هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: مغازه ی بورگین و بارکز
پیام زده شده در: ۱۹:۱۰ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۲
#31
کوسه سر چکشی بی آن که ارتعاشاتش را متوقف کند و یا پاسخی به ایوان بدهد همانطور خیره ماند.

- با توام! می گم تو نباید الان توی آب باشی.
- خیلی وقت بود دلم یه همبازی می خواست.

حفره های تو خالی و تاریک روی جمجمه ایوان به چهره بشاش کوسه کله چکشی که چند ردیف دندان تیز را در انحنایی لبخندوار نمایان کرده بود و با چشمانی پر از برق شادی و لرزان از لرزیدن به او خیره شده بود، خیره شد.

- دروغ چرا منم از چند روز پیش دارم فرار می کنم و قبلشم تو کلبه بودم، یه کم تفریح واسه حفظ راندمانم خوبه، حالا چه بازی می خوای بکنیم؟

کوسه کماکان می لرزید و چیزی نمی گفت و فقط به ایوان که چهارزانو جلویش نشسته بود نگاه می کرد.

- خب... بذار ببینم خودم چی بلدم. نون بیار کباب ببر بلدی؟

کوسه با شوق و ذوق سر تکان داد.

- خب پس... دستات رو بیار جلو.

ایوان سپس دست هایش را در مقابلش گرفت و منتظر ماند تا کوسه نیز دست هایش را بیاورد.
منتظر ماند.
منتظر ماند.
و منتظر ماند.

- خب دستت رو بیا-

ایوان سر بلند کرده و با چهره سرخ و منقبض کوسه کله چکشی مواجه شد که رگ هایش همه بیرون زده و دندان هایش را با شدت به هم می سایید و سعی می کرد باله های کوتاهش را به دست های ایوان برساند.
ایوان دست هایش را جلویش نگه داشت و مشغول تماشای تقلای کوسه شد.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: یاران لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن).
پیام زده شده در: ۱۶:۴۵ دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۲
#32
تق تق تق


- کیه؟ ما نگفتیم در حال استراحتیم و آرامش و آسایش ما را متزلزل نکنـ...

در حال غر زدن، در را باز می کند.

شخصی آشنا، کلاهش را برداشته و آماده معرفی کردن خودش می شود.

لرد سیاه ناگهان بسیار مضطرب و مشوش به نظر می رسد.
- نه نه... معرفی لازم نیست. واقعا لازم نیست. شما را می شناسیم و نامتان را هم می دانیم. در ذهنمان حک شده است. بفرمایید داخل! دینگ را هم بیاورید.


خوش اومدین. ما بسیار شاد شدیم.










ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۲/۵/۱۶ ۱۷:۴۱:۲۶

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۴:۲۲ جمعه ۱۳ مرداد ۱۴۰۲
#33
پایان مهلت وارد نمود اتهام و دوسیه گرایی و قص علی هذا...



×استفسار از جناب ایوان روزیه به زودی در همین مکان قرار خواهد گرفت×







تصویر کوچک شده


پاسخ به: متروی لندن!
پیام زده شده در: ۲۲:۰۷ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۲
#34
کمی آن طرف تر از لرد سیاه و حشره ای که بر شانه‌اش بود، حشره‌ی دیگری قرار داشت و مردی که زیرش بود و در کنارشان یک شخص بی خانمانِ مفلوکِ گرسنه و احتمالا وابسته به استعمال مواد مخدر قرار داشت که دستش را در برابر جمعیت گرفته بود و از آنان طلب رحم و شفقت می کرد و البته گه گاهی هم نگاهی به آن مرد زیر حشره می انداخت که با یک دست کت و شلوار آبیِ تر و تمیزِ اتو خورده و کلاه بلند در یک وجبی اش چمباتمه زده بود و به شکلی معذب کننده به وی خیره نگاه می کرد.

در این میان مردی از جلوی آن دو شخص گذر کرد.

- امروژ هیشی نخوردم یه کمکی بهم بکن.

مرد رهگذر که ظاهر کارمند مابانه‌ای داشت لحظه ای تردید کرد. سرش را برگرداند و مرد مفلس را از نظر گذراند. چند لحظه‌ای طول کشید تا با خودش کلنجار برود و دست آخر یک اسکناس از جیبش بیرون بکشد و به مرد بیچاره بدهد و با سرعتی بیشتر از قبل پی مسیرش را به سمت پله‌هایی که بالا می رفتند بگیرد.
پشت سر او مرد بیچاره مشغول به شمردن صفرهای اسکناس شد، لیک پیش از آن که از کم بودن آن ها ناامید شود، با پدیده‌ای رو به رو شد که انتظارش را نداشت.
آن مرد دیگر دستش را به سوی او دراز کرده بود.

- شی می خوای؟
- مال.
-خودت بمال... بی شوور.

پیرمرد که دچار سوءتفاهم شده بود، پشتش را به آقای زاموژسلی کرده و اسکناس را به سمت جیبش برد تا آن را در جیبش گذارد، اما دستی محکم دستش را گرفت.

- آن مال را بر جنابمان ده.

پیرمرد که حوصله جر و بحث با این غریبه را نداشت، بر آشفت و جار و جنجال به پا کرد.
- مال شی! کشک شی! پول خودمه! اشن تو شی می خوای؟

آقای زاموژسلی بی توجه به مردمی که دور آن ها جمع می شدند، دست طلبش را به سویِ مرد مفلوکِ بیچارهِ معتادِ گرسنه گرفته بود.
- مال زور می خواهیم.

آقای زاموژسلی منتظر پاسخ طرف مقابل نشد. اسکناس را از دستش بیرون کشید و به سرعت متواری شد.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۲۳:۱۷ شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۲
#35
بسمه تعالی







مظنونی جدید بر این سرای وارد آورده ایم و وی را در معرض جمله ظنون مغرضانه و معندانه جادوگرایان می نهیم. موجودی سخت، متصل و در عین حال منفصل و کثیر المفاصل ، ای نخستین که روزانه می باشد.

تصویر کوچک شده



توضیحات دنگ و دینگی:
دقت کنید که در این مصاحبه ها مخاطب پرسش های شما شخصیت ایفایی مهمون (متهم تحت شکنجه) هستش و این کار بیشتر برای شناخت بهتر شخصیت ایفای نقشی اون هاست و نه شخصیت حقیقی پشت اون ها، پس لطفا این موضوع رو در پرسش هاتون لحاظ کنید. از اونجایی که قراره این پرسش ها در قالب شکنجه پرسیده بشن، توصیه می شه که اون ها رو شبیه به اتهام مطرح کنید، گرچه هیچ اجباری در این خصوص نیست و حتی می‌تونن خیلی دوستانه باشند. در نهایت پرسش‌های شما در قالب یک رول که با همکاری با مهمون اون قسمت نوشته شده، پاسخ داده می شن. اضافه کنم که مهلت ارسال پرسش تا پایان وقت پنجشنبه، 5 مرداد 1402 هستش.


بازگشته و بازگشوده،
لادیسلاو پاتریشوا خانزفا کاردلکیپ جورامونت پتیران عاصدیغ زاموژسلی.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۲۳:۳۸ جمعه ۳۰ تیر ۱۴۰۲
#36
بسمه تعالی



وزیر سحر و جادو روی یک صندلی نشسته و حشره کوچک سیه چرده ای که اکنون مسئول امور خدماتی، حراست و حفظ مسئولیت منشی وزیر بود روی زمین چمباتمه زده و غریب به یازده ماه به پیرمردی پر پشم خیره مانده بودند و پس از دیدن نخستین نشانه های حیاتی فرصت را غنیمت شمرده به سرعت محتوای شیشه معجون راستی را در دهان وی ریخته و چنین آغاز کردند.


1. نامتان جمله‌وار به همراه جزئیاتی که ممکن است نادیده گرفته شده باشند و غیره و ذلک...
لوموس. تو کارت شکلات قورباغه ای آلبوس پرسیوال وولفریک برایان دامبلدور، تو شبکه های اجتماعی هم یوزرم فایرولفه.

آقای زاموژسلی روی کاغذ پوستییش چنین یادداشت کرد: کماکان نام خویش را بر خاطر می آورد و یک شکلک شگفت زده نیز کنار پاسخش کشید.

2. آه فراموش نمودیم، طعم معجون چون بود؟ خویشتنمان مطبوخش گردانیدیم.
به به، علاوه بر بازجویی مصاحبه هنرهای خوب دیگه ای هم داری فرزند. به نظرم مزه آبنبات لیمویی و خمیر ریش میداد... فکر میکردم معجون راستی بیمزه باشه اما معلومه که آشپز سفیددل و خوبی داشته. الان چندین درجه بیشتر به اطرافم عشق میورزم. چه سوسک نازی.

حالا می دانستند که معجون راستی فاسد شده چه طعمی خواهد داشت.

3. مکان تولد؟ مکان رشد و نمو و سایر اماکن مربوط به جنابتان را بیان نمایید.
والا باباجان من از وقتی چشم باز کردم تو گودریک هالو بودم. همه اتفاقای خوب و بد زندگیمم همونجا افتاد. تا اینکه انقدر اتفاقای بد زیاد شد که نتیجه گرفتم پتانسیل اتفاقای خوب گودریک هالو تموم شده و باید رفت. اومدم جمع کنم برم دور دنیا رو بگردم اتفاق بدترتری افتاد و همینجا موندگار شدم. خلاصه که جبر جغرافیایی و ازین حرفا... اما در نهایت به شغلی که دوستش داشتم رسیدم. دیدن رشد نوگلان نوشکفته و کمک بهشون خیلی لذت بخشه.
اما خب مرخصی نداره، تو اوقات فراغت یه سری تحقیقات هم انجام دادم که مورد پسند جامعه جادو بود. اما بنظر خودم بهترین دستاوردم نحوه نگهداری و مراقبت از مو و ریش سفیدم بوده. از شما چه پنهون، اصل دعوای من و تام هم از همینجا شروع شد‌... که خب داستانش مفصله.


4. چندین قرنتان می باشد؟
سن که یه عدده فرزندم. من در دلم هنوز نیم قرن داشته و جوونم.

5. چگونه در این چند قرنگی کماکان دارای تمامی موی های خودتان می باشید و هیچی‌اش مریخته‌ است؟
همونطور که گفتم داستانش مفصله فرزندم، یعنی خودمم یادم نیست چطور به اینجا رسیدم. یادمه از انواع کودهای تقویت ریشه استفاده کردم، روش های ماگلی و طب سنتی بریتانیایی رو امتحان کردم و در نهایت ترکیب چیزای ماگلی و جادو این شد که میبینی. یعنی خود فلامل هم با اونهمه جاودانگیش کچل شد تا رازشو یاد گرفت که خب دیر بود و مرد.


6. چگونه چنین چتربازی گشتید؟ چوبدستی گریندلوالد، شنل جیمز خیس پا، خانه سیریوس سیاه، فوکس از طفل آبرفورث و ... ؟
من شانس اینو داشتم که دوستان دست و دلبازی داشته باشم. از اون آلفی گرفته که قرار بود مادرخرج سفر دور دنیا مون باشه، تا افراد کمتر دست و دلباز که خب وسایلشون رو میدادن که من امتحان کنم. خونه سیریوس خدابیامرز هم قرار بود به عنوان قرارگاه محفل امتحان کنیم... که خب، خوشمون اومد.

آقای زاموژسلی بار دگر گوشه کاغذ پوستی‌اش چیزی نوشت: حواسمان باشد چیزی به وی قرض مدهیم.

7. آن فراوان گالیون در گرینگوتز را می خواهید چه بنمایید؟ قدری اش را خرج خویش نمایید.
اگه یادم بیاد که صندوقم کدوم بود با کمال میل. اما هربار بعد از گشتن بسیار با جن های عزیز گرینگوتز و پیدا نکردن صندوقم مجبورم صندوق جدیدی باز کنم. اون بنده مرلین ها هم که خیلی سرشون شلوغه...

دنگ باخودش اندیشید که «عجب اسکـ...» ولی تفکر وزیر با تفکر وی خط روی خط شده و اندیشید که «ایشان چونان گونه‌ای خاص از پرندگان و ایضا سنجاب ها می باشند.»

8. آیا حقیقت دارد که دلیل سیه گشتن دستتان دیابت ناشی از تناول فراوان انواع شیرینی، شکلات و مربا و ... بوده است؟
(صدای خش خش باز کردن آب نبات) شیرینی جات یکی از شاخه های عالی جادو هستن فرزندم. نباید از نعمت ها غافل بود. البته اسنیپ گفت که همه قندها رو تو دستم حبس کرده، ولی امیدوارم دستم حالاحالاها جا داشته باشه.

9. پیکت در ریشتان می زید، دگر کیان و چیان در آنند؟
پیکت جزو تازه واردین ریشم محسوب میشد اما با رفتار خوب خشن و برخورد مهربانانه ش با بقیه خیلی زود جاش رو توی ریشم باز کرد. جاش هنوز یکم درد میکنه البته.
موجودات سفید و سیاه زیادی در طبقات مختلف زندگی میکنن فرزندم. هر کدومشون داستان و اشک های خودشونو دارن. از پیکسی های سفیددل و مودب گرفته تا بوگارت بچه های روشن و سفید که کارشون اینه همه رو بخندونن. گاهی دعوای قبیله ای هم پیش میاد البته، اما من به همشون اعتماد کامل دارم.
یه سری انبار ها هم تو طبقات بالایی هست که خواربار و مهمات توش جاگذاری میشه. البته با همه این حرفا مهاجرت هم داشتیم و هنوز اتاق خالی داریم.


10. چگونه و از چه روی بر گریفیان پیوستید حال آنکه بسیار فراوان تر اسلیترینی می نمایید. کلاه را گیج بنموده و جایتان را با اسنیپ تعویض گردانیده بودید؟
روز گروهبندی رو خوب یادمه. وقتی صدام زدن خیلی هیجان زده بودم. اونقدر که یادم رفت که فاوکس تو موهام خواب بوده... و خب، هیچوقت نفهمیدم کدوم یکیمون گروهبندی شدیم.
ولی هردو از نتیجه بسیار بسیار راضی هستیم‌.

11. در وزارت... یادمان نمی آید در آن دوران چه بنمودید؟ چه بنمودید؟
اصولا من کاری به کار هیچ وزیری نداشتم و سرم تو کار مدرسه خودم بوده.

12. آیا چونان جیمز ابن هری ابن جیمز بدان معتقدید که "باشد که وزارت نباشد" ؟
اصولا تا الان وزارت هم کاری به کار من نداشته و جدا از سیاست و قدرت، به شخصه همیشه از برنامه ها و خلاقیت های وزارتخونه لذت بردم.

13. ز اجتماع ققنوسیان گویید؟ در غیاب جمله ی های خیس پا (هری پاتر) نور چشمیتان که و یا چه می باشد؟ از چه روی؟
محفل پر از گرد و خاک ولی روشن و گرمه. هراز چندگاهی خونه گریمولد نیاز به گرد گیری و خونه تکونی پیدا میکنه مخصوصا که علاوه بر کریچر تلفات زیادی دادیم، اما کم کم اعضای فعال و خوب دارن جمع میشن. من که به آینده ش بسیار امیدوارم و دل بستم.
این عینک هلالی هم نور چشمم رو روی چندین نفر میندازه و نمیذاره تبعیض پیش بیاد. هر کس که وفاداره و برای روشنایی و قوی تر شدن میجنگه برای من عزیزه.



14. از چه روی تا به این حد به تبعیض معتقد می باشید؟
گاهی که عینکم رو جا میذارم بلاخره تبعیض پیش میاد. ولی خب هرکس با من در ارتباط بیشتری باشه منو بیشتر بی عینک میبینه و نور چشمم روش بیشتر میشینه. از پیکت میتونید بپرسید.

15. همشیره جنابتان بر محفل سیاهان پیوسته می باشد؟ چه بر وی راندید که چون بنمود؟
ما فقط برای موهای طلایی و روشنش آواز می خوندیم و چون گل درخشان می شد.‌.. اما خب مثل اینکه دوست داشت با خلافکارا و سیاها بگرده.

16. ما یک لولو جیبی داریم، گر برونش نهیم در برابرتان چه می گردد ای بوس‌آ؟
واقعا؟ من چندتا لولوی ریشی سفید و خوش قد و بالا دارم. میتونیم همینجا یه پیوند فرخنده و زیبا رو برقرار کنیم.
البته متاسفانه داماد ممکنه شبیه دامبلدور بی ریش و بی دماغ بشه که نتونه عینکش رو نگه داره، اما لولوهای من زیاد سخت پسند نیستن.


آقای زاموژسلی لولوی خودش را به اعماق جیب هل داد.

17. در جاروی جیغ تا مرلین می کویدیچید، کویچیدن در آن سرای چون است؟ چگونه ایشان جنابتان را خریدند؟ قرارداد هفتگیتان چه مقدار بوده و در بازار نقل و انتقالات کوادیچ چند می باشید؟
یکی از بهترین و مفرح ترین گروه هایی بود که باهاشون فعالیت کردم. تک تک پرواز ها و بازی ها لذت بخش بودن و جیغ های بسیار زدیم. هرچند که سیاهان سفیددل مختلفی هم تو تیم بودن اما رسالت هدایت و ذوق جوانی منو وادار کرد که خیلی زود قانع بشم.
هفته ای یک پاتیل نوتلا و ۱۰ عدد لپ لپ از بندهای طلایی قراردادمون بود.


18. موثر ترین شکنجه بر جنابتان چیست؟
کندن موی و ریش.

19. گر ز بهر رهایی به سندی محتاج باشید، که و با چه سندی حاضر می شود؟
فکر نکنم با وجود پیکت برای رهایی به سند احتياج باشه.
اما اگه خیلی گیر کنم احتمالا گودریک با سندهای جعلی بسیاری که داره میاد.



اتهامات پیکت:


۱. من توی ریشتونم اذیت نمیشین؟
ابدا.

۲. مدیریت هاگوارتز، رهبری محفل ققنوس، کوییدیچ، کشف خواص جادویی خون اژدها... جایی هست که فتح نکرده باشین؟ اگه خواستین من هستم با هم بریم فتح کنیم.
هنوز خیلی چیزا هست که کشف نکردیم فرزندم‌. نحوه گردوغبار زدایی از خونه گریمولد مثلا.
خوشحالم که هستی.


۳. اصلا من هم نباشم، اون ریش اذیتتون نمیکنه؟! من دوتا برگ دارم هر روز باید آبیاریشون کنم. شما چجوری ریشتون به آبیاری روزانه نیاز نداره؟ بگین برگای منم یاد بگیرن.
رازش اینه که یه شترکاکتوس جادویی پیدا کنی و بذاری کنارشون، اکثرا موها یا برگا خجالت میکشن و یاد میگیرن. برگای تو که یه ذره ن. خودم آبشون میدم.

۴. راستشو بگین پروف... چند سالتونه؟ من بارها ازتون پرسیدم و جواب های مختلف دادین. یادتون رفته یا صرفا نمی‌خواین جواب بدین؟
ببین خودمم میخوام بشمرم، اما وسطش از دستم در میره. همینکه دلم جوونه بس نیس؟

۵. گفته شده شما خواص جادویی خون اژدها رو کشف کردین... چجوری خون اژدها گیر آوردین؟ اژدها رام کردین؟ با اژدها دوئل کردین؟ چشمای اژدها رو با چنگالاتون درآوردین؟
چه سوالات ریزی. من چنگال ندارم، تو داری و... خشونت، فرزند؟
اونموقع کسی از گروه خونی اژدهاها خبر نداشت و تا یکیشون زخمی میشد و خونریزی میکرد همه نگران میشدن. اینجا بود که من رفتم و بعد از چندتا ریش سوختگی و یادگرفتن هنر جاخالی فرصت اینو داشتم که رو خونشون آزمایش کنم. گروه خونیشون رو که نفهمیدم، هیچکس هنوزم نمیدونه. اما خب چیزای بیشتری یافتم.


ادامه سوالات وزیر:

20. از چه روی هاگرید چونان بر جنابتان غیرتمند است؟ پدر، برادر، خواهر یا مادر وی می باشید؟
اون دوران که بچه بود ممکنه از یه سوپرجادو شیر خریده باشیم، اینم حسابه؟
هاگرید مورداعتماد ترین فرد تو اطرافیان منه.


21. غایت یک بوسندگان همه دور از دامبلیت چیست؟
پراکنش روشنایی و عشق به همه نقاط جادو.

راجع به پنج جادوگر به انتخاب خودتان به علاوه پنج جادوگر که در پایین می آرم نظرتون رو بگید.

تاتسویا موتویاما: سامورایی وفادار و آرام و البته خشن اما بسیار دوست داشتنی.

الکساندرا ایوانوا: عامل قحطی گریفیندور و تنها کسی که خوشحالم به خونه گریمولد نیومده.

لینی وارنر: کاربلد و بسیار بسیار مسئولیت پذیر و قابل اتکا، دلی روشن و پرنور درونش میبینم.

سو لی: مرموز و در عین حال بانشاط و خفن

لرد ولدمورت: تام عزیز و گمراه هنوز در دلم جا داره.




22. مورد اتهام بودن را دوستداشتید؟ بر جنابتان دردناک و مشقت بار بود؟
کمی طولانی بود و چندبار چرت زدم. اما لذت بخش بود، ممنون از این سوالات خوب و قشنگ و اینکه اینهمه فسفر سوزوندید.

23. پیامی بهر سایر معجونیدگیان دارید؟ و یا معجونیون درون خانه؟
لوموس به قلب و سر و روی‌شون.

24. تمایل دارید که معجون شونده بعدی که باشد؟
ترجیح میدم خودتون انتخاب کنید که چالش برانگیزتر باشه. ولی من تام رو ترجیح میدم.

25. پرسشی که نمی خواستید پرسیده شود و پرسیده نشد. (معجون راستی خوردیدها!)
شاید اینکه دامبلدور بودن چه حسی داره و از درون چطور بنظر میرسه سوال خوبی باشه.
درونش مثل بیرونش انقدر سفید نیست. شلوغ تر و پر از انتظاراته. بیشترین انتظار اونیه که دامبلدور از خودش داره.
اما حداقل خودم لازمه یادم باشه که محفل ققنوس فقط با دامبلدور نیست که پا میگیره، با اعضا و فعالیت هاشونه. این رو برای دامبلدورهای بعدی هم به یادگار میذارم که تلاششون رو بکنن اما نذارن باعث ناامیدی و کمبود فعالیتشون بشه.




× مهمان بعدی روز شنبه معرفی و در معرض دوسیات، انگ‌ها و نسبت های ناروای جامعه جادویی قرار خواهد گرفت.


