هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (ایوان.روزیه)



پاسخ به: اطلاعیه های وزارت سحر و جادو !
پیام زده شده در: ۱۷:۲۴ جمعه ۱۳ مرداد ۱۳۹۱
اطلاعیه

اسامی کاندیداهای تایید صلاحیت شده برای شرکت در دوره جدید انتخابات وزارت سحر و جادو:

* مری فریز باود

* سالازار اسلایتیرین

* فلور دلاکور

* لودو بگمن

* روفوس اسکریم جیور

* پرسی ویزلی

* مورفین گانت

ستاد انتخاباتی کاندیدا ها ساعت 12 امشب ایجاد خواهد شد.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۸:۱۸ چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۱
آگستوس به صورت سرپایی وصیت نامه اش رو در دلش مرور کرد و یک دور به همه آرزوهای از دست رفته اش و زندگی بر باد رفته اش فکر کرد و با زانوانی لرزان بعد از در زدن وارد اتاق شد!
...کروشیو اگوستوس، چرا وقتی صدات کردم اینقدر لفتش دادی؟
...ارباب ببخشین من بیگناهم، ارباب من فریب خوردم، ارباب تقصیر من نیست، به من رحم کنین!من ده سر عائله دارم!!

لرد با عصبانیت دمپایی چوبی ای که نجینی از اون برای بازی استفاده میکرد رو به سمت آگوستوس پرتاب میکنه که مستقیم و وسط پیشونیش میخوره و دادش رو در میاره!
لرد:هوم، لذت پرت کردن اشیا طرف مغز ملت هم دست کمی از کروشیو نداره...خوشم اومد. بگذریم. میخوام خیلی واضح و شفاف برام توضیح بدی که تو و اون نخاله های دیگه توی اتاق من چیکار داشتین؟

آگستوس با شنیدن این جمله جان تازه ای میگیره و سرش رو بلند میکنه. با این حساب لرد هنوز چیزی به خاطر نیاورده و یا اون وصیت نامه رو نخونده. احساس میکرد هنوز فرصت داره جونش رو نجات بده و خرابکاری ای که به وجود اومده رو جمع کنه. اما برای این کار اول باید هر چه سریع تر جوابی برای سوال لرد پیدا میکرد.
...کروشیو، زود باش جواب بده. ارباب عادت نداره یه سوالو تکرار کنه. هوم، این جمله چقدر آشنا بود. انگار قبلا هم اونو گفتم.

آگوستوس با ترس از اینکه نکنه لرد همه چیز رو به خاطر بیاره با لکنت و دستپاچگی گفت: ارباب شما خودتون گفتین که بیایم داخل اتاقتون. میخواستین چیزی بهمون بگین.
لرد ابرویش را بالا انداخت و گفت: من گفتم؟ اگه من گفتم چرا یادم نمیاد؟ این وسط یه چیزی درست نیست. این سر درد دیگه از کجا پیداش شد. هوم اصلا این کاغذ چیه که تمام مدت دست منه؟ بذار ببینم چی هست...


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: ثبت نام کاندیدای وزارت
پیام زده شده در: ۲۲:۱۳ جمعه ۶ مرداد ۱۳۹۱
ثبت نام کاندیداهای وزارت سحر و جادو

برای ثبت درخواست، فرم زیر را پر کنید:

نام :

مدت زمان عضویت در ایفای نقش :

برنامه های خود :

تعداد معاونان و برنامه های آنان :

سوابق در وزارت سحر و جادو:
-----

توضیحات :

مدت زمان عضویت در ایفای نقش : این سوال برای این پرسیده شده است زیرا عده ای به طور مثال 1 سال به عضویت در سایت در آمده اند ولی فقط 6 ماه در ایفای نقش فعالیت کردند . و از طرفی دیگر عده ای هستند که با شناسه ای جدید در سایت حضور دارند در حالی که قبلا نیز شناسه داشته اند.(پاسخ به این سوال اجباری است)

برنامه های خود : برنامه هایی که در جهت فعال کردن انجمن وزارت سحر و جادو دارید , تعداد معاون های مورد نیاز و هر آنچه که در آنها در فکر و ذهن خود دارید .(پاسخ به این گزینه اجباری است )

تعداد معاونان و برنامه های آنان: این گزینه برای آن است که بعد از پایان وزارت بر طبق این فرم برنامه های کارکنان وزارت نیز مشخص باشد (پاسخ اختیاری است)

سوابق در وزارت سحر و جادو : در صورتی که قبلا هر نوع پستی در وزارت سحر و جادو در دوران مختلف و سال های مختلف داشته اید با ذکر سال و دوره آن را اعلام نمایید.(پاسخ به این سوال اختیاری است )

