من که موافقم برگزار شه.خیلی هم عاله.دشواری نداره اینجا.فقط روی چه موضوعی؟
همه برابر اند ولی ارباب برابر تره
هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »
من که تاحالا اونجا نرفتم ولی یه سوال داشتم.اونجا wi-fi داره؟اگه داره یکی لپ تاپ و وبکم ببره خیلی خوب میشه که بتونینم ما هم شما رو ببینیم.شما هم مارو.البته اگه مدعوین راضی باشن
ادرس دقیق(خیلی دقیق) شعبه:
http://www.boofco.com/BranchDeateils.aspx?IdBranch=22
ویرایش شده توسط هوگو ويزلي در تاریخ ۱۳۹۱/۱۰/۱۳ ۱:۰۷:۱۲
همه برابر اند ولی ارباب برابر تره
هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »
شما با پیدا کردن کتابی که توی فصل کریسمس (کتاب یک) روی میز هست یا احتمالا روی نیمکت زیرش هست ورد های جدید رو باز کنی
همه برابر اند ولی ارباب برابر تره
هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »
***کمی آن طرف تر در آبدارخانه***
هوگو روی صندلی آبدارخانه نشسته بود و از بیکاری جدول حل میکرد که ناگهان ساعت، 4 بار زنگ زد و ناگهان از داخل ساعت یک فنجان آب جوش روی سر هوگو خالی شد و هوگو یادش اومد که وقت چای اربابه.بلند شد تا از کیسه مخصوص چای کمی چای بردارد،در کیسه را باز کرد و ناگهان مورفین رو توی کیسه دید.
هوگو دستاشو به کمرش زد و با عصبانیت گفت: تو اینجا چیکار میکنی؟مگه قرار نبود ترک کنی؟
مورفین کمی سرش را خاراند و گفت:این دژتور اربابه گفتژ بیام تو کیسه شایی فکر مواد از سرم بپره.
هوگو قاشقی را برداشت و گفت:خب باشه حالا برو کنار بذار چایی درست کنم.
مورفین کمی خودش رو جا به جا کرد و هوگو کمی چای برداشت.در قوری ریخت و منتظر ماند تا دم بکشد.در این مدت دوباره روی صندلی اش نشست و مشغول حل ادامه ی جدول شد.پس از نیم ساعت که هوگو با جدول خوابیده بود،بوی سوخت شدیدی او را آز خواب پراند.و متوجه شد که چای ارباب را نبرده و قوری اش سوخته بود.بلند شد و پنجره را باز کرد تا دود از اتاق بیرون برود و در حالی که فکر میکرد ی قوری چگونه میتواند بسوزد از مورفین پرسید:چرا منو بیدار نکردی؟ولی گویا مورفین هم خواب بود که ناگهان ایوان در را باز کرد و عین شتر وارد شد.و با دیدن اتاق دود گرفته،مورفین و هوگو فکش افتاد و با همان نیمه ی بالایی فکش گفت : واقعا که هوگو!تو هم؟
ابدارچی از همه جا بی خبر گفت:من هم؟منظورت چیه ایوان؟
ایوان بدون فک و به سختی لبخند موزیانه ای زد و گفت:اونو دیگه ارباب مشخص میکنه،بیایین بریم پیش ارباب...
ویرایش شده توسط هوگو ويزلي در تاریخ ۱۳۹۱/۹/۱۶ ۱:۰۰:۴۹
همه برابر اند ولی ارباب برابر تره
هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »
هوگو دستی به مو های هویجی رنگش میکشه و میگه: ارباب!شما اگه داییتونو به یه کلینیک ببرین.اونوقت همه فکر میکنن شما قدرت ترک دادن داییتون رو ندارید.
لرد عصبانی میشه و فریاد میزنه: تو چطوری رو حرف ارباب حرف میزنی؟برو بیرون.
هوگو سرشو پایین میندازه و از اتاق خارج میشه.
دل لرد به حال هوگو نمیسوزه و بیشتر خوشحال میشه و بعد ایوان رو صدا میکنه.ناگهان لوستر بالای سر لرد کمی تکون میخوره و میافته روی سر لرد.لرد کمی سرش رو بلند میکنه و استخوان های ایوان رو میبینه که روش افتاده.
لرد فریاد میزنه: روی بدن همایونی چه غلطی میکنی؟
ایوان از روی لرد بلند میشه و با خنده میگه: ارباب واقعا قدرت شما در تحقیر و ضایع کردن مردم بی نظیره.
ارباب از این که ایوان ازش عذر خواهی نکرده عصبانی میشه و با اخم میگه:من کمی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که اگه خودمون مورفین رو ترک بدیم بهتره چون اون موقع ممکنه آبروی چندین و چند ساله ارباب رو لکه دار بشه،البته مشکلی نیست میدیم هوگو بشورتشون.به هر حال برای امنیت بیشتر گفتم.