تصویر کوچک شده


نوزدهمین تولد جادوگران
پیام زده شده در: ۱۸:۳۰ سه شنبه ۲۷ دی ۱۴۰۱
#37
شاید چندان حس و حالی برای گفتنش وجود نداشته باشه، ولی نوزدهمین تولد جادوگران با کمی تاخیر مبارک باشه.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: تابلوي شني امتيازات
پیام زده شده در: ۲۳:۱۱ پنجشنبه ۲۴ شهریور ۱۴۰۱
#38
نمرات جلسه آخر طلسم ها و وردهای جادویی


ریونکلاو:
لینی وارنر: 30


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس طلسم ها و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۲۳:۱۰ پنجشنبه ۲۴ شهریور ۱۴۰۱
#39
سلام لینی‌آ.
این 30 از بهر جنابتان بادآ.
بدورد لینی‌آ.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: نظرسنجی ها
پیام زده شده در: ۹:۲۷ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱
#40
اهم... با اجازه بنده هم یه خورده نظر می دم.

قبل از هرچیزی از مدیریت این ترم هاگوارتز تشکر می کنم که من رو هم به کادر تدریسشون اضافه کردن. تجربه لذت بخشی بود و امیدوارم که ناامیدشون نکرده باشم.
ولی در خصوص این که چرا این ترم تا این حد میزان استقبال دانش آموزان از هاگوارتز پایین بود، بی تعارف می گم که دلیلش سیستم رقابتی غیرمنصفانه بوده از نظر من. مسئله ظرفیت ها شاید در ظاهر روشی برای برقراری عدالت باشه ولی در حقیقت نقطه مقابلش بوده. مرحله اوّل گروهی بیشترین حضور رو توی هاگوارتز داشته و در عوضش از لحاظ امتیازی دوّم یا سوّم شدن. در هفته های بعدی این موضوع به سمت تعادل رفت ولی بازم اثر اصلی خودش که همون دلسردی بود رو بر جا گذاشت.

یک مورد دیگه از این موارد که به نظر من باعث دلسردی بود - با احترام به لینی - وجود کلاس هایی بود که تکالیف غیر رولی داشتند. در ظاهر خب می گیم اوکیه و چه قدر خوب که می شه اومد سریع توی کلاس ها شرکت کرد. ولی به نظرم اینجور تکالیف برای تازه واردها دشوارتر باشه. خصوصا اگر کسی اونقدر احساس راحتی توی سایت نکنه و نتونه هرچیزی در اون جواب بنویسه و سردرگم بشه. به این قضیه این رو هم اضافه کنید که تنبلی تنبلی میاره و به مرور اون نمره کامل که با دوتا سوال تقریبا به همه رسیده ارزشش رو از دست می ده.

دو مورد فوق نظرات من راجع به این ترم بود و برای موفقیت کلی در ترم های بعدی معتقدم اوّل باید مشخص کنیم که هدف برگزاری اون ترم ها چیه؟ صرفا یه رویداده که می خوایم باهاش سایت رو فعال کنیم. دوره آموزشی آشنایی با رول نویسی و قسمت های مختلف سایته و اینکه کلا دنبال چی هستیم؟ می دونم که تقریبا هر سه این موارد رو شامل می شه ولی با مشخص کردن یک کدوم به عنوان هدف راحت تر می شه برای فعالیت های مختلف جهت دهی کرد.به علاوه یه دوره توجیهی برای اساتید هم به نظرم خوبه. حداقل خودم استقبال می کردم. :)

اممم... اضافه کنم که با ترم های پاییز و زمستون و بهار هم مخالفم و به نظرم وجود فعالیت های مختلف در طول سال جذابیت بیشتری داره تا تکرار مداوم یه حرکت که اتفاقا انرژی زیادی می طلبه و نیاز به وقت گذاشتن داره که برای خیلی از اعضا که دانشجو یا محصل هستن غیر از تابستون چندان مجالی براش ندارن.


تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.