هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۱۶:۳۴ شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۲
انجمن کوچه دیاگون
گزارش تعداد نقدهای تاپیک طرح نقد پست های دیاگون
از اول تاپیک تا پست شماره 30 سیوروس اسنیپ


کورن اسمیت
مجزا: 1 (در پست شماره 3)
گروهی: -
تعداد کل نقد ها: 1 نقد


ایگور کارکاروف
مجزا: 2 (در پست های 7 ، 10)
گروهی: 13 --> 15 --> 5 (در پست های 4 ، 7 ، 8(4نقد) ، 9(2نقد) ، 10(2نقد) ، 11(2نقد) ، 13)
تعداد کل نقد ها: 7 نقد


پرفسور بینز
مجزا: -
گروهی: 8 --> 9 --> 3 (در پست های 5(3نقد) ، 6(3نقد) ، 12(2نقد))
تعداد کل نقد ها: 3 نقد


آلبوس دامبلدور (دلورس آمبریج)
مجزا: 3 (در پست های 15 ، 16(2نقد))
گروهی: 1--> 3 --> 1 (در پست 14)
تعداد کل نقدها: 4 نقد



سیوروس اسنیپ(آیلین پرنس) :
5 نقد (در پست های 22، 24، 26، 28، 30)


ویرایش شده توسط دابی در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۱۶ ۱۳:۵۲:۲۷
دلیل ویرایش: به روز رسانی


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۲:۴۳ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۲
رز با حرکت اسلوموشن می خواست بگوید جایش را به کی داده که ناگهان صدایی از بین مرگخواران گفت : بفراموش! و یک طلسم آمد و خورد پس کله ی رز!

رز: :hyp:

بلاتریکس از عصبانیت منفجر شد: کی بود؟! کار کدوم پدرسوخته ای بود؟!

همه ی مرگخواران داخل صف، خبردار ایستادند و نفس از قفس کسی درنیامد.

بلاتریکس دوباره داد زد: میگم کار کدوم کله زخمی ریش درازی بود؟ (کله زخمی و ریش دراز از رکیک ترین فوش هایی است که یک مرگخوار به مرگخوار دیگر می دهد. فرهنگ جامع مرگخواری جلد 42 - ص 671 ) به کله ی مبارک ارباب قسم اگه بفهمم کار کی بوده، پوست از کلّش می کنم! کارتون به جایی رسیده جلوی من حافظه پاک می کنین؟ بندازمتون اتاق تسترالا؟

یک مرگخوار ممد با ترس و لرز دستش را بالا برد: خانم اجازه! نمی تونین. همه ی تسترالا مردن.
ملت مرگخوار: هرهرهر کرکرکر!
بلاتریکس: سااااااااااکت!
مرگخواران:
بلاتریکس: برا من خوشمزگی می کنی پدرسوخته؟! بیا بیرون!
مرگخوار ممد: خانوم غلط کردیم:worry:...
- غلط کردی که غلط کردی. بیا بیرون!
- خانوم... خانوم دیگه تکرار نمیشه...
- میای بیرون یا با کروشیو بکشمت بیرون؟

مرگخوار ممد در حالیکه آب دهانش را قورت می داد، به آرامی از ردیفش بیرون آمد و جلوی بلاتریکس ایستاد.
بلاتریکس زل زد توی چشم های ممد: تو به رز طلسم زدی؟
- نه والا! خانوم، ما تازه واردیم. درسمون هنوز به کروشیو هم نرسیده.
- ندیدی کی طلسم زد؟

مرگخوار ممد آب دهانش را قورت داد::worry:
بلاتریکس چوب دستی اش را تا آرنج کرد توی دماغ ممد: میگی کی بود یا مغزتو کروشیو کنم؟

مرگخوار ممد با حرکت اسلوموشن می خواست بگوید کی به رز طلسم فراموشی زده که ناگهان صدایی از بین مرگخواران گفت : بفراموش! و یک طلسم آمد و خورد پس کله ی ممد!

مرگخوار ممد: :hyp:
بلاتریکس: :vay:



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۵:۳۲ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۲
سلام

لطفا شناسه ی منم درست کنین:
مورفین گانت ---> هری پاتر
دسترسی های مدیریتی و وبمستری و زوپسیم رو هم بدین چون متاسفانه به خاطر به روز رسانی زوپس دیگه ندارمشون.

آقا من همه ی قبلیا رو چک نکردم ولی این مورد تو پست ریگولوس رو اصلاح کنید:

0911372 ---> بارتی کراوچ (این بوقی سرژ نیست، هوادار سرژه!)

اینا رو هم تو بررسی های مورخانه کشف کردم:

Veronica Tirens Odonkor ---> ورونیکا ادونکور

علیرضا ---> توماس جانسون

تام ریدل ---> لرد ولدمورت (لوسیوس مالفوی-البته اطمینانم در این مورد 90 درصده. خودتون چک کنید دیگه. قدیمی ترید بالاخره.:دی)

آرین ---> پیتر پتی گرو



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: موسسه ی کار يابی وزارتخونه
پیام زده شده در: ۱۴:۳۹ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۲
بوق بر تو مودی! حواسمو پرت کردی رفتم تو دفتر کاراگاهان جوابت رو فرستادم. ضمنا پیشاپیش هر گونه حواس پرتی ناشی از فضانوردی رو تکذیب می کنم.

دخالت در امور عالیه ی مملکت می کنی؟! بفرستم آزکابان بوست کنن؟ گرچه با اون چشم باباقوری و دماغ قلوه کن و صورت زخم و زیلیت شک دارم دیوانه سازی حاضر به بوس کردنت بشه. عَلی اَیِّحال... گفتی که:

نقل قول:
بنده اعتراض دارم! دفتر مگه بهزیستیه که هرچی بیخانمانه رو میفرستین اینجا؟! مگه ما التزام عملی خودمونو به چیزبرای شما ثابت نکردیم که هرچی ممده واسه راپورت می فرستین اینجا؟!


بی خانمان؟! ممد؟! داری به کاراگاهان آینده جسارت می کنی؟! اگه قرار بود منم دنیا رو از چشم باباقوری تو ببینم که الان کاراگاه عالی رتبه نبودی اینجوری شاخ شی باسه من!
بعدشم تو! هیشکی نه، تو! التزام عملی به چیز داری؟! التزامت رو ثابت کردی؟! بگم؟... بگم؟... اسناد و مدارکش موجوده. میگم. این از فرم عضویتته تو دفتر:

نقل قول:
4. آیا به «چیز» التزام عملی دارید؟ به هیچ وجه ممکن!وزیر خمار را نمی دانم ولی کاراگاه خمار به چه درد وزارت میخورد پسرم؟ به قول شاعر که می گوید: «هرچه بگندد نمکش می زنند/وای به روزی که بگندد نمک» گرچه فعلا نمک های گندیده روی کار آمده اند!


من معتاد نیستم!

نقل قول:
اصلا نمیشه یاکسلی رو بفرستین جهت ساقی شدن تربیت شه واسه شوما کارکنه؟ اصلن بفرستینش زیر دست هوگو آبدارچی بشه ها؟!


مسئله ی کاراگاها مسئله ی امنیت ملته وزیر جان! شوخی وردار نیس که!


ساقی گری و آبدارچی گری در دولت آزادی و پرواز جزو مشاغل فوق استراتژیک، خطیر و پر مسئولیتی است که فقط و فقط خاص الخواصی همچون وثوق پنالتی، پرویز سرسیلندر، ابی دربدر و فری فرفره را بر آن ها می گمارم و نامحرمان را بدان درجات راهی نیست!

بعدشم مگه من جزو ملت نیستم؟ بنده نماینده و عصاره ی ملتم! مساله ی امنیت من که در اولویت تره که! باید 4 تا نفوذی بین شما سفیدا داشته باشم یا نه؟ اگه بریزین سرم تو خواب خفم کنین کی جواب میده؟ تو؟!

