هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: ايستگاه كينگزكراس
پیام زده شده در: ۱۵:۲۷ چهارشنبه ۴ تیر ۱۳۹۹
#21
_یکمی دیر نکرد؟
_بنظرم تا حالا باید برمیگشت نه؟ میرم دنبالش بگردم!

شیلا با زدن این حرف، دوباره به شکل ماری خودش در آمد !

_صبر کن ببینم! مگه مار ها هم میتونن پرواز کنن؟

شیلا کمی فکر کرد. نه! نمیتوانستند!
_اممم... لینی؟
_تو که الان انتظار نداری من با این بال های کوچولو و خوشگلم برم دنبال یه عقاب بی مزه بگردم؟
_دقیقا همین توی ذهنم بود!
_نه خیر نمیرم!
_آخه چرا؟
_به بال های خوشگلم فشار میاد!

شیلا هیچ راهی برای راضی کردن لینی بلد نبود! شاید باید چاره دیگری میجویید!


ویرایش شده توسط شیلا بروکس در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۴ ۱۶:۳۲:۱۷
ویرایش شده توسط شیلا بروکس در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۴ ۱۶:۳۴:۱۹

هیچکس حق نداره ازم دورش کنه!

"ONLY RAVEN"


پاسخ به: ايستگاه كينگزكراس
پیام زده شده در: ۱۳:۱۵ چهارشنبه ۴ تیر ۱۳۹۹
#22
_ اهم اهم... میشه یه لحظه منو نگاه کنید...آهای!

سر همه اساتید به سمت صاحب صدا برگشت.
_کاری داشتی شیلا؟
_اول باید یه چیزی رو یادآوری کنم! دونفر آدم توی اون چمدونن! انقدر نچرخونینشون پودر شدن خو!

با این حرف، هاگرید، چرخاندن چمدان را متوقف کرد.

_فقط همینو میخواستی بگی؟
_نه! یه پیشنهادی هم برای پیدا کردن راه داشتم! آیلین میتونه بره از بالا نگاه کنه ببینه قلعه کجاست و بیاد به ما بگه! مگه نه آیلین؟

عقابی از میان جمعیت ریونی بیرون آمد.
_ نخیر! من نمیرم! اصلا به من چه !
_خوبش هم میری!


ویرایش شده توسط شیلا بروکس در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۴ ۱۴:۵۷:۰۶
ویرایش شده توسط شیلا بروکس در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۴ ۱۹:۳۲:۳۹

هیچکس حق نداره ازم دورش کنه!

"ONLY RAVEN"


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۵:۳۷ سه شنبه ۳ تیر ۱۳۹۹
#23
جمله قبلی: سوروس اسنیپ شب هالووین در جنگل ممنوعه با هری پاتر در حال کشتن دورگه ها بود.

کی؟
ربکا لاک وود


هیچکس حق نداره ازم دورش کنه!

"ONLY RAVEN"


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۰:۳۶ دوشنبه ۲ تیر ۱۳۹۹
#24
کِی؟
شب هالووین


هیچکس حق نداره ازم دورش کنه!

"ONLY RAVEN"


پاسخ به: تالار جشن ها (بالماسکه ی سابق)
پیام زده شده در: ۱۴:۳۹ چهارشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۹
#25
_ اکسیو فالوده اسطوخودوس!

چیزی به سمتش نیومد!معلوم شد که پیرمرد فالوده اسطوخودوس نداره!

_اکسیو فالوده؟!
این بار یه کاسه فالوده به سمتش اومد.

_اکسیو شربت اسطوخودوس!
_نمیخوام جلوی ورد پراکندنتو بگیرما...ولی ما شربت اسطوخودوس نداریم !

رون داشت فکر میکرد که حالا باید چیکار کنه که فکری به ذهنش رسید.
_شربت آبلیمو دارین؟
_

رون نمیدونست حالا که از بحث اسطوخودوس بیرون اومده بودند چرا شنوایی پیرمرد درست شده!
اما دید با فکر کردن به پیرمرد به جایی نمیرسه پس رفت که با مروپ به توافق برسه که از تسترال شیطون پایین بیاد و به جای فالوده اسطوخودوس ، فالوده آبلیمو رو به غلامی قبول کنه!


ویرایش شده توسط شیلا بروکس در تاریخ ۱۳۹۹/۳/۲۸ ۲۳:۴۰:۵۶

هیچکس حق نداره ازم دورش کنه!

"ONLY RAVEN"


پاسخ به: اگه قرار باشه يك نفر كه تو هري پاتر مرده برگرده شما ميگيد كي بر گرده؟
پیام زده شده در: ۲۳:۰۸ یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۹
#26
فقط و فقط سوروس اسنیپ
به دو دلیل
۱)حقش نبود بمیره واقعا !
۲)شخصیت باحالی داشت.
من اونقدر که برای اسنیپ گریه کردم برای سریوس هم نکردم!


هیچکس حق نداره ازم دورش کنه!

"ONLY RAVEN"


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱:۳۱ یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۹
#27
نام : شیلا بروکس
القاب : نارسیسا،نارسی،شیلی،شلیل،شیلو
رده خونی : اصیل زاده(در خفا نواده اسلیترین و نوه مورفین گانت)
چوبدستی : چوب درخت سیب و شاخ مار شاخدار
گروه هاگوارتز : ریونکلاو
وفاداری : مرگخوار
جارو : نیمبوس 2020
شغل : ماردار(کسی که از بیش از پنجاه مار طبق استاندارد های بین المللی مراقبت کند )
توانایی های خاص : مار زبان ، جانورنما به شکل مار آناکوندا(ثبت نشده)
علاقمندی ها:اربابش، مار محبوبش ژرویرا(اونم یه آناکونداست)
مشخصات ظاهری :
رنگ چشم ها و موهاش با احساسات درونیش تغییر پیدا میکنه. (مثلا اگه به شدت عصبانی بشه هردو زرشکی میشن)و در صورت تغییر،هردو همرنگ هستند،اما در حالت عادی رنگ موهاش،مشکی و رنگ چشم هاش،سبز اند اگر بخواد،میتونه کاری کنه،موها و چشم هاش،بعد از تغییر رنگ،دوباره به حالت مشکی و سبز معمولی برگرده.
لاغر و ریزه میزست و معمولا لباس مشکی میپوشه.
بعضی مواقع،میتونین به شکل مار آناکوندا رویتش کنید!
ویژگی های اخلاقی :
بسیار علاقمند به مارها.اگه کسی به ماری توهین یا بدرفتاری کنه از شدت عصبانیت رنگ موها و چشم هاش زرشکی میشن!
با اینکه ماردار خبره ایه،هیچ وقت از مارگیر ها، کوچک ترین خریدی نکرده.تا جلوی حمایت از اونا (که به نظرش انسان هایی فاقد درک و فهم هستند!) رو بگیره و همیشه خودش،به جنگل میره و به جای گرفتن مارها باخشونت(کاری که مارگیر ها میکنند)، باهاشون حرف میزنه و اونارو به خودش جذب میکنه.جوری که خودشون همراهش میشن.
طبق اصول ماردارها،همیشه خودشو موظف به دفاع از حقوق مارها میدونه.حتی اگه مار مذکور بخواد، صدمه ای بهش بزنه!
بعضی اوقات، میگه من مارم و داشتن دست رو، انکار میکنه!
از سرعت عمل بالایی برخورداره.
شرح زندگی:
از شش ماهگی(!) تمایل عجیبی به مارها نشان میداد و با مارپلاستیکی بازی میکرد تا اینکه یک سالش شد و از طریق ده نفر، از فامیل ها به عنوان هدیه تولد، صاحب ده مار شد. از اول، با اینکه قادر به حرف زدن نبود، با مارهایش به راحتی گفت وگو میکرد و رابطه دوستانه ای بینشان پدید آمد.
او هر سال، ده مار به مارهایش اضافه میکرد و همیشه مراقب بود، که بر اساس استاندارد های بین المللی از آنها نگهداری کند.
در پنج سالگی (با وجود سر باز زدن مسئولان از گرفتن آزمون مارداری از یک کودک پنج ساله)مدرک مارداری اش را گرفت و باعث تعجب هیچکدام از اطرافیانش نشد!
در یازده سالگی، نامه هاگوارتز را دریافت کرد و با کمال میل، به آنجا رفت و در ریونکلاو افتاد.(بر خلاف انتظارش)
در سال دوم تحصیلش در هاگوارتز ، از معلم محبوبش پروفسور اسنیپ(!) خواست تا به او جادویی را یاد بدهد که با آن بتواند گنجایش کوله پشتی کوچکی را به قدری افضایش بدهد که بتواند صد ها مار را در آن جا بدهد . پس از بار ها تمرین روی کیف های کوچک بلاخره موفق کوله پشتی اش را به اندازه ای بزرگ کند که صدها و شاید حتی هزاران مار به راحتی در آن زندگی کنند و همان سال جانور نما نیز شد.
در سال سوم تحصیلش در هاگوارتز، پس از گشتن فراوان در کتاب های مختلف ،افسونی را یافت که با آن بتواند، سپری حباب مانند، دور مار هایش پدید بیاورد که تنها کسی میتواند وارد آنها یا از آنها خارج بشود که تماس فیزیکی مستقیم یا غیر مستقیمی با او داشته باشد.( برای مثال گرفتن دستش) او با موفقیت وبه راحتی، این افسون را اجرا کرد و سپر ها را دور هر خانواده مار پدید آورد و در حقیقت با اینکار کیفش را سازمان دهی کرد. پس از اتمام این کار ها یک خانه ویلایی لوکس و زیبا را هم به محتویات داخل کیفش اضافه کرد و شیلایی شد خانه به دوش! اما این خانه فقط برای مواقعی خوب بود که می رفت داخل کیفش.
او اکنون ، سال سوم تحصیلش در هاگوارتز را تمام کرده و در تعطیلات تابستانی، به سر میبرد و هنوز جلوی در خانه ریدل ها منتظر است و هر از گاهی در میزند تا ببیند، میتواند به مرگخوار ها بپیوندد یا نه!
او به تازگی مارهایش را به صد و چهل تا رسانده و در مراقبت از آنها کوتاهی نمیکند.


