رودولف وینکی را جلوی پای ارباب گذاشت و خودش به یتیمخانه آپارات کرد به دفتر مدیریت یتیمخانه
-این یعنی چی یعنی چی ؟
- چی یعنی چی آقای محترم؟
رودولف با دستپاچگی خودش را جمع و جور کرد و گفت :یعنی این که این یعنی چی؟
-این یارو ی تخته اش کمه نگهبان بیا اینو ببر .
رودولف که نگهبانان ماگل چهار شونه رو دید احساس کوچکی کرد با این افکت داد زد
الان بلا نسبت ارباب مثل خر یه کورشیو میزنیم بمیری ها
نگهبان:
رودولف:
مدیر:
برو بابا یعنی چی کورشیو میزنم بمیری مدیر پرورشگاه روی صندلی نشست و چشمانش را بست بعد نفس عمیقی کشید و بعد از مدتی گفت: آقای نمی دونم چی چی لطفا بگید منظور شما چیه.
رودولف با چوبدستی کت شلواری ظاهر کرد آن را پوشید و روی صندلی نشست.
مدیر و نگهبان:
ببینید خانم مدیر لرد سیاه اعظم بزرگ دارک باحال خوشتیپ جنتلمن خبیس ما می خواد از تمام کسایی که کشته حلالیت بگیره ما اومدیم اینجا تا حلالیت بگیریم خلاصه مارو ببرید به اتاق 103
رودولف نفسی عمیق کشید و خودش را روی صندلی ولو کرد
مدیر که مغزش تحمل این همه اطلاعات را نداشت برای نیم ساعت همینجوری باقی ماند
رودولف هم تمام نیم ساعت سرش توی موبایلش بود که از فروشگاه کناری خریده بود
بعد از مدتی که مغز ماگل مدیر لودینگ کرد سرش را بالا گرفت گفت پس شما می خواید برید به اتاق 103 تا حلالیت لرد نمی دونم چی چی شده تون رو بگیرید
- کورشیو تو به لرد توهین کردی کورشیو
مدیر روی زمین افتاد و بعد از مدتی بی هوش شد نگهبان هم که ترسیده بود مثل سوسک کوچیک شد و فرار کرد
رودولف:
مدیر: :worry:
نگهبان:
مدیر بعد از دو ساعت به هوش آمد و خودش را جمع کرد بدون هیچ حرفی سمت اتاق 103 راه افتاد رودولف هم دنبال او راه افتاد
در همین زمان خانه ریدل ها
-کورشیو
-نههههههههههههههههههههههه
-خفه مابین سخنان ارزشمند ارباب نپر
اوتو در حالی که هدفون را از روی گوشش بر می داشت این را گفت
-کورشیو
-
ورونیکا آرام جلو آمد و گفت: ارباب رودولف ظمن ابراز علاقه خاص در اس ام اس خود گفت سلام من را به ارباب برسانید من الان در راه اتاق 103 هستم برام دعا کنید
ارباب با ویوی خاص و مرموزی برگشت و گفت:یعنی تونسته از سیستم دفاعیشون رد بشه؟
اسنیپ جلو آمد و گفت :تا الان که بله تونسته از سیستم دفاعیشون رد بشه :pashmak:
فلش بک پرورشگاه
خانم محترم این اتاق که خالیه
بله از خیلی سال پیش خالیه اما چند وقت پیش دوتا خانوم اومدن که مثل اینکه بعدش فرار کردند برای همین در این اتاق را قفل کردند
-آهان بله ورونیکا و آیلین بودن
رودولف با نا امیدی وارد اتاق شد و بعد از نفس عمیقی به سرعت در کمد را باز کرد و ...