نقل قول:
ضمنا یه کاری هم داشتم، اون محموله هه گفتین مورد امنیتی داره باید اسکورت شه صحیح و سالم دست طرف رسید، رسیدشم گرفتیم. فایرنزم با ضمانت شوما آزاد شد. بنده به همراه کاراگاه اسلینکرد به نیویورک هم سری زدیم، گویا مشکلاتی پیش اومده بود، اوناهم حل شد. امر دیگه ای باشه؟


ایول مودی! نیگا! ببین چقدر راحت می تونی بچه ی خوبی باشی! بیا و متنبه شو! بیا و برگرد به چیز! برگردید به آزادی و پرواز! بنده به شما علاقه مندم. همین الان برو از محفل استعفا بده بعدشم برو درخواست مرگخواریت بده بگو ارباب جوونی کردم. منو ببخشید. کیو کشته بودی؟... اوری؟!... اشکال نداره، ارباب عفوت می کنه. اصن خودش روزی هف هش ده تا مرگخوار آوادا می کنه، شرط می بندم اوری رو یادش نمیاد.

خدافز



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: موسسه ی کار يابی وزارتخونه
پیام زده شده در: ۱۳:۰۳ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۲
نقل قول:

یاکسلی نوشته:
مسئولین محترم وزارت سحر و جادو!فکری هم به حال من بیکار بکنید.مردیم از بیکاری و بی پولی.یک کار مناسب برای من اسلیترینی پیدا کنید.
با تشکر


سلام یاکسلی
واقعا بیکاری و بی پولی بد دردیه و مسئولان باید رسیدگی کنن!
بنده عضویت در سازمان کاراگاهان رو بهت پیشنهاد می کنم.
در دولت آزادی و پرواز این سازمان منحصر به محفلی ها یا یک گروه خاص هاگوارتز نیست و شما به عنوان یک اسلیترینی می تونی عضو سازمان بشی تا راپورت کاراگاهانی که به ارباب قدرقدرت تاریکی، دولت آزادی و پرواز و یا چیز التزام عملی ندارن رو به بنده بدی. البته شما رسما مرگخوار نیستی ولی چون شناسه مرگخوار داری پس حتما به لرد سیاه وفاداری دیگه.

البته احتمالش هست در صورت افزایش اعضای سیاه کاراگاهان و فعال بودنشون، یکی دیگه از سازمان ها رو هم فعال کنیم و نیروهای وفادار به لرد سیاه رو در صورت تمایلشون منتقل کنیم اونجا و کاراگاهان کلا دست سفیدا باشه. ولی خب فعلا امکانش نیست و ناچار باید در بین کاراگاهان نفوذ کنی دیگه.

موفق باشی



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: جام آتش
پیام زده شده در: ۱۲:۳۹ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۲
"دامبلدور و هری پس از بازگشت از پیدا کردن جان پیچ آخر و وخامت حال دامبلدور به بالای برج میروند، دامبلدور از هری میخواهد که خود را پنهان کند و در هیچ صورتی بیرون نیاید و ..."

توجه: این پست حاوی صحنه های حال بهم زن است. پیشاپیش به جای دامبلدور بی ادب از شما خواننده ی عزیز عذرخواهی می شود.

دامبلدور و هری در بالای برج نجوم از جاروهایشان پیاده شدند.

دامبلدور: هری جان! بابا! بریم اون پشت مشتا... اوغ... بریم اون پشت مشتا قایم شیم بابا! الان تام اینا میان دهن مهنمونو صاف می کنن، بابا. اوغ
هری: ای مرض و اوغ! خب اون معجون زهرماری رو نمی شد نخوری؟ جامو پر می کردی، به جای خوردن می ریختیش دور! یا یه جام دیگه ظاهر می کردی و پر می کردی و اونقدر هی جام های مختلف ظاهر و پر می کردی که قدح خالی می شد.
- نه هری! نمی شد! من باید نشون می دادم که چقدر ما محفلیا... اوغ... شجاع و فداکاریم. اوغ... تازه، اون ظاهر کردن جام هم قپی بود. اوغ...
- یعنی میخوای بگی تو اصن بلد نیستی جام ظاهر کنی؟
- زیر ردام قایمش کرده بودم. همون یکیو داشتم... اوغ... بعدشم اون معجونش خیلی خوشمزه بود. کاش با تام دوست بودم می تونستم دستورشو ازش بگیرم بدم سوروس بپزه برام.
- اگه خوشمزه بود پس واسه چی هی اوغ می زنی؟ اه!:vay: حال منم بد شد.