ایوان کمی استخوان جمجمه اش رو میخارونه،ناگهان یک تیکه از استخوان جمجمه اش میافته و از توش یک کیسه پلاستیکی کوچک که توش کمی پودر سفید رنگه میوفته روی زمین.
لرد انگشتشو سمت کیسه میگیره و میگه این چیه؟ زود جواب بده.
ایوان با ترس و لرز میگه: اینا....راستش..
لرد استخوان ترقوه ایوان رو میگیره و داد میزنه:زود بگو این چیه؟
-م...م...مواد....مواد مخدر.....
ویرایش شده توسط هوگو ويزلي در تاریخ ۱۳۹۱/۹/۹ ۲۲:۲۱:۰۷
ویرایش شده توسط هوگو ويزلي در تاریخ ۱۳۹۱/۹/۹ ۲۲:۲۷:۵۶
همه برابر اند ولی ارباب برابر تره
هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »
وا مصیبتا،این چه تایپکیه؟من کی مجوز دادم؟الفیاس از توی محفلی بعید بود که از ایمپریو استفاده کنی؟رو من ایمپریو میزنی؟با این که از هر محفلی حالم به هم میخوره،ولی تایپک بدی نیست،از محرومیت یک هفته ای از تالار جان سالم به در بردی.ولی حتما یک روزی این محرومیت یک هفته ای رو اجرا میکنم.
----------------------
چوب دستی،ردا،اسنیچ،پوستر های متحرک از لرد
ویرایش شده توسط هوگو ويزلي در تاریخ ۱۳۹۱/۹/۹ ۲۲:۳۰:۲۷
ویرایش شده توسط هوگو ويزلي در تاریخ ۱۳۹۱/۹/۱۰ ۱۱:۰۴:۱۳
همه برابر اند ولی ارباب برابر تره
هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »
نه،شما به چه حقی این درخواست را از من دارید؟اصلا چرا اینجا پست زدید،تا یک هفته دسترسی شما از این تالار قطع خواهد شد.
-------------------------------
فسیل؟تو هنوز زنده ای؟زود برو تایپک رو بزن تا کروشیوت نکردم.اجازه داری
همه برابر اند ولی ارباب برابر تره
هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »
لرد کمی روی صندلیش جا به جا میشود و میگوید: بلا تو چمدوناشو ببر تو اتاقش.ادم این موقع روز که ولگردی نمیکنه،اون هم کجا توی خانه ریدل برو زیر دست هوگو ظرف بشور جینی.
جینی از این که بعد از مدت ها میخواد برادر زاده اش رو ببینه خیلی خوش حاله و دوان دوان به سمت آبدار خونه میره.
پس از کمی راه رفتن به دری چوبی میرسه،در اتاق رو باز میکنه و وارد میشه.
توی اتاق پر از دود و بخار آب بود،و بعد از مدتها فکر کردن متوجه میشه که اونجا آبدارخونه نیست بلکه،حمامه.که ناگهان در پشت سرش بسته میشه.زیر پاش ماری رو می بینه که با سرعت به سمتش میاد و جیغ بلندی میکشه.
""کمی آنطرف تر در خانه گریمولد""
داملدور با خونسردی به چهره ی خسته و وامونده نارسیسیا نگاه میکنه و میگه: بفرمایید ناهار حاظره دخترم،باید خسته شده باشین.
که ناگهان الفیاس میپره وسط کادر رو میگه: نه،نه،نه،نه ما که نهار نمیخوریم،شما همونجا بشنین بعد با عصبانیت رو به دامبلدور میگه: تو که میدونی ما غدا کم داریم اونوقت تو مهمون دعوت میکنی؟
دامبدور ریش گیس شده اش رو پشت گردنش میدازه و میگه:(پسرم آروم باش این خانوم جای جینی اومده دیگه.مهمان ماست نباید که احساس ناراحتی کنه اینجا) و بلند میشه و میره.نارسیسیا کمی در خانه قدم میزنه که بچه ای یو یو به دست جلوشو میگیره
ویرایش شده توسط هوگو ويزلي در تاریخ ۱۳۹۱/۸/۲۷ ۱:۰۲:۵۶
همه برابر اند ولی ارباب برابر تره
هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »
فلور اون نوشت نظرت در مورد هوگو بعد تو ننوشتی؟
نظرت در مورد هوگو؟
چرا راون؟
به نظرت چرا همه فکر میکنن اعضای هافل خنگن؟
کارتون میبینی؟چه کارتونایی؟
از این که همه ی ما میخواییم به تلافی از سوالایی که از فلور پرسیدی تورو سوال بارون کنیم چه حسی داری؟
از ویولونت بگو،چند وقته کلاس میری؟(میدونستی منم میرم؟)
به نظرت نفر بعدی برای مصاحبه کی باشه؟
تم جادوگرانت چیه؟
چرا دافنه رو انتخاب کردی؟
همه برابر اند ولی ارباب برابر تره
هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »
من نمیام ولی امیدوارم خوش بگذره عکس هم بگیرید و بذارید
همه برابر اند ولی ارباب برابر تره
هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »