هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۸:۵۵ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰
#21
دقیقا همینی که تام جاگسن گفت. منتها موضوع غم انگیزی که درمورد این داستان وجود دارد این است که ایوا جواهرات هم نداشت که بخواهد به آقای بدجنسِ بستنی فروش بدهد.

و خب متاسفانه بله. ایوا بازهم داشت به مروپی که در این تاپیک میخواهد معده اش را نابود کند و در تاپیک بغلی، قصد دارد آناناسی را به جای او بر تخت وزارت بنشاند، اطمینان میکرد.

مروپ چند لحظه مکث کرد و به ایوا خیره شد. تصرف؟ مروپ روی دست هایش خم، و نزدیک ایوا شد و پچ پچ:
-داری اون تو چی کار میکنی؟ قرار بود فقط معده رو از کار بندازی.

سدریک، در حالی که جایی بین پانکراس و کبد ایوا لم داده بود، خمیازه ای کشید:
-شوخیت گرفته؟ اینجا عالیه. داخل یه بدن متحرکم که لازم نیست برای حرکت دادنش کار خاصی بکنم. تازه وزیر هم هستم. فقط کافیه بتونم به مغز ایوا...

ایوا نگذاشت مروپ باقی حرف های او را بشنود.
-شکمم داره خمیازه میکشه... حس میکنم حرف هم داره میزنه!

مروپ به او گوش نکرد. تنها چیزی که الان لازم داشتند، سدریکی خواب آلود، داخل کالبد ایوای گشنه ای بود که به قدرت رسیده باشد. چون خب بهرحال سدریکِ وزیر باهوش تر از ایوای وزیر است و سدریک گشنه ی باهوشِ وزیر...
مروپ انقدر فکر کرد که خودش هم گیج شد و حتی نویسنده را هم گیج کرد.

-سدریک مامان بیا بیرون!



پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۱۶:۵۳ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰
#22
ایوا وزیری ساده بود که حتی به طور دقیق نمیدانست مردم به چه حسابی انتخابش کرده اند. او... خب فقط کج و کوله بود.
گرچه خب همین کج و کولگی فواید زیادی داشت؛ گاهی لرد سیاه بعضی از قفل ها را فقط با زاویه ی عجیب و غریب صروتش میتوانست باز کند... یا چیزهایی از این قبیل.
ایوا خیلی هم با فایده بود.
گرچه خب، به نظر نمی‌رسید که مروپ هم اینطور فکر میکند.

مروپ دامنش را جمع کرد و در حالی که از بین سیب های استخر راهش را به سمت آناناس ادامه میداد، گفت:
-من و ایوا به این نتیجه رسیدیم که کی از آناناس لایق تر برای وزارت؟

آناناس عینکش را روی بینی فرضی اش جا به جا کرد.
-خودم میدونم!

-کی از آناناس مقتدر تر؟

با اینکه ایوا درو ایستاده بود، صدایشان را شنید:
-آهای بانو... حالا میخواید خیلی هم چیز نکنید دیگه.
-کی از آناناس پر عظمت تر و با شکوه تر؟!

مروپ به درخت رسید. از آن بالا رفت و نزدیک آناناس رسید.
-چی بهتر و پایدار تر و سلامت تر از وزارت میوه ها؟!
-بانو؟

ایوا به مروپی که آناناس و سیب را مانند جام بالای سرش گرفته بود و هورا میکشید خیره شد.

-هوی خانوم! باشه ولی برای اینکه بتونید وزارتو بهم واگذار کنید امضا و اثر انگشت اون دختره رو میخوایما.

مروپ دست از هورا کشیدن برداشت.



پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۱۶:۴۲ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰
#23


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۳:۱۵ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰
#24
سدریکِ خسته و خواب آلود که هیچ ایده ای نداشت دارد میکند، داشت کم کم اختیارات و کنترل ایوا را از او میگرفت.

