هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (آیلین.پرینس)



پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۱:۲۷ پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲
#31
سلام به همه!

درخواست دوئل سه نفره هماهنگ شده با ربکا لاک وود و آلنیس اورموند به مدت دو هفته.

من مدت ها فکر می کردم اینجا هنوز بستس!


ویرایش شده توسط آیلین پرینس در تاریخ ۱۴۰۲/۴/۹ ۴:۰۴:۵۲

............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۲:۲۸ پنجشنبه ۱ تیر ۱۴۰۲
#32
سلام ارباب!

این پست من توی دره ی سکوت رو میشه نقد کنین؟
میدونم استفاده ای موضوعی که نفر قبلی داده بود رو عقب انداختم، ولی واقعا راه خوبی برای اینکه همین الان از اون موضوع استفاده کنم پیدا نکردم. احساس میکنم همین ایده ای که خودم دادم رو میتونستم بیشتر در موردش بنویسم.


............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دره‌ي سكــــــوت
پیام زده شده در: ۴:۱۱ پنجشنبه ۱ تیر ۱۴۰۲
#33
مرگخواران با فشار و سرعتی که حاکی از هیجان منفی حاکم بر جو بود، از در خارج میشدند. ریموس از در بر اثر فشار جمعیت به بیرون هل داده شد، اندکی تلو تلو خورد و در نقطه ای ثابت ایستاد. یعنی لرد متوجه چه موضوع مهمی شده بود؟ وقتی برای پرداختن به حواس پرتی های گذرا نداشت. شروع به پردازش موقعیتی کرد که در آن قرار داشت. در حال حاضر بزرگ ترین خطری که وجود داشت به هوش آمدن دوریای اصلی بود که اگر به موقع به محلکه میرسید، در مرگ ریموس تردیدی وجود نداشت.
در مورد موضوعی که لرد، بلاتریکس، اسنیپ و کراوچ در مورد آن حرف میزدند، اسنیپ آنجا بود، میشنید و بعد از جلسه ریموس اسنیپ را در گوشه ای پیدا می کرد و از او میپرسید. پس در این مرحله مشکل اصلی ریموس که باید به آن فکر میکرد دوریا بود. نفس عمیقی کشید و صدای ترسش را برای لحظه ای خاموش کرد.
ناگهان مغزش جرقه ای زد... به فرض ریموس در میان آن آشفته بازاری که برقرار بود کسی را به کناری میکشید و در خفا به شکل او در می آمد، و دوریا در همین میان بیدار میشد و به مرگخواران خبر میداد که در بین آنها یک نفوذی وجود دارد. امکان نداشت کسی در آن واحد تشخیص دهد که او، کسی است که به دنبالش می گردند. با این کار، مرگخواران به جان هم می افتادند و ممکن بود بتواند اندک اعتمادی را که بین آنها برقرار بود را نابود کند. می توانست با تبدیل شدن به کسی که مورد اعتماد لرد و بقیه بود، گمراهشان کند.
البته که این کار ریسک بسیار زیادی وجود داشت. مورد توجه قرار دادن خودش، گر چه در عمل دست او را باز تر می کرد، اما خطر را هم به طور قابل توجی افزایش می داد.اگر کوچک ترین خطایی از او سر می زد، به قیمت جانش تمام می شد. پس این کار اصلا و ابدا بی خطر هم نبود...
سرش را بلند کرد. معلوم نبود چند ثانیه یا چند دقیقه به فکر فرو رفته بود. به سرعت دست و پایش را جمع کرد و به اطرافش نگاه کرد. همه پراکنده شده بودند و با حالتی عذاب آور انتظار میکشیدند.
ریموس تصمیمش را گرفت. به هر حال نمیتوانست آنجا بایستد و منتظر بماند تا دوریا ی واقعی سر برسد. عزمش را جزم کرد و جلو رفت و ضربه ی آرامی به دست لوسیوس زد.
-لوسیوس؟

لوسیوس لحظه ای شوکه شد ولی با نگاهی که درک مفهوم ورای برای ریموس سخت بود، برگشت و به او چشم دوخت.
-بله، خانم بلک؟

ریموس نفس کوتاهی کشید. ولی آیا عملی کردن این نقشه واقعا ارزشش را داشت؟ ریموس برعکس اکثر مواقع این بار کمی بدون فکر عمل کرده بود. و خطری که این کار برایش رقم می زد او را عمیقا می ترساند.
اما، مگر وقتی ریموس در میان مرگخواران قدم گذاشت، نمیدانست که دارد با جان خودش بازی می کند؟
-میشه یه لحظه دنبال من بیاین؟


............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


پاسخ به: ارتباط با ناظر فن فیکشن
پیام زده شده در: ۰:۵۹ سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۴۰۲
#34
سلام.
یه سوال داشتم از ناظر های این انجمن.
میشه فن فیکشن رو دونفره نوشت اینجا؟ مثلا هر کدوم یه پست بزنه و پارت جدید رو یکی در میون بزارن؟
و اینکه برای شروع کردن یه فن فیکشن باید از کی اجازه بگیریم؟


............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۹:۱۰ شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۲
#35
سلام!
اگه میشه اینو جایگزین کنین. قبلیه خیلی یه جوریه...

......................

نام:
آیلین پرینس

القاب:
لین، آی( )، آیلی...

گروه:
ریونکلاو

چوبدستی:
پر ققنوس با چوب درخت افرا که انعطاف پذیری نسبتا کمی داره.

پاترونوس:
عقاب

جبهه:
تاریکی...

ظاهر:
موهای طلایی رنگ کوتاه و کمی فر داره و همیشه یه گل سر خاص رو تو موهاش میزنه. چشمای قرمز رنگی داره که خطرناک بنظر می رسن. قد متوسطی داره و لاغره. اکثرا لباس هایی به رنگ قرمز تیره، آبی یا بنفش رو با سیاه ست میکنه.

توانایی ها:
اون یه جانورنما به شکل عقابه که موقعی که وارد شکل عقابیش میشه این شکلی میشه. موقعی که به عقاب تبدیل میشه همچنان چشماش قرمزه. پر های سیاه رنگی داره که بینشون پر های قرمز درخشانی هم به چشم میخوره.

ویژگی های اخلاقی:
یه ENTJ بالفطره ست. میشه گفت زود عصبانی میشه، ولی خودشو کنترل میکنه. چون اگه این کارو نکنه، کل محیط با خاک یکسان میشه. چشماش از انسان های عادی چند برابر قوی ترن و میتونه فاصله های خیلی دور رو خیلی دقیق ببینه. خیلی به مردم گیر میده و این یکم براشون آزاردهنده ست، چون یه نقطه ی کثیفی یا پارگی رو روی لباسشون تشخیص میده و بهشون میگه. بازی شطرنج رو خیلی دوست داره و زیاد بازی میکنه. بازیش هم خوبه، ولی اگه ببازه به خاطر تمرکز زیاد روی حمله ست و دفاع رو یادش میره.
عاشق نویسندگی و رول زدنه و زیاد داستان مینویسه. روانشناسی رو هم دوست داره، ولی اگه روانپزشک بشه بیمار هاش خودکشی می کنن.


انجام شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۳/۲۱ ۲۲:۳۳:۱۴

............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خاطرات مرگخواران
پیام زده شده در: ۰:۰۲ جمعه ۲۷ آبان ۱۴۰۱
#36
در صحنه نبرد، گاهی اوقات شروع، با پایان یکیست...

.................................

-نه! نمی تونی! نباید بری!

با قاطعیت دست او را گرفت؛ ولی او به آرامی دستش را رها کرد و نگاهی پر از کلام به او انداخت... کلماتی که هرگز بر زبان نمی آورد...
رفت و دیگر پشت سرش را نگاه نکرد...
باید با او می رفت...
خارج از ساختمان امن، غوغایی برپا بود...

اکنون در میان نبرد بودند؛ صدای فریاد ها گوش را پاره می کرد. آسمانی که آبی بود اکنون با نور های سبز رنگ پر شده بود و زمین سنگی روز پیش، اکنون سرخ بود. از این سو و آن سو، گرد و خاک به هوا بر می خاست...
ذهنش آنجا نبود... به خودش فکر نمی کرد... و این از وقتی شروع شد، که قلبش را به او فروخت...
بله... از زمانی که چشمش به چشم او افتاد، انتظار این روز را داشت.
همانطور که با تمام توان می جنگید، لحظه ای به جایی که او ایستاده بود نگاه کرد... و وقتی صدای افتادن او را شنید، دیگر هشیار نبود و وقتی چشمان او را که دیگر روحی پشت آنها وجود نداشت دید، در لحظه ی کوتاه، وجودش را از دست داد... حسی مانند بوسه دیوانه ساز.
قلبش ترک خورد، و نفرتی که تمام عمر در آن زندانی کرده بود، از لا به لای ترک های قلبش بیرون آمد و آن را خرد کرد، روحش را کشت و وجودش را فرا گرفت.
نفرت انباشته شده، ناگهان به شکل فریادی از دهانش بیرون آمد و با این فریاد، ناگهان تمام فریاد های دیگر خاموش شد و تمام جنب و جوش حیات، که تا لحظه ای پیش در اوج بود، به پایان رسید.
فضا با "هیچ" پر شد...



............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۲۱:۴۵ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۱
#37
میمون ها، گوریل ها و شامپانزه ها، بالاخره نقشه خود را کشیدند:
-جیییییغ، جیغ،جییییغ، جیییییییییییییییییغ! (نقشه تصویب شد! با موز بهشون حمله می کنیم!)

مرگخواران، در میان جنگل:

میمون و مرگخواران همچنان ایستاده بودند و به هم نگاه می کردند. تام خود را تجزیه کرد و درون خاک فرو رفت، سدریک هم که طبق معمول در کمال آرامش در گوشه ای خواب بود و لینی هم داشت به زنبور ها خوش و بش می کرد.
اسکورپیوس گفت:
-خب حالا چیکار کنیم؟
- چیکار کنیم؟ چیکار کنیم، بگیردش دیگه!

ناگهان در جمع مرگخواران همهمه ای به پا شد و همه می خواستند میمون را بگیرند، البته، به قدری غوغا نبود که سدریک را بیدار کند، ولی به قدری بود که باعث اوورویبره هکتور بشود!
-میمون رو بگیرین! بگیرینش! بدویین! زود باشین!

و این برای بیدار کردن سدریک کافی بود!
- ها؟ چیه؟ چی شده؟

و دوباره سرش روی بالش افتاد و به خواب رفت!

-سااااکت!

این صدای بلاتریکس بود. ناگهان همه ساکت شدند و پشت سرشان را نگاه کردند. مرگخواران با صحنه ای مواجه شدند که تا به حال در عمرشان ندیده بودند!


............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


پاسخ به: یاران لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن).
پیام زده شده در: ۰:۱۵ چهارشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۱
#38
نیمه شب بود. هوا سرد بود و برف، از آسمان فرو می ریخت و باد تند درختان را خم می کرد. کسی در خانه ریدل ها را زد. مرگخواران در را باز کردند. استخوان فک ایوان روزیه با صدای تق بلندی روی زمین افتاد! همه از دیدن کسی که پشت در ایستاده بود شوکه شده بودند!

..................................................

۱-هرگونه سابقه عضویت قبلی در یکی از گروه های مرگخواران / محفل را با زبان خوش شرح دهید.

یعنی یادتون نیست منو؟

2-به نظر شما مهم ترین تفاوت میان دو شخصیت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چیست؟

آیلین با این پرسش، در ذهن خودش این سوال را مطرح می کند که: مگه قابل مقایسه ان؟ و از شدت تاثیر این پرسش تاریخی، از ذهن خود ساین اوت شده، هنگ می کند!

