این داستان: محفل گَنگ (قسمت اول)
در هر تراژدی، حماسه و داستانی دو نوع گَنگ وجود داره. یکی گَنگ بچههای پایین و در جبهه مخالف، گَنگ بچههای بالا. در داستان ما بچههای محفل، گَنگ پایین نشین بودن و مرگخواران از گَنگهای بالانشین. بچههای پایین لوتی، خاکی و بامرام بودن اما جیبشون خالی بود. تَه خلافشون هم مهمونی با نوشیدنی کَرهایه درجه سه بود. اما گَنگ بچههای بالا، کنترل شهر و مناطق مهم رو به دست داشتن. از کافه مادام پادیفوت گرفته تا پاتیل درزدار.
گَنگ مرگخوارها چند شعبه میشدن. بخشی به رهبری مورفین گانت، مشغول خرید و فروش چیز در سطح شهر بودن و پول گندهای هم به جیب میزدن. بخش دیگری تحت نظر رودولف لسترنج بودن و قمه به دست از مغازههای شهر اخاذی میکردن. دسته آخر هم در مقر گَنگ مرگخوارها، یعنی خانه ریدلها، به لرد سیاه در مدیریت شهر و بالا نگهداشتن گَنگشون کمک میکردن.
اما در سمت دیگه ماجرا، یعنی درگَنگ بچههای محفل، اوضاع کاملا متفاوت بود. فعالیتهای گَنگ محفل هم چند دسته میشد. یک دسته به رهبری سیریوس بلک،
گروه موتور سواران محفل رو تشکیل میدادن. این دسته با موتورهاشون در سطح شهر پرواز میکردن تا با ظلمهای گَنگِ بالا مبارزه و از ناموس ملت مواظبت کنن. دسته دیگه تازه واردهای گنگ بودن که حاج هری بهشون راه و رسم گَنگ محفل رو یاد میداد.
دامبلدور هم فازش مدیریت گنگ از خونه گریمولد نبود. کف شهر میتابید و به نیازمندان یاری رسانی میکرد. البته به پسر بچههای سَفید هم علاقه عجیبی نشون میداد. اینقدر این مرد خوش قلب بود.
مدتها اوضاع به همین منوال بود تا اینکه بچههای بالا تصمیم گرفتن به مناسبت موفقیتهای پی در پیشون یک مهمونیِ خفن شبانه بگیرن. بهزاد لیتو -مقلب به بیزی لِی- به همراه سهراب MJ رو هم دعوت کرده بودن...
- برمیدارن فاز کَل کَل بام، آرزوشون این بوده باشن از اول جام همینطور که عمو سهراب میخوند، لرد سیاه به همراه گنگش وارد کادر شدن.
جمعیت از دیدن لرد سیاه و یارانش به وجد اومدن و جیـــغ و هــــورا کشیدن. مورفین هم لابلای جمعیت میتابید و چیز توزیع میکرد. عمو سهراب هم به افتخار حضور لرد، شعرشو اینطوری ادامه داد:
- حاج ولدی گنگش بالاست، هورکراکسش نابیه گنگش بالاست... لرد مسیرشو به سمت میز VIP ادامه داد، یک دستشو دور گردن بلا و دست دیگهشو دور گردن یکی دیگه از مرگخوارها انداخت و مشغول نظاره مهمونی شد.
- دایی ژون حال میکنی چقدر مهمونی رو داغش کردم!
- آفرین دایی جان! همان چیزیست که میخواستیم.
- تاژه اینو خبر نداری... آقای اتابکی بژرگ هم داخل مهمونیه!
در همین حین و در اونطرف شهر، گَنگ محفل -که از برگزاری این مهمونی خبر داشت-، مشغول برنامهریزی برای آغاز یک عملیات چندمرحلهای بودن تا برای همیشه به این اختلاف طبقاتی پایان بدن و کنترل شهر رو بدست بگیرن...
- حاج سیریوس! تو بیشتر از همه سرت بوی قرمه سبزی میده! به همراه ریموس و جیمز مستقیما به سمت مهمونی میری و نشون میدی اینجا رئیس کیه.
- شما جون بخواه حاج آلبوس.
این تِسبیح من کو...آها! پیش به سوی لایی کشیدنهای شبانه با موتور ...
- هری، وقتشه بچههایی که تا امروز آموزش دادی رو وارد یک نقشآفرینی بزرگی بکنی... اونهم به سبک استاد تارانتینو!
ادامه دارد...