-بانو میدونید چیه... یه حالی ام. یه جوریه همه چی چرا.

بانو مروپ با امیدواری سرش را به او نزدیک کرد:
-حس میکنی دیگه معده نداری مگه نه؟
-چی؟

ایوا... خب ایوا وزیر خیلی باهوشی نبود. او در تشخیض توطئه ی آنها داشت کمی بد عمل میکرد.
-بانو نمیدونم چرا حس میکنم بدنم دیگه برای خودم نیستش.

و شروع به بالا و پایین پریدن کرد. غلت زد و بلند بلند خندید. مروپ پیشانی اش را با دست هایش گرفت.
-عالی شد. حالا دیگه یه ایوای زیادی گرسنه ی خل و چل داریم.

سدریک، شکم ایوا را فشار داد و ایوا بلند تر از پیش شروع به خندیدن کرد. سدریک لبخند زد.
-هرکاری بخوام داره انجام میده.

یکی از ماهیچه های پاهای ایوا را نیشگون گرفت. ایوا با مهارت شروع کرد به باله رفتن.
-هی خیلی باحاله ها! فک کن... لازم نیستش به خودم زحمت راه رفتن و خسته شدن رو بدم. ولی در عین حال هر کاری دوست دارم هم میکنم!

سدریک مکث کرد و راجع به چیزی که خودش گفته بود فکر کرد... سدریکی دائم الخسته بود، ولی دلیل نمیشد قدرت را دوست نداشته باشد!



پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۲:۳۱ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰
#25
آرکو و مروپ تمام شانسشان را از دست داده بودند. به جز یک چیز!
-بانو ولی ایوا سدریک رو بالا نیاورده. هنوز سدریک رو داریم.

مروپ گل از گلش شکفت و جواب سوایل که ایوا در پست قبل پرسیده بود را داد:
-برای اینکه... ایوای مامان بتونه بهتر سدریک رو هضم کنه!

ایوا نگاه به شکمش کرد.
- بله... درسته بانو.

آرکو دستش را دور گردن ایوا انداخت و طوری که انگار دارد با او حرف میزند به سدریکِ داخل شکمش پیغام داد:
-وقت زیادی نداری ها پسر... اسید معده ش خیلی زود ذوبت میکنه ها.

چشم های گرد و قلمبه ی ایوا، گردتر و قلبمه تر شدند.
-کی قراره ذوبمون کنه؟

در داخل شکم ایوا اما، سدریک کورکورانه پیش میرفت و با وردنه اش، ضربه ای به هر قسمت بدن ایوا که دستش میرسید میزد.
همین باعث میشد ایوا ناخواسته هر از چند گاهی سیلی ای به آرکو بزند یا با عجله به سمت دستشویی بدود.

نگاه آرکو ایوا را که دوان دوان به سمت دستشویی میرفت، دنبال کرد.
-بانو حس میکنم سدریک یکمی زیادی داره خوش میگذرونه ها.




پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۲:۰۱ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰
#26
-منطقیه.

منطقی بود. بلاتریکس ثانیه ای خاموش شد. سپس مثل زودپزی که پس از چند ثانیه آرامش، ناگهان شروع به سوت کشیدن میکند، دوباره فوران کرد:
-این تنها راه حلیه که داریم. زود باش بخورش!
-اما بلا... اگه معجون واقعا اثر کنه و من هی بخوام به دیگران عشق و محبت بورزم چی؟
-اونوقت به عنوان یه محفلی مناسب، به خورد نجینیت میدیم.

بلاتریکس جمله ی آخر را آرام گفت... چون خب بهرحال نباید ایوا میشنید و اینها.
کتی آب دهانش را قورت داد.
-قاقارو ازت خدافظی میکنم... احتمالا بعد از خوردن این معجون دیگه کتی سابق نخواهم شد.

به نظر می رسید قاقارو اهمیت چندانی به این موضوع نمیدهد. چون در جیب بلاتریکس بیشتر خودش را جمع کرد و از نظر پنهان شد.
حتی قاقارو هم کتی را نمیخواست.

-خب پس. میخوام از همه تون خدافظی کنم...

اما بلاتریکس به او این فرصت را نداد.
دست هایش را گرفت و شیشه ی معجون را که در حالت عادی باید مایع صورتی رنگ خوشرنگ معجون عشق در آن دیده شود، اما حالا به رنگ بنفش مایل به خاکستری درآمده بود را، جلوی چشم های کتی تکان داد.
-هی صبر کن! دیدی میخوای شربت بخوری کنارش آب هم میذارن که طعمشو بشوره ببره؟ میشه یه لیوان آب...

بلاتریکس معجون را در حلق او ریخت.



پاسخ به: عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۱۱:۱۴ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰
#27
مروپ و ایوا فکر اینجایش را نکرده بودند.
ایوا که تا چند لحظه پیش پروزمندانه راهش را به سمت آناناس در پیش گرفته بود، مکثی کرد و به سوی مروپ برگشت.
-امم...

آووکادویی که چند لحظه پیش در دست آناناس دیده میشد محکم به سر ایوا برخورد کرد.
-هی! من که هنوز چیزی نگفتم چرا میزنی؟

آووکادو عینک افتابیِ دودی رنگی را از جیبش درآورد و به چشم زد.
-هیچی فقط همینجوری دیدم پسِ کله ت زیادی برای ضربه خوردن آماده ست.

ایوا اخمی تحویل او داد و دوباره رو به مروپ کرد:
-بانو این آناناسه زیادی زرنگه... چی کار کنیم؟

حقیقت این بود که آناناس، بیشتر از مروپ و ایوا از مسائل اداری سرش میشد.
مروپ جواب او را نداد. عوضش به آناناس که حالا در حال درآوردن یک سری پوشه و کارت بود اشاره کرد:
-ایوای مامان... ولی مرلینی به نظرت با این ابهت و اقتدار، وزیر بودن بیشتر بهش نمیخوره؟
-

ایوا به مروپ که با چشمانی پر از اشک، آناناس را نگاه میکرد چشم دوخت. نکند فکر حکومت میوه ای، به سرش افتاده بود؟



پاسخ به: باجه تلفن وزارتخانه (ارتباط با مسئولان)
پیام زده شده در: ۲۱:۱۳ شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰
#28
با توجه به این که سه نفر ثبت نام کردن، اسامی شون به گروه ها اضافه شده و میتونن در انقلاب جادویی شرکت داشته باشن!

عضو اضافه شده به حزب 1- نئوپان جادوییست ها: نارلک
عضو اضافه شده به حزب2 - جنبش چوب و جارو: بریج ونلاک
عضو اضافه شده به حزب 3 - خلق انقلابی جادوگر: جیانا ماری



پاسخ به: موزه جادو و تاریخ جادوگری
پیام زده شده در: ۲۰:۱۳ شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰
#29
نارلک شک داشت.
برای همین رو به جوجه اش کرد:
-مگه من مامان تو نیستم؟
-مامان!

نارلک با بال هایش به موجود طلایی رنگ اشاره کرد:
-بیا!

اما مدیر دست بردار نبود.
-خب یعنی چی! اون که هنوز زبون باز نکرده. فقط میگه مامان. نمیگه تو مامانمی که. بعدم با آرامش برخورد کن با پسر من.

مدیر جوجه را با دست هایش گرفت و نوازش کرد:
-تازه من براش شعر مخصوص خودش رو سرودم! جوجه جوجه طلایی، نوکت سرخ و حنایی! تخم خود را شکستی...

نارلک اجازه نداد مدیر ادامه ی شعرش را بخواند.
-ببین من اگه جوجه مو نبرم باید به شرکت جوجه کشی جواب پس بدم! تو رو خدا کوتاه بیا.