دامبلدور آستینش را بالا زد و دست جزغاله شده اش را به هری نشان داد: نیگا! واسه اینه! هی داره... اوغ... هی داره پیشرفت می کنه. اولش فقط دور انگشتر بود، الان تا بیخ گلوم رسیده... اوغ فششششششش (افکت پاشیدن معجونی که پرفسور دامبلدور در غار خورده بود)... آخیــــــــــــــــــش. راحت شدما!
- اَه... اَه... اَه... خاک تو سر چلفتیت کنن، پرفسور! گند زدی به لباسام.... اکسپلیارموس... اکسپلیارموس... اَه... این کثافتا چرا پاک نمیشن؟... بده من اون ریشتو.

هری در حال پاک کردن ردایش با ریش دامبلدور بود که ناگهان صدای قدم های مرگخوارانی را شنیدند که با سرعت از پله های برج بالا می آمدند.
هری و دامبلدور با شنیدن صدا به هم خیره شدند و خشکشان زد. هری بی خیال پاک کردن ردایش شد و شنل نامریی را از جیبش درآورد و پوشید و رفت یک گوشه ی برج ایستاد و دامبلدور هم بدو بدو خودش را به جایی که فکر می کرد هری ایستاده، رساند و کورمال کورمال هری را پیدا کرد و هیکل دو متری اش را در آخرین لحظه و به هر ضرب و زوری بود چپاند زیر شنل.

در برج باز شد و گری بک و اسنیپ و مالفوی و امیکوس و الکتو وارد شدند.
مالفوی: دهه! اینجا که هیشکی نیس. دیدی چی شد؟ رودلف نامرد گولمون زد گفت برین دامبل اونجاست، خودش رفت اون یکی برج تریلانی رو بکشه. بریم اون یکی برج رودلف و تریلانی رو بکشیم!
داشتند می رفتند که اسنیپ گفت: نه! صبر کنین! دوتا جارو اینجاس! اَه اَه اَه! این کثافتا چیه اینجا ریخته؟

همان لحظه زیر شنل

دامبلدور و هری از ترس می لرزیدند.
دامبلدور: اوغ
هری: مرگ! تو که همه رو تخلیه کردی رو من! چته باز؟!
- دست خودم نیست هری! استرس که می گیرم بدتر میشه. اوغ
- جمع کن خودتو دیلاق! الان پاتو می بینن!
- خو چیکار کنم هری جون! اوغ قدم درازه. دست خودم که نیس. اوغ آدم خلقت خدا رو که مسخره نمی کنه که پسرم. خوبه منم به تو بگم کله زخمی؟!اوغ
- دلیل اصلی ایجاد زخم کله ی من بدبخت جنگ و دعوای بی دلیل تو و ولدمور...
- ووی! ووی! ووی! اسمشو نبر! اسمشو نبر! اوغ
- تو که از اسمش نمی ترسیدی؟!
- الان وضعیت فرق می کنه هری! جدی جدی مرگخواراشو فرستاده بکشنمون پسره ی بی جنبه!اوغ میگم هری... برم بهشون بگم درس دفاع در برابر جادوی سیاهو میدم به تام به جاش ما رو نکشین؟ قبول می کنن به نظرت؟اوغ فشششششششش (افکت پاشیدن آنچه دامبلدور قبل از خوردن معجون غار خورده بود)
هری داد زد: اییییییی بمیری! برو گم شو بیرون از زیر شنل. حالم بهم خورد!اوغ

