تقریبا هیچ چیز دیده نمی شد.
- بچه ها فقط دقت کنید که به مجازی ها پاس ندین و یا بلاجر ها رو الکی به سمت اونا او پرت نکنید!
- می شه بپرسم چرا؟
- چون اون ها مجازین توپ ازشون رد می شه و می افته دست حریف، اگه غیر از این بود که دیگه مجازی نبودن.
اعضای تیم کوییدیچ که یک شب قبل از مسابقه آمده بودند تا از تجربه فنریر استفاده کنند سری به نشانه ی《متوجه شدیم.》تکان دادند.
- مهاجمین همون از جناحین حمله کنن و در صورت لزوم حمله شاهین وار رو طبق تمرینات انجام بدن مدافعین هم اگه نتونستن بلاجر ها رو دور کنن باید دفاع دو مدافعه رو انجام بدن.
- اثن نیگران نباشید! خودم خورد و خاکشیرشون می کونم!
هاگرید با گفتن این جمله چماقش را بالا او برد و در هوا تکان داد ولی مدافع دوم اما، هیچ حرفی نزد و به جای قدرتنمایی فقط به کتاب کوییدیچ در گذر زمانش چشم دوخت.
- من چوماقم رو اینجوری بالا می برم و بعد می چرخونمش...
هاگرید هم روش دور کردن بلاجر ها را توضیح می داد و هم با هیجان و شدت بسیاری چماقش را در هوا می چرخاند که ناگهان چماق از دستش در رفته و بعد از بلند کردن جیغ بچه ها، جیغ بانوی چاق و شکستن شیشه های تالار، از آنجا بیرون رفت و...
شترق!
- آااااااخ!
اول صدای برخورد چماق با چیزی و بعد از آن صدای فریاد فردی، باعث شد همه دانش آموزان مثل مور و ملخ جلوی پنجره بریزند.
پایان فلش بک
-مر گ دوباره آماده ی پرتاب شده جلو می ره و پرتاب می کنه ولی برایان سیندر فورد با عشق کوافل رو می گیره... امتیاز هر دو گروه همچنان صد و بیسته؛ الان امید هر دو تیم به جستجوگراشونه.
کمی بالا تر از جایی که دو تیم کوییدیچ بازی می کردند، فلور و کج پا مشغول جستجوی اسنیچ بودند و همزمان با گشتن دنبال اسنیچ، به گزارش یوآن هم گوش می دادند.
در بین این هیاهو ناگهان چشمان خسته فلور به اسنیچ طلایی افتاد. او با سرعت به سمتش پرواز کرد البته رقیبش هم بی کار نماند و همزمان با او به سمت اسنیچ اوج گرفت.
- اوه اون بالا مثل اینکه جستجو گرا یه چیزی دیدن که دارن با این سرعت به سمتش می رن. فلور دلاکور جلوتره و کچ پا هم سایه به سایه دنبالشه اما این پایین داره اتفاقات جالب تری می افته. حسن مصطفی داره... .
فلور تقریبا به اسنیچ رسیده بود، فقط کافی بود تا دستش را به سمت آن دراز کند و بگیردش که...
پاااق
ناگهان چیزی بد بو به صورتش برخورد و حواس او را پرت کرد.
کج پا با خوشحالی به سمت اسنیچ شتافت ولی تا خواست آن را بگیرد، اسنیچ غیب شد.
فلور که درحال تمیز کردن صورت خود بود فریاد زد:
- بمب کود حیوانی؟ کی این رو سمت من پرت کرد؟
و با دیدن چهره بشاش کج پا جوابش را گرفت.
- هی! این تقلب محسوب می شه! تو با بمب کود حیوانی زدی تو صورت من!؟... نکنه اون بوی بد توی تالار هم کار شما بود؟
چهره کج پا بشاش تر از پیش شد و آرام سر تکان داد.
فلش بک_ تالار هافلپاف
- آخ! یکم آروم تر درد داره!
- میشه انقدر نق نزنی ارنی؟
- کندرا مگه نمی بینی یه چماق به چه بزرگی خورده تو سرم! خب تو هم اونجوری فشار می دی درد داره خب. آیییی!
