هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: سفر با زمان برگردان
پیام زده شده در: ۲۳:۰۷ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۹
#21
-فقط باید در خلاف جهت عقربه ها بچرخونمش. کاری نداره... آخه چرا باید خلاف جهت عقربه ها باشه؟

فلور در حالی که زمان برگردانِ طلایی رنگ را در دست گرفته بود، سعی می کرد خودش را راضی کند و آن را در خلاف جهت عقربه ها بچرخاند. اما از آنجایی که تا کنون هیچ وقت بر خلاف ساعت کاری انجام نداده بود برایش سخت بود. بالاخره پس از مدتی تصمیم گرفت برای کاری که می خواست انجام دهد، به این چرخش رضایت دهد و زمان برگردان را چهار دور بر خلاف جهت عقربه ها چرخاند.

فلش بک چند ساعت قبل

سالن عمومی گریفیندور بسیار خلوت بود. فلور در حالی که روی مبل دراز کشیده بود، کتاب اشتباهات بزرگ را می خواند. فصل هفتم کتاب بیشتر از همه توجهش را جلب کرده بود. بخشهایی از آن بدین شرح بود:

کاپیتان کشتی پنج اخطار از مشاهده کوه یخ توسط خدمه و دیگر کشتی ها را نادیده گرفت. او می خواست هر طور که شده کشتی سریعتر به مقصد برسد.
آهن استفاده شده در میخ پرچ های بدنه و اتصالات تایتانیک زیر حد مجاز بوده است.
شرکت سازنده تایتانیک از کاپیتان خواسته بود کشتی را با بیشترین سرعت به حرکت در بیاورد.
در این حادثه 1500 نفر غرق شدند....


-چرا باید غرق میشد؟ چرا به هشدار ها توجه نکردن؟ چرا زمان هدر رفت؟ باورم نمیشه به خاطر اینکه به ثانیه ها اهمیت نمیدادن این همه آدم مردن!

فلور جمله آخر را فریاد زده بود و باعث چرخش نگاه های چند نفر دانش آموز درون سالن به سمت او شد ولی فلور اهمیتی نداد. نمی توانست قبول کند که به خاطر بی توجهی به چند هشدار مهم و در نظر نگرفتن ثانیه های ارزشمند یک کشتی به زیر آب برود. اما نمی توانست کاری بکند زیرا این اتفاق سال ها پیش افتاده بود و یک قرن از آن می گذشت. تا اینکه به یاد زمان برگردان و بسیج هاگوارتز افتاد. با یک زمان برگردان به راحتی می توانست به دقایقی قبل از برخورد برود و درباره کوه یخ هشدار بدهد.

15 آوریل سال 1912

ساعت 23:30 دقیقه بود. ده دقیقه پیش از برخورد. هوا صاف و پر از ستاره بود ولی ماه در آسمان دیده نمی شد. کشتی با آرامش در میان اقیانوس پیش می رفت. فلور در یکی از راهرو های کشتی ظاهر شد. تصمیم گرفت ناخدای کشتی را پیدا کند و به هر وسیله ای او را وادار به تغییر مسیر و کاهش سرعت کند. چراغ ها تمام کشتی را روشن کرده بودند و کشتی مانند ستاره ای درخشان در میان اقیانوس بی کران به پیش می رفت. کشتی بسیار وسیع و بزرگ بود و رفتن از یک سویش به سوی دیگر مدت زیادی زمان می برد اما فلور در میانه کشتی ظاهر شده بود و سه دقیقه بعد به کابین ناخدا رسید. چهار دقیقه برای چرخش کشتی و منحرف کردن مسیر کاملا اندازه بود. فلور به سرعت بالا رفت و در کابین را باز کرد. ناخدا در حالی که لباس مخصوصش را پوشیده بود روی صندلی نشسته بود و به جلو نگاه می کرد و با دیدن فلور فورا به سمت او برگشت و گفت:
-تو کی هستی؟ ببخشید، ولی شما حق ندارین اینجا باشید.

فلور سعی کرد با بهترین منطق موضوع را برای ناخدا توضیح دهد.
-این کشتی ساعت یازده و چهل دقیقه غرق میشه.