و با لگدی دامبلدور را از زیر شنل نامریی پرت کرد بیرون.
مرگخواران:
دامبلدور:
نگاه مرگخواران به آرامی از روی دامبل به سمت جایی که دامبل از آنجا بیرون پرت شده بود حرکت کرد.
هری زیر شنل:

5 دقیقه بعد

هری و دامبلدور طناب پیچ شده و با حالت به گری بک نگاه می کردند.
فنریر دو طنابی را که از ریش دامبلدور به شکل حلقه ی دار بافته و از سقف آویزان کرده بودند، کشید و امتحان کرد: محکمه دراکو!

دراکو: خب! اعدامشون کنین!

دامبلدور که حالا با ریش تراشیده مسخره تر از قبل به نظر می رسید جیغ کشید: نــــــــــــــــــــــه! هری رو آره! هری رو آره! منو نـــــــــــــــــــــــــه! جیمز ! منو وردار و فرار کن! هری جلوشونو می گیره!
هری: اوه خدای من! چه دژاوویی! اینو کی می گفت دامبل؟
دامبلدور: ببینید بچه ها! من با خودم فکر کردم و دیدم یه درس دفاع در برابر جادوی سیاه که ارزش این جنگ و دعواها رو نداره. به تام بگین بیاد، تدریس میدم بهش.

مالفوی: اعدامشون کنین!

دامبلدور: نــــــــــــــــه! هری رو آره! ریاست! ریاست مدرسه مال تام! ها؟ خوبه دیگه!
هری: ببین دراکو! من نوکرتم! خیلی آقایی! چاکرتم! اصن هر چی تو بگی! گرنجر گندزاده ی خون لجنی خر! خوبه؟ جون مادرت بذار من برم.

مالفوی: اعدام!

دامبلدور: نــــــــــــه! تو رو خدا! اصن از ویزنگاموت هم استعفا میدم، تام بیاد جای من. خوبه؟ اصن برای وزارت کاندیدا شه خودم شب میرم با سیریش پوستراشو می چسبونم.
هری: سیریشو که بلاتریکس کشت! نکنه اینم دروغ گفتی مرتیکه؟! سیریوس زندست؟! بابا!... بابا!... پدرخونده جونم!... بیا منو نجات بده از دست اینا!... اسنیپ جونم! نوکر باباتم! برو از تو خوابگاه گریف این آینه ی ارتباط با سیریوس منو بیار. تو ساکم لای مایوم گذاشتم! تو رو خدا!

مالفوی: اسنیپ ببر اعدامشون کن دیگه! میخوای راپرتتو بدم به ارباب، جاسوس دوجانبه؟!

اسنیپ دامبلدور و هری را به سمت طناب های دار هدایت کرد.

دامبل: سوروس جون! مالفوی جون! من چیکار کنم؟ هر کار میگین من نوکرتونم! تو رو خدا منو نکشین. ها فهمیدم! اصن 6148454168314 امتیاز به اسلیترین اضافه میشه و 685453684561 امتیاز از بقیه ی گروه ها کم میشه. اوه ببینین اسنیپ چه موهای روغنی خوشگلی داره! 68438458484125 امتیاز به اسلیترین اضافه می کنم! اوه مالفوی چقد تو خوش تیپی! 6848469484 امتیاز دیگه به اسلیترین اضافه شد! اوه هری! چه زخم زشتی رو کلته! 684896984694 امتیاز از گریفندور و راونکلاو و هافلپاف کم می کنم! اوه! تابلوی امتیازاتو ببینین! چقدر عجیب! اسلیترین با اینکه از همه جلوتر بود تا چند لحظه پیش و خودبخود اول می شد ولی الان دیگه خیلی خیلی اول شده و اصن تابلوی امتیازات ترکید!

اسنیپ حلقه ی طناب دار را به گردن هری و دامبلدور انداخت.