تذکر: در صورتی که پستی به غیر از ثبت نام در تاپیک ثبت نام ارسال شود کاربر تا پایان دوره ی انتخابات از انجمن وزارت سحر و جادو معلق خواهد شد . فقط در صورتی که تمایل دارید در انتخابات شرکت نمایید در تاپیک ثبت نام پست ارسال کنید

موفق باشید.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۲:۲۶ یکشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۱
... که ناگهان لرد با عصبانیت گفت: اه بس کن دیگه دخترک جیغ جیغو! سر ارباب رو بردی!
بلا با ناراحتی گفت:ولی ارباب چرا من نباید بفهمم؟ اگه قراره نقشه رو اجرا کنیم، من هم باید خبردار باشم تا بتونم انجامش بدم دیگه. اگه ندونم که نمیتونم انجامش بدم، اون وقت نقشه بهم میریزه.
لرد کروشیویی به سمت نویسنده قبلی فرستاد و گفت:دلایلش قابل قبوله! یکی نقشه رو براش تعریف کنه. ارباب از وقتی کوچیک شده انرژی نداره یه مسئله رو برای صدتا مرگخوار تک تک تعریف کنه!

روفوس دست بلا رو میگیره که براش موضوع رو تعریف کنه، اما وقتی خشانت موجود در چشمان بلا رو میبینه منصرف میشه و با کمی فاصله مشغول تعریف کردن میشه: توی قرارداد ذکر شده که ما نباید لباسای عجیب و غریب بپوشیم. خیلی خب مشکلی نیست. ما لباسی میپوشیم که حتی بین مشنگ ها کاملا شناخته شده است!

بلا با چشم های گرد شده: چــــــــــــــــــــــــی؟؟؟؟!ارباب این چی میگه؟! ما لباس های مشنگ ها رو بپوشیم ارباب!؟ ارباب این لکه ننگ رو چطوری تحمل کنیم ارباب؟! ارباب این امکان نداره ارباب! باورم نمیشه ارباب...! :vay:
... اه بس کن دیگه اینقدر غرغر نکن، تا اخرش رو گوش کن!
بلا برای این حرف کروشیویی نثار لودو کرد و بعد با خشم به روفوس گفت: یا زودتر تعریف میکنی یا زبونتو از توی چشمات در میارم و گره میزنم به گوشت!

روفوس اهی کشید و گفت: قاطی نکن بابا، خب نمیذاری که حرفم رو تموم کنم. لباسی که ما میگیم کاملا جا افتاده است بین مشنگ ها و برای همین نمیتونن ایراد بگیرن که لباس شما ترسناکه و باعث وحشت دیگران میشه. حالا برای اینکه موضوع برات روشن تر بشه، چندتا مدل از این لباس ها رو برات احضار میکنم.

روفوس این رو میگه و با حرکت چوب دستی چند مدل از لباس ها رو حاضر میکنه و میگه:هوم، مشنگ به این لباس ها میگن لباس های گوتیک!

مدل اول، مدل دوم ، مدل سوم!

بلا با تعجب به لباس ها نگاه میکنه و میگه:نهههههه! امکان نداره مشنگ ها همچین سلیقه هایی داشته باشن!
لرد با خنده میگه: حالا دیگه لطف کن اینقدر سر و صدا نکن و بذار منتظر بشیم تا نماینده برگرده و بند دوم قرار داد رو بکوبیم توی صورتش! داخل این بند باید ذکر بشه که پوشیدن لباس هایی که مشنگ ها ازش استفاده میکنن بلامانعه.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۹:۵۱ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۱
اون قسمت آفلاین یا آنلاین برای نمایش بودن شخص در سایت نیست، وقتی طرف در تاپیکی باشه و اونجا پستی زده باشه، زیر پستش اون دکمه تبدیل به آنلاین میشه. در واقع نشون دهنده حضور طرف در تاپیکه نه سایت.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۱:۱۲ سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۱
ایوان دوان دوان در حالیکه کاسه آبی در دست داشت به سمت لرد امد و گفت: ارباب، ارباب، من آب اوردم.
لرد نگاهی به ایوان کرد، بعد دستش رو زیر چانه اش گذاشت و گفت: ببینم ایوان...تو الان اومدی؟ یعنی تا الان برای بدرقه ارباب اینجا نبودی؟
ایوان:نه خب...آخه دنبال اوردم کاسه آب بودم.
لرد: هوم، مرگخوار بی لیاقت. بهانه میاری؟ مهم اینه که اینجا نبودی. بعدا اومدی. کروشیو.