ارنی روی کاناپه دراز کشیده و تکه گوشتی سرد را روی سرش قرار داده بود، کندرا دامبلدور نیز کیسه ای پر از یخ را روی چشم ارنی گذاشته و فشار می داد.
- چرا داری یخ رو رو چشمم فشار می دی!؟
- تا زودتر خوب بشه.
- ولی چشمم که آسیب ندید...
- آره آره... بهتره همینطور باور کنیم که...
هنوز جمله کندرا به اتمام نرسیده بود که زاخاریاس و حسن مصطفی وارد تالار شدند و با ورود آنها ارنی با خوشحالی از جا پرید و کندرا از این حرکت ناگهانی کندرا زهره ترک شد.
- بابا آروم تر! انگار نه انگار چماق خورده تو سر و چشم و چالت!
ارنی پرنگ بدون توجه به کندرا رو به حسن کرد و با شور و شوق پرسید:
- چی شد؟ داورا چی گفتن؟ چی کار کردن؟ ما رو برنده اعلام کردن؟ گریفیندور رو جریمه کردن؟ هاگرید رو از بازی محروم کردن؟ به ما امتیاز اضافه کردن؟ چی شد بالاخره؟
حسن مصطفی که بعد از دیدن چهره هیجان زده ارنی از شدت خنده روده بر شده بود سعی کرد خودش را کنترل کرده و گلویش را صاف کند.
- عهههه هوی هویییی عه عهه عه. چقد سریع گفتی! ههه عههه عه هه خب، چیز... ارنی جان اونا اصلا هیچی نگفتن هههه.
- چی؟ هیچی نگفتن؟
چشمان ارنی از تعجب اندازه توپ تنیس شده بود. زاخاریاس اسمیت که آن تا زمان هیچ حرفی نزده بود جلوتر آمد و گفت:
- اونا می گن این کار هاگرید عمدی نبوده و به همین دلیل خطا محسوب نمی شه و داورا هیچ تغییری تو زمان یا امتیازات مسابقه ایجاد نمی کنن. اون هاگرید غول پیکر زده یکی از اعضای مهم تیم رو ناکار کرده اون وقت حتی جریمه هم نشده! اگه من داور کوییدیچ بودم حتما حق رو به هافلپافیا می دادم و گریفیندور رو از بازی محروم می کردم. اصلا اگه من داور بودم هیچ مشکلی پیش نمی اومد و بازی به خوبی پیش می رفت.
- من که نمی فهمم! چرا همه همیشه در حقم ظلم می کنن؟
این یعنی بی عدالتی!
این دنیا اصلا با من خوب نیست این از اون چماق بی خانمان که دقیقا باید وسط سر من فرود می اومد اونم از اون داورا! حتی بچه که بودم یه ناظم داشتیم که همیشه...
البته قبل از از اینکه بتواند خاطره اش را تعریف کند گوشت از روی سرش سر خورد و وارد دهانش شد.
ارنی با انزجار گوشت را از دهانش بیرون آورد.
- اینم از این.
وین که گوشه تالار کز کرده بود و داشت گورکنش را ناز می کرد گفت:
- اصلا با این وضع ارنی ما چه جوری می تونیم بازی رو ببریم؟
- تو نا امید نمی شی. ما بازی رو می بریم!
برایان که مدتی درحال تعمیر دستگاه تولید بخار مصنوعی بود، دست از تعمیر دستگاه کشید و آمد تا به اعضای گروهش انرژی مثبت بدهد.
اول از همه رو به روی ارنی نشست:
- همیشه حق با توئه.
- همیشه حق با منه؟
- هیچ کس نمی تونه جلوی تو رو بگیره.
- هیچکس نمی تونه جلوی من رو بگیره!؟
- تو لطف اونا رو جبران نمی کنی.
- من لطف اونا رو جبران نمی...
با این حرف برایان چیزی در چشمان ارنی درخشید و ایده ای ناب به ذهنش رسید.
- چرا، اتفاقا من لطف اونا رو جبران می کنم!... تازه یه فکر خوب هم براش دارم. وین، اون بمب های کود حیوانیت رو هنوز داری؟
پایان فلش بک.- ای نامردا! کار هاگرید عمدی نبود ولی کار شما کاملا عمدی بود و تقلب محسوب می شه! من این رو به داورا گزارش می کنم!
کج پا پوزخندی زد و آرام از آنجا دور شد. فلور به جایگاه داوران نگاه کرد گویا داوران متوجه خطای کج پا نشده بودند و حتی اگر خودش هم این موضوع را به آن ها می گفت قطعا به این راحتی هم حرفش را باور نمی کردند.
- فعلا نمی تونم چیزی رو ثابت کنم بهتره همون به بازی کردن ادامه بدم.
او هم راهش را به طرفی کج کرد تا جستجو را از سر بگیرد.
کم کم گرمای شدید جای خود را به هوای خوب و نسیم خنک می داد و همه را بی حوصله می کرد. همه را به جز یک نفر.
-...150-150 برابر! ایول به این دو تیم! چرا صدای تشویق کسی نمیاد؟ مگه میشه اصلا یوآن به این خوش صدایی و خفنی گزارش کنه و کسی توجه نکنه؟
صدای یکی از جمع بلند شد:
- ولمون کن دیگه بابا. این بازی کجاش جالبه؟ هی مساوی می شن!
- آهان فهمیدم نکنه حوصله تون سر رفته؟... خب اگه اینطوره من یه پیشنهاد عالی براتون دارم. میتونید به اسپانسر عزیز این مسابقه مراجعه کنید:
اینجا!این بار صدای اعتراض و ناسزا و حتی پرتاب گوجه و چیپس و پفک تماشاگران به سمت یوآن بلند شد، جوری که فلور و کج پا هم آن را شنیدند. ولی آن دو حتی برنگشتند تا ببینند مردم چه کسی را مورد لطف و رحمت خود قرار می دهند زیرا در آسمان اسنیچ را دیده بودند و با سرعت به سمتش می رفتند.
کج پا از غفلت داوران استفاده کرده و دو تا بمب کود حیوانی به سمت فلور پرتاب کرد ولی او جاخالی داد و بمب ها به طرف دیگری پرتاب شدند. کج پا دوباره دستش را داخل کیسه ای که به جارویش متصل بود فرو برد و چند بمب دیگر پرتاب کرد.
فلور باید برای نجات خودش کاری می کرد چون اگر همینطور پیش می رفت کج پا زودتر از او به اسنیچ می رسید و هافلپاف برنده می شد.
ناگهان فکری به ذهن فلور رسید و با خنده ای شیطانی به کج پا خیره شد. سپس گردنبندش را که مروارید بزرگی داشت از گردن باز کرد و با شدت آن را به سمت کیسه کج پا پرتاب کرد.
برخورد مروارید گردنبند با کیسه همان و انفجار بمب کود حیوانی درون کیسه همان!
- وای مثل اینکه اون بالا یه خبراییه. کج پا نمی تونه جاروش رو کنترل کنه، تعادلش رو از دست داده و داره با تمام سرعت فرود میاد و فلور... فلور اسنیچ رو گرفته! بازی دیگه تمومه! برنده این بازی به نفع گریفیندور تموم شد!
اوخ... کج پا با صورت خورد رو زمین.
صدای هورای گریفیندوری ها به هوا رفت و همه با خوشحالی تمام رفتند تا برای جشن گرفتن آماده شوند، البته بعد از اینکه بوی تالارشان از بین رفت.
در این میان فلور آهسته خودش را به کج پا نزدیک کرد و گفت:
- دیدی آدم با تقلب هیچ وقت برنده نمی شه؟! این رو به بقیه هم تیمی هات هم بگو.
بعد از او فاصله گرفت و خودش را به رختکن رساند. اعضای تیم که خیالشان از بابت بازی راحت شده بود با خیال راحت داخل رختکن خوابیده بودند. فلور هم خمیازه ای کشید و به آن ها ملحق شد.