هری: اسنیپ جونم! عزیــــــــــــــــزمی! تو که با بابام دوست بودین... گوپش !(افکت با پشت دست کوبیدن اسنیپ توی دهن هری)

هری با دهان پر خون ادامه داد: خب عزیزم! باشه! هرچی تو بگی! دوست مامانم بودی! اصن بابام که مرده! بیا مامانم مال تو! خودم ساقدوشت میشم عزیزم! شوهر مامان خوبم! عشق منی! گوپش! (همان افکت)
هری دوتا دندانش را تف کرد بیرون: خو چیکار کنم منِ ننه مرده! ارباب کچلتون کشتش دیگه! به من چه! گوپش! (افکت با مشت کوبیدن مالفوی توی دهن هری)
هری 16 تا دندان دیگرش را ریخت بیرون: اصن حالا که ننم مرده بیا هر چی میخوای تو چشمای من نگاه کن. بیاه:

اسنیپ خودش را عقب کشید و مالفوی با لگدی نیمکت زیر پای هری و دامبلدور را انداخت و جفتشان این شکلی: شدند و ارباب قدرقدرت بر جهان حاکم شد و کتاب های هری پاتر لرد سیاه در ششمین جلد به پایان رسیده و کتاب مسخره ی هفتم هرگز نوشته نشد!


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۶ ۱۵:۲۶:۲۷


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۲۳:۰۸ سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۲
فلش بک - شورای آسمانی زوپس

سه شخص مجهول الهویه گرداگرد میز کوچکی نشسته بودند و تنها منبع روشنایی چند مشعل کم فروغ بر روی دیوار بود.

صدای زنانه یکیشان گفت: خب پس جامعه رو به سقوط کشوندین و وزارتو دادین دست این مرتیکه موتاد! ها؟
صدای دخترانه ای با اضطراب جواب داد: ما؟ به ما چه؟ مردم بهش رای دادن! اگر مخالفان و معترضان ذره ای انصاف داشته باشند ، باید بپذیرند که شورای زوپس ،‌دموکراتیک ترین انتخابات دنیا را برگزار کرد و هیچ شبهه ای نمی توانند به آن وارد کنند.

صاحب صدای زنانه ستون فقرات نفر سومی را که تا بحال سکوت کرده بود بیرون کشید! و بر سر صاحب صدای دخترانه کوبید: واسه من میتینگ نیا دلو! من خودم یه زمانی واسه همه میتینگ می اومدم. مثل اینکه یادتون رفته شورای آسمانی ویزنگاموت رو کی پایه ریزی کرد؟! واسه چی وزارتو دادین به این بی صلاحیت؟

دلوروس که از شدت ضربه گیج میزد جواب داد: آخه بابا! زندگی خرج داره! حقوق زوپس که کفاف نمیده. خب این یارو مفنگی گفت در عوض پیروزی در انتخابات، همه جوره تامینمون می کنه.

ساحره مجهول الهویه پرسید: این همه پولو از کجا میاره؟ وزارتو واسه چی می خواست؟

این بار جمجمه ی نفر سوم که بعد از بیرون کشیده شدن ستون فقراتش تبدیل به کپه ای از استخوان شده بود جواب داد: یارو قاچاقچی چیزه! حسابای گرینگاتز شعبه سوییسش دیگه جا نداره! وزارتو هم برای تامین امنیت مرزها برای قاچاق و پخش آزادانه ی چیز بین مردم می خواست!

ساحره با انگشتانش روی میز ضرب گرفت: پس که اینطور! یارو اونقدر پول داره که می تونه شورای آسمانی و در نتیجه وزارت رو بخره و منبع درآمدش هم تجارت چیزه؟ خب... چرا این منبع درآمد دست خودم نباشه؟! پاشو خودتو جمع کن ایوان! میری آزکابان و به فایرنز میگی تا می تونه حیوانات جادویی مجرم برای توزیع چیز جمع کنه. به مسئول آزکابان هم دستور میدی تا فردا خودش و نیروهاشو آزاد کنه. منم میرم یکمی چیز مورفین نشان تهیه کنم!
دلو و ایوان:
- خجالت بکشین بی تربیتا! چرا اینجوری نگام می کنین؟ من یه ساحره ی جنتلزنم! بیام چیز بکشم؟! میخوام بدمش آزمایشگاه زوپس تا از کیفیتش مطمئن بشم. به وقتش زیرآب این یارو موتاده رو هم می زنم و اون وقت لیلی اوانز کبیر، ثروتمندترین و قدرتمندترین ساحره در تمام دنیای جادویی خواهد بود!لوهاهاهاهاهاهاها!