این بهترین توضیحی بود که فلور می توانست بدهد. ناخدا برای مدتی به او خیره شد و در دلش به دیوانه بودن او فکر می کرد ولی درست زمانی که ناخدا می خواست جوابش را بدهد ، دیده بانی کشتی خبر داد که در حال نزدیک شدن به کوه یخ هستند. کاپیتان به سرعت از کابین خارج شد. فلور در حالی که وحشت کرده بود گفت:
-یعنی چی داره به کوه یخ نزدیک میشه؟ هنوز چهار دقیقه و بیست ثانیه دیگه مونده. اینا حتی اخبارشونم مشکل زمانی داره.

فلور دیگر نمی توانست در کشتی بماند زیرا هر لحظه امکان داشت کشتی غرق شود و او هیچ کاری نمی توانست انجام دهد پس تصمیم گرفت حداقل خودش را نجات دهد. زمان برگردان را از جیبش در آورد و آن را چهار مرتبه چرخاند ولی هیچ اتفاقی نیفتاد. بار دیگر زمان برگردان را چرخاند و باز هم هیچ اتفاقی نیفتاد. فلور از جلسه اول کلاس تاریخ جادوگری این موضوع را دریافته بود که هیچ وقت طبیعت با او سازگاری ندارد اما هیچ وقت فکرش را نمی کرد که در یک کشتی که به زودی غرق خواهد شد گرفتار شود.


Happiness cannot be found But it can be made


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۰:۵۰ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۹
#22
کجا؟
جنگل ممنوعه


Happiness cannot be found But it can be made


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۶:۰۳ شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۹
#23
کی؟
گابریل تیت


Happiness cannot be found But it can be made


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۳:۲۵ شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۹
#24
کِی؟
هزار سال پیش


Happiness cannot be found But it can be made


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۳:۵۳ جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹
#25
کِی؟ نیمه شب (یه کِی جامونده بود)
یوآن آبرکرومبی با لینی وارنر ، نیمه شب در دفتر پروفسور اسنیپ در حال تعریف کردن داستانهایش برای بیدل قصه گو بود.


Happiness cannot be found But it can be made


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۳:۱۷ جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹
#26
کی؟
یوآن آبرکرومبی


Happiness cannot be found But it can be made


پاسخ به: کلاس اصول تغذیه و سلامت جادویی
پیام زده شده در: ۱۷:۰۸ چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹
#27
تکلیف جلسه دوم



هوا بارانی بود و صاعقه شیشه های قلعه را می لرزاند. صداهای مختلف و وحشت آوری از جنگل ممنوعه به گوش می رسید اما در این میان درون قلعه هاگواتز و در کلاس سلامت و تغذیه، ماجرایی بزرگ در جریان بود. همه ی دانش اموزان روی صندلی هایشان نشسته بودند و با هم صحبت می کردند. تمام افراد حاضر در کلاس ماسک پوشیده بودند و بوی الکل و وایتکس های کریچر که با آن همه جا را سابیده بود، به مشام می رسید.


- دادگاه رسمی می باشد.لطفا سکوتو رعایت کنین و بیشتر از این وقت دادگاهو هدر ندید.

این صدای فلور دلاکور بود که روی یک صندلی که بر سکویی جلوی همه قرار داشت، نشسته بود و با گفتن این حرف سکوت را بر فضا حاکم کرد.

-خب، آقایان و خانم ها، غذا ها و جانوران. ما همه اینجا جمع شده ایم تا به جنایات آقای...یا شایدم خانم...اصلا مهم نیست، ما اینجا جمع شدیم تا به جنایات سوپ خفاش صادره از چین و با شماره شناسنامه"soup covid-19 " و ملقب به سوپ جرونا، رسیدگی کنیم. متهمو به جایگاه بیارید.

سوپ خفاش توسط چهار حبه سیر درشت هیکل به جایگاه آورده شد. با ورود متهم به جایگاه صدای جمعیت بلند شد.

-اعدامش کنید.
-یا مرلین این پرش جروناست.
- الکل هام کجان؟
-

فلور فریاد زد:
-سکوتو رعایت کنید. دو دقیقه و بیست ثانیه از وقت با ارزش دادگاهو گرفتید.

دوباره سکوت برقرار شد. فلور با لحن آرام تری ادامه داد:
- سوپ خفاش شما متهم به تولید ویروس جرونا، قتل ، کشور گشایی و مورد آزار قرار دادن بسیاری از خوراکی ها هستید. آیا به جرم های خودت اعتراف می کنی؟

سوپ خفاش مترجمش را روشن کرد و گفت:
_ باور کنین من کاری نکردم. اینا همش توطئه ست. خودتون همش می گفتید جنسهای چینی خوب نیست. مگه شما نبودید که خواستار جنسهای بهتر از چین بودید. حالا من بد کردم براتون بهترین ورژن ویروسهامو فرستادم.

_ اعدامش کنید.
_ اون یه قاتله.
_اگه نظارت اینجا دست من بود نمیذاشتم...

_سکوتو رعایت کنید...گفتم ساکت...پس به جرم های خودت اعتراف نمی کنی. یعنی می خوای بگی تو نبودی که ویروس های تولیدیتو بدون ویزا و مجوز وارد همه ی کشور ها می کردی و اونارو غارت و قتل عام می کردی؟
-ما به زور نمی رفتیم. خودشون راه میدادن. دلتون میاد منو اعدام کنید. چینی ها هنوز منو دوست دارن.هنوز منو به عنوان غذا قبول دارن...

-داره چرت و پرت می گه.
-نذارید زنده بمونه.
-بوی الکل داره میره. یکی دوباره الکل بزنه.

-سکوتو رعایت کنید.یه بار دیگه وقت دادگاه منو هدر بدید، همتونو بیرون می کنم...شما هم یه ذره دیگه دروغ به هم ببافی بی محاکمه اعدام میشی. الان سیزده دقیقه و چهل ثانیه از وقت دادگاه رفته ولی به هیچ جایی نرسیدیم.

تمام سالن در آرامش فرو رفت و فلور ادامه داد:
-شاکی رو به جایگاه احضار میکنم.

نان سنگکی قد بلند و بسیار خوش بو به سمت جایگاه رفت و روی صندلی نشست.
-من سنگک با نام کامل نان سنگک از طرف جامعه ی خوراکی ها اینجا حضور دارم. تمام جامعه ما داره از دست این ویروس پراکن می سوزه.
-من این اتهام رو قبول ندارم. من و ویروسام باعث سوختن هیچ کس نشدیم.

با این حرفِ سوپ خفاش، چند زغال (که بعدا طی آزمایشاتی معلوم شد خیار سوخته بوده اند) به سمت سوپ هجوم بردند ولی توسط سیر های نگهبان کنترل شدند. سنگک ادامه داد:
-به خاطر این نابشر همه ی ما رو تو حرارت بالا میذارن. بعضی وقتا پر دل و رودمون مایع ضد عفونی میشه. نسل بیشتر خوراکی ها داره می سوزه. این آقا آنتی ویروس هم نداره. داره کنترل همه چیو به دست می گیره. همه ی ما خواستار اعدام این سوپ هستیم.

سنگک با تشویق جمعیت و تحسین آنها به خصوص دانش آموزانی که هیچ گاه فکر نمی کردند سنگکی که هر صبح می خورند، چنین سخنرانی باشد از جایگاه خارج شد. پس از خروج شاکی فلور رای نهایی را اعلام کرد:
-سوپ خفاش ملقب به سوپ جرونا. با توجه به اینکه قتل های شما و کشور گشایی هاتون کاملا واضحه و همچنین شاکی های شما که 4.5 میلیارد نفر هستن و همچنین به جرم هدر دادن وقت تمام ملت های درگیر با ویروس صادراتی تان، گناهکار اعلام می شوید و از آنجایی که هیچ آنتی ویروسی به دادگاه ارائه ندادید، حکم شما اعدام خواهد بود. حرف آخری دارید؟

سوپ بلند شد و رو به جمعیت ایستاد. همه به او خیره شده بودند. سوپ پایش را بالا آورد تا کمی جلوتر برود و حضار نیز اسپری هایشان را بالا اوردند و به محض اینکه سوپ قدمش را روی زمین گذاشت تمام کلاس خالی شد. حالا فقط فلور ، نگهبانان و سوپ خفاش در دادگاه بودند.

-شما برای چی اونجا وایسادین و دارین وقتو هدر میدید. اعدامش کنید.

سیر های قوی هیکل، بازوهای سوپ خفاش را گرفتند و او را بالای سکویی بردند. سوپ خفاش گفت:
-مگه قرار نبود حرف آخرمو بزنم.
-برای دیوار می خوای حرف بزنی. غیر من و اینا کسی اینجا نیست. ما هم علاقه ای به شنیدن نداریم، چون وقتمون با ارزشه... نگهبانا اعدامش کنید.

سیرها، سوپ خفاش را در حالی که از ترس می لرزید، به درون سطل الکل انداختند. سوپ ذره ذره بخار شد و دیگر اثری از او باقی... ماند. البته هنوز آثارش باقیست اما ویروس ها تحت تعقیب قرار گرفته اند و به زودی حکم آنها نیز اجرا خواهد شد.


Happiness cannot be found But it can be made


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۹:۴۷ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹
#28
درود پروفسور
اینم تکلیف


Happiness cannot be found But it can be made


پاسخ به: تالار رمزتازها
پیام زده شده در: ۱۹:۴۲ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹
#29
مرگخواران با وحشت به مروپ نگاه می کردند. لرد گفت:
-مرگخوارانمان، چند نفرتان سر مادرمان را گرم کنید و بقیه بیاید تا ما را بیرون بیاورید! اگر مادرمان با آن سینی به ما برسد وقتی بیرون آمدیم حساب تک تک تون رو خواهیم رسید!

با این حرف، فنریر رودولف و گابریل به سمت مروپ برگشتند تا جلوی رفتن او به سمت لرد را بگیرند. مروپ گفت :
- مرگخوارای مامان، تونستید عزیز مامانو بیارید بیرون؟
-نه بانو. ولی زود میان بیرون. خیالتون راحت باشه.
-برید کنار باید این شلغما رو بدم با ابهت مامان نوش جون کنه. اون پایین حتما ویتامینای عزیز مامان خیلی کم شده.

ناگهان گابریل جلو پرید و گفت:
-بانو دقت کردید این شلغما متقارن نیستن. رنگ قرمزش هم به صورت مساوی پخش نشده. بانو دلتون میاد به ارباب غذای نامتقارن بدید.
- یعنی داری از غذاهای مامان ایراد می گیری؟
-من غلط بکنم یه همچین کاری بکنم. ایراد از شما که نبوده. از اون مغازه ای بوده که توش اینو خریدید. اینا اصلا به فکر تقارن نیستن. اصلا به موازات اهمیت نمیدن.
- یعنی مامان از جاهای خوب شلغم نمیگیره؟
-نه بانو. ایراد از اون زمینی بوده که این شلغما ازش خریده شده. ربطی به شما و مغازه دار نداره. اینا درختاشونم نامتقارنه.
-یعنی مامان از مغازه هایی خرید میکنه که جایی که ازش شلغم میارن نامتقارنه؟

در حالی که مروپ داشت با گابریل بحث می کرد، رودولف برگشت تا اوضاع لرد را بررسی کند. رودولف گفت:
-ارباب هنوز راهی پیدا نکردید؟
-خیر. ما همچنان تفکر می کنیم. شما نیز همچنان مادرمان را مشغول کنید...شما سه نفر چطور در ریونکلا افتادید. نمی توانید راهی برای نجات ما بیابید. نباید حداقل یک کار برای ما بکنید. هر بار خودمان باید فکر با عظمتمان را به کار بیندازیم.

رودولف در حالی که بغض گلویش را گرفته بود گفت:
- ارباب با من بودید؟
-رودولف تو ریونی هستی؟
-نه ارباب.
-پس برو تا مادرمان شلغم بر سر مبارکمان خالی نکرده.

رودولف دوباره به سمت مروپ و بقیه برگشت. گابریل حالا داشت تابش های هسته زمین را مقصر نامتقارن بودن شلغم ها می دانست اما پیش از اینکه مروپ پاسخش را بدهد، صدای مهیبی توجهشان را جلب کرد.


ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۲۹ ۷:۴۹:۰۶

Happiness cannot be found But it can be made


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۷:۰۸ جمعه ۲۴ مرداد ۱۳۹۹
#30
درود
درخواست دوئل با مگان راوستوک رو دارم.
برای هاگوارتزه.مهلتش هم دو هفته .قبلا هماهنگ شده.


Happiness cannot be found But it can be made






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.