3-مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخواران چیست؟

پاچه خواری ارباب خدمت به بشریت

4-به دلخواه خود یکی از محفلی ها(یا شخصیتی غیر از لرد سیاه و مرگخواران) را انتخاب کرده و لقبی مناسب برایش انتخاب کنید.

دامبلدور: پشمک پرسیوال والفریک برایان حاج ابدالله!

5-به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟

کاشت و پرورش پیاز به صورت دستی و خانگی!

6-بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

تحریم پیاز! نسلشون از دم منقرض میشه!

7-در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟

این چه سوالیه!؟؟

8-به نظر شما چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده است؟

چون ارباب کاملا نسخه متضاد دامبلدور هستن، هر شباهتی به دامبلدور در چهره خود وجود داشته رو حذف نمودن!

۹-یک یا چند مورد از موارد استفاده بهینه از ریش دامبلدور را نام برده، در صورت تمایل شرح دهید.

پرورش دوباره گونه های در حال انقراض این منطقه در محلی جدید!

آیلین پس از پر کردن فرم، فک ایوان را از روی زمین برداشت و روی میز گذاشت، و نگاهی پرسشگرانه به بلاتریکس انداخت.

آیلین... یه تصویر تاری ازت دارم... اتاقتم به صورت غیرقانونی اجاره دادم...
همینه که هست... می‌خواستی غیب نشی!

تایید شد.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۴۰۱/۸/۱۶ ۱۱:۵۲:۲۳

............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۷:۴۶ دوشنبه ۹ آبان ۱۴۰۱
#39
سلام به اربااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااب!
منو به یاد دارین ؟ مرگخوار مقیمتون؟ منو که فراموش نکردین؟ فقط دو سال نبودم ها!
خوبین؟
مرگخوارا خوبن؟
خانواده خوبن؟
اینو برام نقد می کنین؟


سلام. نه. فراموش نکردیم.
ممنون. خوبیم.

نقد شما رو فرستادم.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۱/۸/۱۳ ۱۵:۵۲:۳۶

............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


پاسخ به: در بحبوحه سیاهی
پیام زده شده در: ۱۷:۳۴ دوشنبه ۹ آبان ۱۴۰۱
#40
مرگخواران با چهره هایی مملو از ناامیدی دم در اتاق لرد به دیوار تکیه کرده بودند و به هم نگاه می کردند تا شاید کسی چیزی به ذهنش برسد. در این میان، ناگهان صدایی آشنا از آنسوی راهروی دراز به گوش رسید:
- کــــــــــــــــــــــی آب پرتقال دوست داره؟

با این صدا که از ورای هدفون لرد سیاه فریاد زده شد، هدفون روی گوش لرد خرد، و به ذراتی کوچک تر از کوچک ترین ذرات هستی تقسیم شد. لرد سیاه از جایش بلند شد و به سوی کمد کوچکش در آن سوی اتاق شتافت، نفسش را بیرون داد و خود را وکیوم کرد و داخل کمد رفت.

مرگخواران که دیگر می توانستند مروپ گانت را با یک سینی پر از آب پرتقال به آنها نزدیک می شد به خوبی ببینند، پراکنده شدند.

- مرگخوارای مامان؟ آب پرتقال میل ندارین؟

مرگخواران به جنب و جوش افتادند. مروپ از کنار آنها گذشت و بدون در زدن در را باز کرد و با سینی آب پرتقال، وارد اتاق شد، اما کسی را ندید.
مرگخواران دزدکی نگاهی به داخل انداختند، ولی وقتی کسی را ندیدند، به آرامی و با تعجب وارد اتاق شدند.

همه تعجب زده بودند.
مروپ گفت:
- ارباب تاریکی های مامان؟

لرد در کمد با قاطعیت بیشتری نفسش را حبس کرد.





............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.