"دامبلدور و هری پس از بازگشت از پیدا کردن جان پیچ آخر و وخامت حال دامبلدور به بالای برج میروند، دامبلدور از هری میخواهد که خود را پنهان کند و در هیچ صورتی بیرون نیاید و ..."توجه: این پست حاوی صحنه های حال بهم زن است. پیشاپیش به جای دامبلدور بی ادب از شما خواننده ی عزیز عذرخواهی می شود.دامبلدور و هری در بالای برج نجوم از جاروهایشان پیاده شدند.
دامبلدور: هری جان! بابا! بریم اون پشت مشتا... اوغ
... بریم اون پشت مشتا قایم شیم بابا! الان تام اینا میان دهن مهنمونو صاف می کنن، بابا. اوغ
هری: ای مرض و اوغ! خب اون معجون زهرماری رو نمی شد نخوری؟ جامو پر می کردی، به جای خوردن می ریختیش دور! یا یه جام دیگه ظاهر می کردی و پر می کردی و اونقدر هی جام های مختلف ظاهر و پر می کردی که قدح خالی می شد.
- نه هری! نمی شد! من باید نشون می دادم که چقدر ما محفلیا... اوغ
... شجاع و فداکاریم. اوغ
... تازه، اون ظاهر کردن جام هم قپی بود.
اوغ
...
- یعنی میخوای بگی تو اصن بلد نیستی جام ظاهر کنی؟
-
زیر ردام قایمش کرده بودم. همون یکیو داشتم... اوغ
... بعدشم اون معجونش خیلی خوشمزه بود. کاش با تام دوست بودم می تونستم دستورشو ازش بگیرم بدم سوروس بپزه برام.
- اگه خوشمزه بود پس واسه چی هی اوغ می زنی؟ اه!:vay: حال منم بد شد.
دامبلدور آستینش را بالا زد و دست جزغاله شده اش را به هری نشان داد: نیگا! واسه اینه! هی داره... اوغ
... هی داره پیشرفت می کنه. اولش فقط دور انگشتر بود، الان تا بیخ گلوم رسیده... اوغ
فششششششش (افکت پاشیدن معجونی که پرفسور دامبلدور در غار خورده بود)... آخیــــــــــــــــــش. راحت شدما!
- اَه... اَه... اَه... خاک تو سر چلفتیت کنن، پرفسور! گند زدی به لباسام.
... اکسپلیارموس... اکسپلیارموس... اَه... این کثافتا چرا پاک نمیشن؟... بده من اون ریشتو.
هری در حال پاک کردن ردایش با ریش دامبلدور بود که ناگهان صدای قدم های مرگخوارانی را شنیدند که با سرعت از پله های برج بالا می آمدند.
هری و دامبلدور با شنیدن صدا به هم خیره شدند و خشکشان زد. هری بی خیال پاک کردن ردایش شد و شنل نامریی را از جیبش درآورد و پوشید و رفت یک گوشه ی برج ایستاد و دامبلدور هم بدو بدو خودش را به جایی که فکر می کرد هری ایستاده، رساند و کورمال کورمال هری را پیدا کرد و هیکل دو متری اش را در آخرین لحظه و به هر ضرب و زوری بود چپاند زیر شنل.
در برج باز شد و گری بک و اسنیپ و مالفوی و امیکوس و الکتو وارد شدند.
مالفوی: دهه! اینجا که هیشکی نیس. دیدی چی شد؟ رودلف نامرد گولمون زد گفت برین دامبل اونجاست، خودش رفت اون یکی برج تریلانی رو بکشه. بریم اون یکی برج رودلف و تریلانی رو بکشیم!
داشتند می رفتند که اسنیپ گفت: نه! صبر کنین! دوتا جارو اینجاس! اَه اَه اَه! این کثافتا چیه اینجا ریخته؟
همان لحظه زیر شنل
دامبلدور و هری از ترس می لرزیدند.
دامبلدور: اوغ
هری: مرگ! تو که همه رو تخلیه کردی رو من! چته باز؟!
- دست خودم نیست هری! استرس که می گیرم بدتر میشه. اوغ
- جمع کن خودتو دیلاق! الان پاتو می بینن!
- خو چیکار کنم هری جون! اوغ
قدم درازه. دست خودم که نیس. اوغ
آدم خلقت خدا رو که مسخره نمی کنه که پسرم. خوبه منم به تو بگم کله زخمی؟!اوغ
- دلیل اصلی ایجاد زخم کله ی من بدبخت جنگ و دعوای بی دلیل تو و ولدمور...
- ووی! ووی! ووی! اسمشو نبر! اسمشو نبر! اوغ
- تو که از اسمش نمی ترسیدی؟!
- الان وضعیت فرق می کنه هری! جدی جدی مرگخواراشو فرستاده بکشنمون پسره ی بی جنبه!اوغ
میگم هری... برم بهشون بگم درس دفاع در برابر جادوی سیاهو میدم به تام به جاش ما رو نکشین؟ قبول می کنن به نظرت؟اوغ
فشششششششش (افکت پاشیدن آنچه دامبلدور قبل از خوردن معجون غار خورده بود)
هری داد زد: اییییییی بمیری! برو گم شو بیرون از زیر شنل. حالم بهم خورد!اوغ
و با لگدی دامبلدور را از زیر شنل نامریی پرت کرد بیرون.
مرگخواران:
دامبلدور:
نگاه مرگخواران به آرامی از روی دامبل به سمت جایی که دامبل از آنجا بیرون پرت شده بود حرکت کرد.
هری زیر شنل:
5 دقیقه بعدهری و دامبلدور طناب پیچ شده و با حالت
به گری بک نگاه می کردند.
فنریر دو طنابی را که از ریش دامبلدور به شکل حلقه ی دار بافته و از سقف آویزان کرده بودند، کشید و امتحان کرد: محکمه دراکو!
دراکو: خب! اعدامشون کنین!
دامبلدور که حالا با ریش تراشیده مسخره تر از قبل به نظر می رسید جیغ کشید: نــــــــــــــــــــــه! هری رو آره! هری رو آره! منو نـــــــــــــــــــــــــه! جیمز ! منو وردار و فرار کن! هری جلوشونو می گیره!
هری: اوه خدای من! چه دژاوویی! اینو کی می گفت دامبل؟
دامبلدور: ببینید بچه ها! من با خودم فکر کردم و دیدم یه درس دفاع در برابر جادوی سیاه که ارزش این جنگ و دعواها رو نداره. به تام بگین بیاد، تدریس میدم بهش.
مالفوی: اعدامشون کنین!
دامبلدور: نــــــــــــــــه! هری رو آره! ریاست! ریاست مدرسه مال تام! ها؟ خوبه دیگه!
هری: ببین دراکو! من نوکرتم! خیلی آقایی! چاکرتم! اصن هر چی تو بگی! گرنجر گندزاده ی خون لجنی خر! خوبه؟ جون مادرت بذار من برم.
مالفوی:
اعدام!دامبلدور: نــــــــــــه! تو رو خدا! اصن از ویزنگاموت هم استعفا میدم، تام بیاد جای من. خوبه؟ اصن برای وزارت کاندیدا شه خودم شب میرم با سیریش پوستراشو می چسبونم.
هری: سیریشو که بلاتریکس کشت! نکنه اینم دروغ گفتی مرتیکه؟! سیریوس زندست؟! بابا!... بابا!... پدرخونده جونم!... بیا منو نجات بده از دست اینا!... اسنیپ جونم! نوکر باباتم! برو از تو خوابگاه گریف این آینه ی ارتباط با سیریوس منو بیار. تو ساکم لای مایوم گذاشتم! تو رو خدا!
مالفوی: اسنیپ ببر اعدامشون کن دیگه! میخوای راپرتتو بدم به ارباب، جاسوس دوجانبه؟!
اسنیپ دامبلدور و هری را به سمت طناب های دار هدایت کرد.
دامبل: سوروس جون! مالفوی جون! من چیکار کنم؟ هر کار میگین من نوکرتونم! تو رو خدا منو نکشین.
ها فهمیدم! اصن 6148454168314 امتیاز به اسلیترین اضافه میشه و 685453684561 امتیاز از بقیه ی گروه ها کم میشه. اوه ببینین اسنیپ چه موهای روغنی خوشگلی داره! 68438458484125 امتیاز به اسلیترین اضافه می کنم! اوه مالفوی چقد تو خوش تیپی! 6848469484 امتیاز دیگه به اسلیترین اضافه شد! اوه هری! چه زخم زشتی رو کلته! 684896984694 امتیاز از گریفندور و راونکلاو و هافلپاف کم می کنم! اوه! تابلوی امتیازاتو ببینین! چقدر عجیب! اسلیترین با اینکه از همه جلوتر بود تا چند لحظه پیش و خودبخود اول می شد ولی الان دیگه خیلی خیلی اول شده و اصن تابلوی امتیازات ترکید!
اسنیپ حلقه ی طناب دار را به گردن هری و دامبلدور انداخت.
هری: اسنیپ جونم! عزیــــــــــــــــزمی! تو که با بابام دوست بودین...
گوپش !(افکت با پشت دست کوبیدن اسنیپ توی دهن هری)
هری با دهان پر خون ادامه داد: خب عزیزم! باشه! هرچی تو بگی! دوست مامانم بودی! اصن بابام که مرده! بیا مامانم مال تو! خودم ساقدوشت میشم عزیزم! شوهر مامان خوبم! عشق منی!
گوپش! (همان افکت)
هری دوتا دندانش را تف کرد بیرون: خو چیکار کنم منِ ننه مرده! ارباب کچلتون کشتش دیگه! به من چه!
گوپش! (افکت با مشت کوبیدن مالفوی توی دهن هری)
هری 16 تا دندان دیگرش را ریخت بیرون: اصن حالا که ننم مرده بیا هر چی میخوای تو چشمای من نگاه کن. بیاه:
اسنیپ خودش را عقب کشید و مالفوی با لگدی نیمکت زیر پای هری و دامبلدور را انداخت و جفتشان این شکلی:
شدند و ارباب قدرقدرت بر جهان حاکم شد و کتاب های
هری پاتر لرد سیاه در ششمین جلد به پایان رسیده و کتاب مسخره ی هفتم هرگز نوشته نشد!