لطفا جایگزین کنید.




------
جایگزین شد.


ویرایش شده توسط حسن مصطفی در تاریخ ۱۳۹۹/۳/۲۵ ۳:۴۴:۱۹

هیچکس حق نداره ازم دورش کنه!

"ONLY RAVEN"


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۵:۳۰ چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۹
#28
سلام بلا من میدونم از درخواست قبلیم تا حالا پست زیادی نزدم ولی فقط اومدم هشدار بدم اگه هر کدوم از من و هیزل و آیلین توی یه جا سکونت داشته باشیم یه دوئل سه یا دو نفره خیلی خطرناک شکل میگیره به روونا اگه هممون یه جا باشیم اونجا محکوم به فناست گفتم بگم که گفته باشم

شيلا

کار خوبی کردی که گفتی... پس هر سه رو رد می‌کنم که آرامش خانه حفظ شه!

از درخواست قبلی تا الان یه پست زدین که کیفیتش از پست‌های قبل پایین تر بود. دلیلش هم این بود که خیلی زیاد سعی کرده بودین طنز و شرارت وارد داستان کنین و این کار رو خراب کرده بود.
بخونین و بنویسین و نقد بگیرین و پیشرفت کنین!

موفق باشید.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۹/۳/۲۶ ۱۴:۲۲:۳۹

هیچکس حق نداره ازم دورش کنه!

"ONLY RAVEN"


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۰:۵۴ چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۹
#29
چیکار؟
سر اینکه کدومشون بهترن دوئل میکردند!


هیچکس حق نداره ازم دورش کنه!

"ONLY RAVEN"


پاسخ به: پناهگاه
پیام زده شده در: ۱۷:۱۱ دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۹
#30
_خب. دوباره میریم سراغ سوپ پیازمون.

تازه وارد که باهوش تر از اونی بود که دامبلدور و یا حتی لرد خیال میکردن گفت :
_اممم...پروفسور شما گفتین از ایده های جدید استقبال میکنین درسته؟
_بله درسته.
_خب من به جای سوپ پیاز یه چیز جدید درست میکنم اما اینجا وسایشو ندارین باید برم خرید. سریع برمیگردم.
_باشه برو.

تازه وارد آپارات کرد و توی کوچه دیاگون ظاهر شد و به سمت سوپر مارکت رفت.پس از مدتی از سوپر مارکت با کیسه ای کوچک بیرون آمد.
به گوشه خلوتی رفت و دو قوطی که روی یکی از آنها نوشته بود آویشن و روی دیگری نوشته بود فلفل سیاه را از کیسه بیرون آورد. سپس یک کاسه ظاهر کرد و محتویات قوطی فلفل سیاه را در آن خالی کرد.آویشن را ریخت توی قوطی فلفل سیاه و در آن را بست.فلفل سیاه را هم از کاسه به قوطی آویشن منتقل کردو با این حالت از گوشه ای که در آن بود بیرون آمد و به سمت میدان گریمولد آپارات کرد.

زیییییینننننگگگگگ

_برگشتی فرزند روشنایی.حالا بریم غذایت را برایمان درست کن ببینم چجوریه.
_حتما پروفسور. از الان میدونم که انگشتاتونم باهاش میخورید.
_فک نمیکنم کار به آنجا بکشد فرزند!
_مطمینم که میکشه!
_برویم غذایت را برامون درست کن

دو دقیقه بعد آشپزخانه
_پروفسور این نودالیته با طعم سبزیجات.من بهش یه کمی فلفل سیاه و یه عالمه آویشن اضافه میکنم .
_برای چی اونوقت؟
_آویشن باعث میشه بوی پیتزا بگیره پس هرچی بیشتر باشه بهتره و فلفل سیاه هم نقش طعم دهنده رو داره که یه کمی ازش میریزم.
_آفرین فرزند روشنایی حالا تو غذارو درست کن .هر وقت آماده شد بیا منو صدا کن.
_چشم پروفسور.

پروفسور میرود و تازه وارد شروع به حرف زدن با خودش میکند
_یه نودالیتی برات بپزم که روش یه وجب روغن باشه! خب حالا دولیوان آب میریزیم توی این قابلمه . اممم حالا باید صبر کنم جوش بیاد

پنج دقیقه بعد...

_خوبه.جوش اومده و داره حباب میزنه .حالا رشته رو میندازیم توش و پودر مخصوص خودشو اضافه میکنیم . و الان نوبت ادویه جات مخصوص سر آشپزه. این یه شیشه پر آویشن (در واقع یه شیشه پر فلفل سیاه )و یه کمی فلفل سیاه(یه کمی آویشن) به به. ببین چی برات درست کردم پروفسور!
میرود تا پروفسور دامبلدور را صدا کند...


هیچکس حق نداره ازم دورش کنه!

"ONLY RAVEN"






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.