هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (آبرفورث‌دامبلدور)



پاسخ به: ماجراهای مرموز مدرسه هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۵:۰۹ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶
#31
-صبر کن حمله چیه،باید یه نقشه درست حسابی بکشیم.

در همان موقع که ولدمورت داشت با استراک تام بحث میکرد صدایی شنید:
-نابود شو ای تاریکی.

در در حال واز شدن بود همه ترسیده بودن چوبدستیاشونو ازلباس هایشان د ر آوردند. در واز شد و یکی وارد شد که داشت خون آشام های کنارشو میکشت ،کمی نزدیکتر شد و ملت دیدن که اون آبرفورثه! همه متعجب شده بودند. آبرفورث با لبخند گفت:
-سلام به همه .

و درو بست ،وپروفسور آلبوس دامبلدور جلو اومد و گفت :
-چجوری از میون اون خون آشام گذاشتی آبرفورث ؟

-به سختی،لشکر زیادی اون بیرون ،لشکری از خون آشاما و زامبیا،لشکر کنت دراکولا و ارباب زامبیا باهم متحد شده بودند.

همه داشتند از استرس و ترس میمردن ،
ولدمورت جلو آمد و گفت:
-لشکر زامبیا و خون آشاما!

-آره

-نه

-حالا باید چیکار کنیم.

-نگران نباشد ارتش من یعنی لشکر آبرفورث در راه ،لشکری از جادوگران.

آستریکس از جاش بلند شد و گفت:
-تا اون موقع همه ما مردیم.

و آبرفورث در جواب گفت :
-نه.

و ناگهان لشکری از جادوگران از در وارد شدن و آبرفورث در ادامه گفت :
-ما مقاومت میکنیم تا لشکرم برسه.

آن طرف تر تالار خون آشاما

کنت دراکولا و ارباب زامبی ها روی تخت پادشاهی خود تکیه داده بودند و داشتند شطرنج بازی میگردند که کنت دراکولا گفت:
-کیش و مات،این بار سومه که میبرم.

و ارباب زامبیا گفت :
-نمی خوای یه نقشه بکسی کنت؟

-نقشه نمی خواد دارم همش می برمت.

-شطرنج و نمیگم ،حمله به جادوگرا رو میگم.

-آها،نقشه نمی خواد که ،حمله میکنیم تا صبح نشده.

وارباب زامبیا گفت :
-په زودتر این کارو بکنم تا صبح نشده.


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۱۱/۱۲ ۱۵:۵۴:۳۸
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۱۱/۱۲ ۱۸:۱۸:۳۲


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۲۰:۳۹ سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۶
#32
سلامی دوباره بر برادر گرامی پروفسورآلبوس پرسیوال برایان ولفریک دامبلدور ،من آمده ام که تا در محفل با یا ران محفلی های عزیز در برابر تاریکی و مرگخاران بجنگم و آنها را نابود سازم،اجازه ورود میدهید پروفسور؟



قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده


پاسخ به: مجموعه ورزشی غول های غارنشین
پیام زده شده در: ۹:۵۸ چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۶
#33
بنام خالق مرلین.
هارپی هالی هد
.Vs
ترانسلوانیا
~~~~~~~~~~~~~~~~~
یکی بود، یکی نبود،چرا نبود ها بگید چراااا؟آخه باید به این موضوع خیلی توجه کنید فهمیدید آفرین غیر از مرلین،کی بود؟ها؟ چند بخشه؟توجیب جا میشه؟ بزار فکر کنم،آها یافتم،یافتم،دامبلدور بود آفرین به خودم ،روزی روزگاری یه کوییدویچ بود، که الانم هست ،هیچی ازش سر در نیارم یه کویه که+دیچ شده چه مسخره ،اصلا نمیدونم کی این کوییدیچ رو اختراع کرد کی میدونه اصلا ،از کار زندگیمونم میندازه این کوییدویچ ،از صبح میایم خونه فقط میشینم سر این وسایل ماگلی ،اینترنت، تبلت،گوشی...وبعد بازی کوییدویچ میکنیم،اینطوری چجوری به درس مشق خودمون برسیم؛درس خواندن ماهم خیلی عالیه ،میایم خونه این خرس خسته لم میدیم رو زمین به کتاب خیره میشیم این خروس مشنگ ،اون وقت توقع داریم این درس که می خوانیم بره تو کلمون ،بعد به ما میگن تازه وارد انقد زحمت میکشیم آخر کشک بعد میگن چرا همیشه میبازید؛خب همش تقصیر این بلا های طبیعی وجانوریه و همچنین توطئه حریف،تیم من داشت بازی میکرد که یه دفعه رعد برق خورد تو سر همه بازیکنان و همه راهی بیمارستان شدن یا یه بار زلزله اومد و همه رفتن تو گسل حتی یه بار سیل اومد همه موش آب کشیده شدن و بعدش طو فان اومد ،اینا همش توطئه حریفه،باور نمیکنی؟بهت بگم عوامل جانوری هم به باختن ما ربط داره ،یه بار یه مجید تو زمین بازی بود چرا آخه ها؟بعد همه تیم توجهشون به گربه جلب شد و همه رفتن تو تماشا گران،اینو چی میگی که یه بار کوچ لک لکا بود ،همشون از وسط زمین کوییدویچ رد شدن آخه یکی نیست بیاد بگه این همه جا چرا از وسط زمین مسابقه ؛ولی من هنوز میدونم همش به خاطر توطئه حریفه.
بعد من نمیدونم این اسنیچ کی اختراع کرد هی جهش میکنه آخه هی میپره اینور وهی میپره اونور خب بچه بشین سر جات دیگه اه، بعد نمیدونم این توپه که همش دنبال آدماس چی می خواد از جونشون یه بار فکر کردم اون باید بگیرم گل کنم که یدفعه با سرعت اومد خورد تو موخم تقق تا یه هفته بیمارستان بودم.
اون یارو کیه اون وسط هی سوت میزنه خیلی پرو بود گررفتم یه فص زدمش ،بعد نمیدونم چی شد ما رو یه سال از بازی محروم کردن واین گونه تیم حریف برد .
یکی داش داد میزد و به تماشا چیا می گفت:
-آب نبات تنقلات ...

ومن انقد هوش زکاوت داشتم که فهمیدم توطئه حریفه گرفتم یه فص زدمش و این گونه دوباره مارو یه سال محروم کردن و دوباره تیم حریف برد ،حالا فهمیدین که چجوری میبازیم.
نمیدونم چی شد ولی یه روز یکی که خیلی مهربون بود اومد به هممون آب داد ولی نمیدونم چرا یه ثانیه بعدش همه بی هوش شدن و تیم حریف برد دوباره.
میدونی از کجا شروع شد این داستان که من چجوری رفتم تیم تشکیل دادم ،داستان از اونجا شروع شد که :
آبرفورث نامه علامیه رو میبینه آبرفورث دوان دوان به سازمان ثبت نام برای کوییدیچ میره وآنها مگن که باید بازیکن برای خودش جمع کنه ،اون میره خونه و با جغد می خواد به دوستانش نامه برای کوییدویچ بنویسه که میبینه ای دل غافل جغدش خراب شده و باید بره به تعمیراتی جغد آبرفورث با هزار بد بختی میره تعمیراتی و به مغازه دار میگه:
-میشه این جغد تعمیر کنید اومدم از زمانتش استفاده کنم.

و بعد فرو شنده میگه:
-نه نمیشه زمانتش یک دقیقه گذشته.

از اون به بعد آبرفورث به یه قانونی تو زند گیش معتقد شد که بد شانس ترین آدم روی زمینه ،آبرفورث به قطعات فروشی میره و قطعات جغد میگیره و به سمت خانه راه می افتد.


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۲۲ ۲۳:۳۰:۱۸
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۲۲ ۲۳:۳۵:۴۴
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۲۲ ۲۳:۳۶:۱۴


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده


پاسخ به: سازمان عقد و ثبت قرارداد بازیکنان
پیام زده شده در: ۲۳:۱۵ یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶
#34
بنام خالق مرلین.
هارپی هالی هد
جستجوگر: آبرفورث دامبلدور

مهاجم : لمونی (مجازی) و دنیسز و وایلت(مجازی)

مدافع : گرگینه وحشی (مجازی) و پاتریشیا وینتر بورن

دروازه بان : لیندا چادسلی

کاپیتان : لیندا چادسلی

مربی: آبرفورث دامبلدور

اسپانسر: بانک گرینگتز


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۱۹ ۲۳:۳۱:۱۸


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده


پاسخ به: سرسرای عمومی
پیام زده شده در: ۱۷:۵۹ دوشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۶
#35
خوب خبر جدیدی به دست من رسید، بله همونطور که میدونین رول با موضوع اشتباه نوشته بودم ، و می خواستم بگم به بزرگی خودتون ببخشید.
خب میریم سر اصل متلب وداستانمون:
آمبریج حیا کن، هاگوارتز رو رها کن!
شبی طوفانی بود ،دانش آموزان در سرسرای اصلی بودن وداشتن غذا می خوردند، اما نمیدانستند چه چیز در حال رخ دادن بود .یک چیز وحشتناک ،کلاه گروه بندی گم شده بود!چیزی که نباید می‌شود پرفسور مک گوناگال وارد تالار شد و خبر گم شدن کلاه را به دامبلدور اطلاع داد :
-پرفسور دامبلدوراتفاقی که نباید می افتاد، افتاد .

پرفسور دامبلدور گفت:
چه اتفاقی باید می‌شود پرفسور.

صدای رعد وبرق به گوش میرسید وپرفسور مک گوناگال گفت:
-کلاه گروه بندی گمشده.

صدای رعد و برق پشت سر هم می آمد؛هم همه ای در سرسرا به گوش میرسید ،دانش آموزان تعجب کرده بودن و با خود می گفتن:
-چقدر عجیب!کی میتونه همچین کاری کرده باشه؟آن الان کجاست؟

دانش آموزان از سرسرا بیرون رفتند.دانش آموزان داشتن باهم حرف میزدند، گروهی از گریفندور ی ها داشتن چیز هایی به هم میگفتن یکی از آنها گفت:
-من میدونم کاریکی از اسلایترینی ها هست شک ندارم که اونا کلاه رو برداشتن.

واین موضوع را به پرفسور دامبلدور اطلاع دادن ولی پرفسور به آنها گفت:
-زود قضاوت نکنید فرزندانم.
و آنها از اتاق دامبلدور بیرون رفتن، ولی یه حرف پرفسور دامبلدور گوش ندادن و به تعقیب اسلایترینی ها پرداختنولی تاصبح هیچ چیزی نفهمیدن.ولی در فردا صبح آن شب ،کلاه گروه بندی در تالار ظاهر شد همه دانش آموزان متعجب بودن ،پرفسور دامبلدور از سر جایش بلند شد گفت:
-کلاه کجا بودی؟؟

وکلاه گفت:
-مگه من یه نامه رو میزت نذاشته بودم من رفته بودم مسافرت دیگه خسته شدم ،همش دارم گروه بندی میکنم.

صدا خنده بچه ها به گوش میرسید و سه نفر از گریفندور ی ها سر شکسته شدند.
این حکایت هم به پایان رسید ولی هنوز حکایت باقیس درست گفتم؟حالا، تا یه برنامه دیگه‌و رول یا پست دیگه خدانگهدار.


پایان
=====
داداش پروف! خیلی خوش اومدي!

خیلی باید کار کنیم...

فعلا تایید شد، ببینم چه میکنید!


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۱۳ ۲۲:۵۲:۲۲
ویرایش شده توسط آملیا فیتلوورت در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۱۳ ۲۳:۴۴:۰۲
ویرایش شده توسط آملیا فیتلوورت در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۱۳ ۲۳:۴۶:۱۷


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده


پاسخ به: سرسرای عمومی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۲ دوشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۶
#36
آمبریج حیا کن ،هاگوارتز رو رها کن!
همه باهم بگید
آمبریج حیا کن ، هاگوارتز رو رها کن!
دوباره
آمبریج حیا کن، هاگوارتز رو رها کن!
خب دیگه بستتونه، یه دفعه پرو میشین.
بریم سر داستانمون:
یکی بود یکی نبود، چرا یکی نبود؟ چرا؟چراااااا؟بگید زود نمیدونید، خب ولش کن بقیش غیر از مرلین کی بود؟هااا؟ بگید دیگه ،کمک برسونید،چیز بود ، چیز،آها دامبلدور بود، آفرین به خودم؛خب بریم سر داستانمون خب اول بزار یه خاطره بامزه بامزه بگم:
-اهم اهم اهم یه روز بگو خب، داشتم هاگواتز قدم میزدم، بازم بگو خب، به جمالت!که یکی با مخ خرد زمین
-هههههههههههههههههههههههه
-هه ،هه ههههههههههههههههه
-مردم از خنده هههههه
-بی مزه بود؟میدونم،نمی خواد بگی
-ولی بامزه بود ههههههه
خب بریم سر داستانمون:
روزی روزگاری داشتم تو هاگوارتز قدم میزدم؛به تو چه،که یک دفعه ، بگو کیو دیدم، به تو ربطی نه داره،ولدمورت بود بگو بهش چی گفتم، به خودم مربوطه، گفتم
- مگه تو نمردی والدی؟
واون گفت:
-نه کی گفته؟
گفتم:
-اه واقعا پس هری‌ پاتر کیرو کش؟
دامبلدور خندید گفت:
-اون برادر دو قلوم بود.
وبه راهش ادامه داد و من با تعجب به او نگاه کردم.
خب دیگه بسه پورو میشین، مخم نمیکشه دیگه ، خودتون بنویسید بقیشو ، خب به پایان آمدیم قصه تمام شد ، ولی همچنان حکایت باقیس ، درست گفتم؟نمی دونم، خب تایه برنامه دیگه او یه پست دیگه خدا نگهدار.



پایان.



قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفترچه خاطرات هاگوارتز
پیام زده شده در: ۰:۴۷ پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۹۶
#37
یکی بود یکی نبود غیر از مرلین کی بود؟ آها فهمیدم دامبلدور بود ، خب داشتیم می‌گفتیم قضیه از اینجا شروع شد که یه روز صبح آبرفورث از خواب بیدار بگو خب ،آبرفورث از خواب بیدار شد صبح بود بود خمیازه ای کشید و از جایش بلند شد دید که نامه ای دم پنجره است در حال خواب آلود به سمت پنجره رفت ونامه را برداشت، در نامه را باز کرد نوشته در آن را خواند در حالت خواب آلود بود که نوشته نامه او را به خود آورد ازحالت خواب آلود به حالت شاد برگشت گفت:
-آره آره خودشه خود خودشه ها ها بیا

که دراین حالو هوا بود که پرفسور (مک‌گوناگال) وارد شد اوه اوه خودتون هتس میزنین چی میشه دیگه پرفسور ،وارد میشه ومیگه:
-این ادا عوصولا چیه در میاریی از خودت ،مردیکه ریشو.
آبرفورث که می فهمد مک گوناگال وارد شده میگه:
-اوف اجب هوا گرمه ، نه مک گوناگال.
مک گوناگال گفت:
-نه!
آبرفورث درجا زایه شد وگفت:
-آخه میدونی این از وزارت خونه اومده ،باورت میشه ، باورت میشه منو به عنوان رئیس وزارت خونه انتخاب کرده باشن.
و مک گوناگال در جواب گفت:
-بامن شوخی میکنی یه ورد بخونم زالو بالا بیاری مردیکه.
و آبرفورث گفت:
-نه به جان خودم راست میگم.
مک گوناگال گفت :
واقعا مگه میشه تو والا نمی دونم.
آبرفورث می گوید:
-خب دیگه برم دیر میرسم ها.
و آبرفورث به طرف وزارت خونه میرود.



قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۸:۲۲ چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۹۶
#38
سلامی ویژه به پرفسور گرامی عزیز:
سلام‌ میشه منو بیارید تو محفل منم دوستدارم بیام خیلی هم فعالیت دارم تازه چند تا عکسم ارسال کردم به گالری، من پوزه تمامی مرگخواران را به خاک می مالم منن بیارین تومحفل خواهش میکنم خواهش میکنم خواهش میکنم .


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۸ ۸:۳۲:۲۳
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۸ ۸:۳۳:۲۰


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۳۲ سه شنبه ۷ آذر ۱۳۹۶