ایوان اول کاسه آب رو به روفوس داد و بعد از درد نقش بر زمین شد! لرد چوب دستیش رو سرجاش گذاشت و نگاهی به مرگخوارها کرد و گفت: دیگه توصیه نکنم. برگردم ببینم بلایی سر نجینی اوردین، غمگینه، دلگیره، سرما خورده، عطسه کرده یا هرچی، میدم تک تکتون رو به عنوان وعده های غذایی بخوره!
همه در جواب لرد با سر حرفش رو تایید کردن اما بعد از دیدن نگاه خشم آلود لرد سریعا یک تعظیم و «رو چشمون ارباب» رو هم بهش اضافه کردن.

لرد که هنوز نگران بود در مدت سفرهای تحقیقاتی مرگخوارها در مورد نجینی دسته گلی به آب بدن نگاه کلی ای به خانه ریدل انداخت و از خانه خارج شد.
روفوس کاسه آب رو پشت سر لرد ریخت و قبل از اونکه بتونه دهنش رو باز کنه و کلمه سوغاتی رو به زبون بیاره با کروشیو نقش زمین شد!

بلا در رو بست و بعد دست به سینه گفت: حالا میخوام قوانین این مدت رو براتون شرح بدم.
روفوس با خنده از روی زمین بلند شد و گفت: قوانین؟ بس کن بلا! میخوایم یه کمی خوش بگذرونیم!
...ولی ارباب گفتن باید مواظب نجینی باشیم بی مغز!
روفوس ایوان رو هم از روی زمین بلند کرد و گفت: ای بابا بلا، چه حرف هایی میزنی، نجینی چه مشکلی ممکنه براش پیش بیاد مگه؟!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۸:۵۲ جمعه ۲۳ تیر ۱۳۹۱
بلا و وزیر نجینی رو با احتیاط و احترام روی زمین میذارن و بعد خودشون رو تالاپی پخش زمین میکنن! وزیر که با دست مشغول باد زدن خودشه و از گرما و سنگینی نجینی به رنگ گوجه ای در اومده میگه: هن...هن...اینجا...دیگه باید یه چیزی...پیدا بشه که نجینی...خوشش بیاد...هن!

بلا نگاهی به نجینی میندازه و آرزو میکنه نجینی هرچه سریع تر کرم ایده آلش رو پیدا کنه تا بتونن از این خراب شده برن و زودتر به پیش لرد برگردن.
نجینی با بی میلی نگاهی به زمین انداخت، کمی این طرف و آن طرف خزید، فش فش مختصری کرد که بعد به طرف وزیر و بلا آمد و کنار درختی چنبره زد.

وزیر: این چرا اینطوری کرد؟ دختر جان بیا برو اونجا رو بگرد، اومدی ور دل من چنبره زدی که چی؟!
نجینی بی آنکه واکنشی به حرف های وزیر نشان بده سرش رو روی زمین گذاشت و آرام فش فشی کرد.
بلا نگاهی به درخت کرد و گفت: از قدیم گفتن اگر دیدی جوانی بر درختی تکیه کرده، بدان عاشق شده است و گریه کرده!!

وزیر با خوشحالی از جا پرید و گفت: جدی؟ جدی؟ عاشق کدومشون شده؟ بگو همین الان بیارمش.
بلا: من کی گفتم نجینی عاشق یکی از کرم های اینجا شده؟ ضرب المثل بود چیزی که گفتم! اتفاقا الان نجینی دپرس شده. نمیبینی هیچ تحرکی نمیکنه؟ در حالت عادی باید نصف این جنگل رو میبلعید!

وزیر نگاهی به کف زمین انداخت و گفت: خب ببین آخه الان که کرم ها داخل زمینن. نجینی نتونسته پیداشون کنه، شاید برای همین دپرس شده. بذار همین الان خودم چندتا چاق و چله شون رو در میارم، ببینم نجینی کدوم رو میپسنده، همون رو براش کادو کنم!
وزیر این رو میگه و آستین هاش رو بالا میزنه!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۱:۲۲ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۱
سلام!

دسترسی ماریتا رو گرفتم، دسترسی لونا رو دادم و اعضای تازه تایید شده ای که نام واقعیشون نوشته نشده بود رو هم درست کردم. راستش قسمت آخر پستت رو متوجه نشدم منظورت دقیقا چه انجمنیه. اون مورد رو دوستان دیگه جواب میدن.

موفق باشی.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۱۰:۲۷ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۱
...خب من باید این موجود دیدن کرداهه.
وزیر دستی به موهاش میکشه و میگه: هوم بله حتما، این حق شماست، اصولا ما همیشه میگیم که حق با مشتریه!
وزیر که متوجه نگاه متعجب مرد هندی شده سرفه خشکی میکنه و میگه: اهم، بگذریم. شما همینجا تشریف داشته باشین من الان ترتیب این موضوع رو میدم.