مدیر معترضانه فریاد زد:
-یعنی میخوای بگی شغل شریفت، یعنی آوردن بچه های آدما رو ول کردی زدی تو کار جوجه کشی؟!

نارلک کاری به اینها نداشت.
-ثابت کن مامانشی!



پاسخ به: اطلاعیه های وزارت سحر و جادو !
پیام زده شده در: ۱۹:۵۵ شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰
#30
اطلاعیه تکمیلی: آپدیت کامل قوانین

نکته: بندهایی از قانون که ویرایش یا اضافه شده، با علامت یا شماره‌ی قرمز رنگ مشخص شده. سایر موارد بازنویسی کامل قوانین ابتدایی جهت رفع ابهام‌ها و ساده‌تر شدن دستیابی به کل قوانین به صورت یکپارچه است.


احزاب سیاسی فعال:

نئو پان جادوییست‌ها

تصویر کوچک شده

اعضا: لرد ولدمورت - تری بوت - تام جاگسن - رامودا سامرز – آلنیس اورموند – جرمی استرتون – بادراد ریشو - نارلک (ثبت نام دوباره)

پایگاه های اولیه:
سازمان ملل جادوگری در وزارتخانه
ایستگاه کینگزکراس در شهر لندن
دندان پزشکی دکتر گلگومات در دهکده‌ی هاگزمید



جنبش چوب و جارو

تصویر کوچک شده

اعضا: کتی بل – بلاتریکس لسترنج – سدریک دیگوری – لادیسلاو زاموژسلی – نیکلاس فلامل – دافنه گرینگز – هکتور دگورث گرنجر - بریج ونلاک (ثبت نام دوباره)

پایگاه های اولیه:
آبدار خانه‌ی وزارتخانه
پارک جادوگرانِ شهر لندن
آژانس مسافربریِ دهکده‌ی هاگزمید


خلق انقلابی جادوگر

تصویر کوچک شده

اعضا: یوآن آبرکرومبی – لینی وارنر – الکساندروا ایوانوا- اسکورپیوس مالفوی - دلفی – آلبوس سوروس پاتر – لوسی ویزلی - جیانا ماری (ثبت نام دوباره)

پایگاه‌های اولیه:
عاشقانه‌های وزارت خانه
شهر لندن
موزه‌ی هاگزمید




____
مشروح کامل قوانین


1. هر گروه می‌تواند برای به دست آوردن پایگاهی که در اختیار گروه مقابل است، به آن پایگاه حمله کند. در صورت دفاع نکردن گره مقابل، پس از پایان عملیات، تاپیک به پایگاه جدیدی برای حزب مهاجم تبدیل می‌شود.

* برای حمله کردن، باید یک پست رول در تاپیک گروه مقابل ارسال کرد.

* شما می‌توانید با ادامه دادن رول حمله‌ی همگروهیتان، او را حمایت کرده و عملیات تصرف پایگاه را در زمان کوتاه‌تری به پایان برسانید.
- عملیات 1 نفره: 8 ساعت
- عملیات 2 نفره: 4 ساعت
- عملیات 3 نفره: 2 ساعت
- عملیات با 4 نفر یا بیشتر: 1 ساعت

* برای دفاع از پایگاه حزب خود، کافیست پیش از پایان عملیات دشمن، یک پست رول در آن تاپیک ارسال کنید.

* هر پست حمله یا دفاع، باید حداقل به طول 170 کلمه باشد.

* تیم مدافع، در صورتی که از آخرین خلاصه‌ی تاپیک یا شروع سوژه، 5 پست یا بیشتر گذشته باشد، موظف است در ابتدای پست دفاع خود، خلاصه‌ی سوژه را قرار دهد.

* یک عضو نمی‌تواند دو بار در یک عملیات شرکت کند. مثلا پست اول و سوم از یک عملیات سه نفره را ارسال کند.

* زمان عملیات از لحظه ارسال اولین پست حمله محاسبه می‌شود.

* در صورتی که زمان حمله با ارسال یک پست منفی شود، عملیات بلافاصله با موفقیت به پایان می‌رسد. (مثلا 5 ساعت پس از ارسال پست اول، پست دوم هم ارسال شود.)

* محاسبه زمان‌ها در شب (از ساعت 12 شب تا 8 صبح) متوقف می‌شود. (مثلا اگر ساعت 10 شب یک گروه با 2 نفر به پایگاهی حمله کند، دو ساعت ابتدایی عملیات تا ساعت 12 طی شده، و ادامه‌ی زمان از 8 صبح محاسبه می‌شود.)(همچنین حمله‌ای که در این ساعت‌ها آغاز بشود، از 8 صبح مهلت دفاع شروع به محاسبه می‌شود.)


2. هر عضو، برای ارسال پست‌های خود، می‌تواند تاپیک را رزرو کند.

* این رزرو تنها به مدت نیم ساعت اعتبار دارد.

* در طول برگزاری این رقابت، اعضایی که رد رقابت شرکت ندارند، نمی‌توانند این تاپیک‌ها را رزرو کنند. ارسال پست، بدون رزرو کردن، بلامانع است.

* در صورتی که کسی رزرو کند، اما تا پایان نیم ساعت پست نزند، یا رزرو خود را حذف کند، دیگر خود او و اعضای گروهش حق رزرو در آن تاپیک را تا زمانی که پستی در آن جا ارسال شود ندارند. البته ارسال پست بدون رزرو بلامانع است.

3. در پایان رقابت، گروهی که بیشترین امتیاز را داشته باشد به عنوان برنده شناخته می‌شود.

* در اختیار داشتن هر پایگاه در دهکده هاگزمید: 3 امتیاز
* در اختیار داشتن هر پایگاه در لندن: 5 امتیاز
* در اختیار داشتن هر پایگاه در وزارتخانه: 9 امتیاز

* ملاک در اختیار داشتن پایگاه‌ها در پایان رقابت است.


4. حمله به تاپیکی که از پیش مورد حمله قرار گرفته:

فرض کنید گروه 1 به پایگاه گروه 3 حمله کرده است. پیش از پایان مهلت دفاع، یکی از اعضای گروه 2 نیز در پایگاه پست می‌زند. در این حالت، موارد زیر رخ می‌دهد:

* مهلت دفاع برای گروه 3 بدون در نظر گرفتن تفاوت گروه مهاجمین، کاهش می‌یابد. (مثلا اگر دو نفر از یک گروه و یک نفر از گروه دیگری به تاپیک حمله کرده باشند، مهلت دفاع مشابه عملیات 3 نفره و معادل 2 ساعت در نظر گرفته می‌شود.

* در پایان مهلت دفاع، تاپیک به تصرف گروهی در می‌آید که با تعداد عضو بیشتری در حمله مشارکت داشته. (مثلا گروه 1 با یک عضو حمله را شروع می‌کند و گروه 2 با دو عضو آن را ادامه می‌دهد. با گذشت 2 ساعت از پست اول گروه 1، تاپیک به تصرف گروه 2 در می‌آید.)

* در صورت یکسان بودن تعداد مهاجمین، تاپیک به تصرف گروهی که حمله را آغاز کرده درمی‌آید.


5. ثبت نام با تاخیر:

در صورت تمایل به پیوستن به این رقابت، همچنان می‌توانید در باجه تلفن وزارتخانه ثبت نام کنید. در صورت رسیدن داوطلبان به 3 نفر، این سه نفر به قید قرعه به یکی از احزاب می‌پیوندند.

تصویر کوچک شده





ویرایش شده توسط الکساندرا ایوانوا در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۶ ۲۱:۲۱:۵۱






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.