#39
نام:
آبرفورث دامبلدور
خصوصیات ظاهری:
مو های نقره ای بسیار زیبا چشمان آبی زیبا قد بلند چهره ای خنده رو و جذاب مهربان .
رنگ مو:
نقره ای.
رنگ چشم:
آبی.
گروه :گریفندور
محل اقامت:
دفتر مدیریت هاگوارتز.
نژاد:
نیمه اصیل.
سن:12
پاترونوس:
اژدها مجارستانی
جارو:
آذرخش۲۰۱۷
قدرت های ویژه:
قدرت جادویی بالا،آشنایی با طلسم های مدرن،آشنایی با طلسم های باستانی،کنترلگر اژدها،تغیر شکل، جادوگری بدون چوبدستی،پرواز در هوا.
عضویت‌در:رئیس دیوان عالی قضایی جادوگران (ویزنگاموت)، محفل ققنوس،کنفدراسیوم بین المللی جادوگران.
شغل:مدیریت هاگوارتز بعد از برادرم،رئیس دیوان عالی قضایی (ویزنگاموت).
خصوصیات اخلاقی:
شجاعت زیاد، باهوش،مهربان،بخشنده،خنده رو، خوش اخلاق.
چوبدستی:
از جنس یاس کبود و مغز پر ققنوس۲۸سانتی متر.
خلاصه ای از زندگی نامه:
آبرفورث ‌دامبلدور در سال1884در دره گودریک که مهل تولد گودریک گریفندور بود متولد شد
تبار:(دورگه مادرش کندرا مشنگ زاده بود)
مادرش:کندرا
مادرش سال ۱۸۹۹در یک حادثه توسط دختر ۱۴ ساله اش آریاناکه از نظر روحی بی ثبات بود کشته شد
پدر:پرسیوال
پدرش، در سال۱۸۹۰وقتی آلبوس تقریبا ۱۰ساله بود،به جرم حمله به چند مشنگ در آزکابان زندانی شد.
خواهر یا برادر:یک برادر بزرگتر آلبوس(متولد ۱۸۸۱تاریخ مرگ، ژوئن۱۹۹۷)ویک خواهر آریانا(تولد۱۸۸۴مرگ ۱۸۹۹)هر دو برادر برای مرگ تصادفی خواهرشان در عذاب بودند.
شاگرد اول گروه گریفندور و آوردن مقام ،معلم درس تغیر شکل.
حیوان دست آموز:
فاوکس،یک ققنوس.


 تایید شد.


ویرایش شده توسط آبرفورث‌دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۷ ۱۸:۳۵:۴۱
ویرایش شده توسط آبرفورث‌دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۷ ۱۸:۳۷:۴۱
ویرایش شده توسط آبرفورث‌دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۷ ۱۸:۴۹:۵۳
ویرایش شده توسط آبرفورث‌دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۷ ۱۹:۰۸:۵۷
ویرایش شده توسط آبرفورث‌دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۷ ۱۹:۰۹:۳۸
ویرایش شده توسط ریتا اسکیتر در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۷ ۲۰:۱۵:۴۸
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۷ ۲۱:۰۵:۵۴
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۷ ۲۱:۱۳:۱۶
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۷ ۲۱:۱۳:۳۸


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۷:۱۸ دوشنبه ۶ آذر ۱۳۹۶
#40
سلام بر کلاه گروه بندی عزیز
نام:آبرفورث‌دامبلدور
رنگ مو:نقره‌ای
رنگ چشم:آبی
محل اقامت:دفتر مدیریت هاگوارتز
نژاد:نیمه‌ اصیل.
قدرت های ویژه:قدرت‌ جادویی بالا،آشنایی‌ با‌طلسم‌ های‌ مدرن،آشنایی با طلسم های باستانی،کنترلگر اژدها،به پرواز دراوردن اشیا با چشم یا تله کینزی،تغیر شکل،جادوگری بدون چوبدستی.
عضویت در:رئیس دیوان عالی قضایی‌جادوگری(ویزنگاموت)،محفل ققنوس،کنفدراسیوم بین المللی جادوگران.
شغل:مدیریت هاگوارتز بعد از برادرم،رئیس دیوان عالی قضایی جادوگران. (ویزنگاموت)
خصوصیات اخلاقی:
شجاعت زیاد از حد، مهربان،بخشنده،خنده‌رو،باهوش،خوش اخلاق.
چوبدستی‌ ام از جنس یاس کبودو ومغز پر ققنوس ۲۸ سانتی متر مرسی.


ویرایش شده توسط آبرفورث‌دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۶ ۱۷:۲۱:۲۳
ویرایش شده توسط آبرفورث‌دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۶ ۲۰:۴۳:۴۴
ویرایش شده توسط آبرفورث‌دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۶ ۲۰:۴۴:۳۰


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.