پایان فلش بک

آزکابان

فایرنز که شوق حیوانات جادویی برای آزادی را دید، عضوگیری اش را شروع کرد: کار سختی نی دائاشای من! شوما فقط باهاس یه سری بسته های کوچول موچول رو برسونین دست صاحابش.
موجودات جادویی: همین؟
فایرنز: همین! حالا کدوماتون حاضرین همکاری کنین؟
همه ی دست ها، سم ها، بال ها، پنجه ها و چنگک ها بالا رفت.
صدایی از گوشه ی سلول گفت: ما تسترالا رو هم می بینی؟ دستمون بالاست ها!
- آره دائاش! به من میگن فایرنز سم قرمز! خیلیا رو با همین جفت سم های عقبم فرستادم اون دنیا! می تونم ببینمتون. هماهنگه، فردا همتون آزادین!
ملت موجود جادویی: :yoho::hungry1:


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۵ ۲۳:۲۱:۴۱


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: موسسه ی کار يابی وزارتخونه
پیام زده شده در: ۱۵:۱۹ سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۲
نقل قول:

آرتور ویزلی نوشته:
منم می خوام گاراگاه شم.اگه نشد یه شغل خوبم به من بدین.


سلام آرتور عزیز. متاسفانه چون شما بر خلاف سیاست های جمعیتی دولت آزادی و پرواز حرکت می کنین و طبق آخرین سرشماری ها تعداد خاندان ویزلی ها به 6484454521 نفر رسیده از پذیرش شما معذوریم و همین الان دستگیر و به اتاق بوسه ی آزکابان فرستاده می شید.

شوخی کردم آرتور. خیلی خوب کاری می کنی که میخوای کاراگاه بشی.
برای کاراگاه شدن فرم دفتر کاراگاهان رو پر کن و بفرست تا ارنی تاییدت کنه.

موفق باشی



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۱۵:۱۴ سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۲
سلام مورخان گل و بلبل و ریاست محترم

دوستان با توجه به مباحثی که از پست 7280 تا 7285 گفتگو با مدیران انجام شده، اگه با موارد مشابهی مواجه شدین که اسم ایفای نقشی عضو رو می دونستین یا کد شکلکی رو دیدین که غیرفعال شده و می دونستین شکلکش چی بوده، در گفتگو با مدیران اطلاع بدین تا درستش کنن.

این مورد به هیچ وجه جزو وظایف شما مورخان عزیز نیست و کاملا دلبخواهیه و فقط چون دیدم الان اعضایی که بیش ترین مراجعه رو به پست های قدیمی دارن اعضای بنیاد هستن، گفتم اینجا بگم که مطلع بشین و هر کی دوست داره و می تونه به اصلاح این موارد هم کمک کنه.

خیلی ممنون



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۱۴:۳۶ سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۲
بنده به کسی رای میدم که الان یه هفته، ده روزی هست که نیست و واقعا جاش خالیست.
بنده به مدیری زحمتکش و دلسوز رای میدم که بعد از زحماتش برای انتخابات به وزارت بنده کمک های بسیار کرد و در همون شب اول انجمن موزه رو بلافاصله ایجاد کرد و هر جا چیزی ازش خواستم نه نگفت که البته هر وقت هم اون از من چیز خواست نه نگفتم!
هاگوارتز رو بی صاحب نگذاشت و به بهترین شکل اداره کرد و در کنار تمام این ها به امورات مدیریتیش هم می رسید.
بنابراین رای هیات موتادان تعلق می گیرد به بانو دلوروس جین آمبریج!



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.