وزیر به طرف در میره و همین که در رو باز میکنه تیم که پشت در، در حال فال گوش وایسادن قرار داشت پرت میشه داخل بغل وزیر!
وزیر با دستپاچگی تیم رو به بیرون اتاق پرت میکنه و خودش هم به همراهش خارج میشه و در رو میبنده: ببینم، میشه همین الان یه توضیح قانع کننده بدی ببینم پشت در اتاق من چیکار میکردی؟ نمیبینی مراجعه کننده داریم؟

تیم با لکنت میگه: شرمنده جناب وزیر، میخواستم ببینم اونی که خر مغزشو گاز گرفته...نه یعنی چیز، کی میخواد این نجینی رو قبول کنه!
وزیر با نارضایتی میگه: به تو هیچ ربطی نداره. فقط باید مطمئن بشیم که این آدم، قابل اطمینانه و نجینی دوست داشتنی پیشش راحت خواهد بود. به همه سوابق این آدم احتیاج داریم.

وزیر به سمت در میره اما بعد برمیگرده و میگه: با وندی زودتر سوابق این بابا رو در بیار. خیلی مشتاقه گرفتن نجینیه. اگه آدم خوبی باشه، نمیخوام زیاد معطلش کنم.

وزیر این رو میگه و به داخل اتاق برمیگرده. بعد از رفتن وزیر وندی که داخل اتاق رو به رویی مخفی شده بود بیرون میاد و میگه: پیشت...پیشت...تیم! چی شد وزیر چی گفت؟
تیم موضوع رو برای وندی تعریف میکنه. وندی که به شدت دوست داره زودتر از شر نجینی که در حال حاضر داره کتاب های داخل دفترش رو جر واجر میکنه خلاص بشه، به همراه تیم به طرف گیت ورودی ساختمون میره تا مدارک شناسایی مرد هندی رو که برای ورود به ساختمون تحویل داده بررسی کنن.


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۰ ۱۰:۴۰:۲۵

ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو !
پیام زده شده در: ۲۱:۴۳ سه شنبه ۶ تیر ۱۳۹۱
کبوتر که معلوم نبود با چه داروی دوپینگی تونسته وزن هوگو رو تحمل کنه همچنان با پشت کار به سمت لونه اش در حرکت بود! هوگو که به خودش اومده و ارتفاع نسبتا مناسب خودش رو با زمین میبینه چوب دستیش رو در میاره و اون رو صاف توی چشم کبوتر فرو میکنه!

...نــــــــــــــــــــــــــــــه...بووووووومب!
هوگو ناسزا گویان از روی زمین بلند میشه و خاک لباس هاش هاش رو میتکونه که متوجه میشه چند جفت چشم مشغول نگاه کردن بهش هستن.
...در تمام عمرم هیچ وقت کاندیدایی به این خاکی ندیده بودم! نگاه کن الیزابت، خاک از سر و کولش میباره! این همون کاندیداییه که من همیشه دنبالش بودم!

ده دوازده ساحره با تکان دادن سرشون و نگاه های عاشقانه شون حرف ساحره اولی رو تایید میکنن!
هوگو آب دهنش رو قورت میده و در حالی که سعی میکنه لبخند گل و گشادش رو حفظ کنه نگاهی به اطراف میندازه و متوجه میشه درست رو به روی ستاد افتاده!
هوگو در فکرش: شانس منو داری؟! دلیوری به این میگن! باید برای ارباب تعریف کنم حتما خیلی خوشش میاد. گرچه کمی دردناک بود مرحله فرودش!

در همین لحظه دستی (دست کاملا فیزیکی) رشته افکار هوگو رو پاره میکنه و بعد از گرفتن یقه اش اون رو به سمت جلو هل میده!
هوگو: چته ایوان چرا همچین میکنی؟
ایوان به آرامی جوری که ده ها ساحره مشتاق که اطرافشون هستن صداش رو نشنون میگه: بابا کجایی تو! کچلم کردن اینا! بیا زودتر یه نطقی، سخنرانی ای چیزی بکن بلکم بشه کنترلشون کرد! ده دقیقه دیرتر میومدی سالن رو روی سرمون خراب میکردن!

هوگو که از این همه اشتیاق کف و خون قاطی کرده همون طور که پیش خودش فکر میکنه حتما لرد معجون عشق روی کل شهر پاشیده، به همراه ایوان به سمت میز بزرگ در انتهای سالن میره!


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۶ ۲۲:۰۱:۴۶

ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.