بعد از رفتن ریگولوس لرد کش و قوسی به بدنش میدهد و همان طور که با نرمش های کوتاه گرفتگی عضلاتش را رفع میکند به نجینی میگوید: اه، خشک شدم از بس تمام روز اینجا باید بشینم یا دراز بکشم. ولی ارزشش رو داره مگه نه؟ حالا صبر کن چنان بلایی سر این نا سپاس ها بیارم که اون سرش نا پیدا. تو همینجا بمون، لازم نیست بیای پایین. اینطوری تاثیر گذار تره.
لرد این را گفت و در حالی که عصایی به دست گرفته بود آرام آرام و با گام هایی تکیده به طرف در رفت. وقتی از پله ها پایین میرفت مرگخوارها هنوز آن پایین دور هم جمع شده بودند و صحبت میکردند. با دیدن لرد که از پله ها پایین می آمد همه سکوت کردند.
لرد به سختی خودش را به پله اول رساند و در حالی که یک دستش به عصا و دست دیگرش به نرده تکیه داده شده بود نفس نفس زنان گفت: مشکلی هست که اینجا جمع شدین؟
ریگولوس سرفه کنان گفت: نه ارباب داشتم در مورد چیزی که گفتین برای بقیه صحبت میکردم.
همه با تکان دادن سر حرف ریگولوس را تایید کردن. لرد سرفه خشکی کرد و بعد دستش را روی سینه اش گذاشت و گفت: ولی من...مشکلی دارم.
بلا جلو پرید و گفت: چی شده ارباب؟ قرص هاتون تموم شده؟ برم براتون داروخونه رو بیارم!؟
لرد لبخند کوتاهی زد و گفت: نه بلا. مشکل کمی پیچیده تره. دکترم بهم اطلاع داده که بیماری با وجود درمان داره به شدت پیشرفت میکنه و راستش...باید یه دوره درمان جدید شروع بشه. اما مشکلی هست...
بلا: چه مشکلی ارباب؟
لرد آهی کشید و گفت: هزینه...
ریگولوس با تردید گفت: چقدر میشه مگه ارباب؟
لرد سری تکان داد و گفت: خیلی زیاد. هزاران هزار گالیون. چیزی که فکر نمیکنم از پسش بر بیام. برای همین اگه دیگه ندیدمتون...
بلا با عصبانیت یقه روفوس رو گرفت و گفت: ارباب این چه حرفیه؟ ما همه این پول رو جور میکنیم. لازم باشه تک تکمون همه وسایلمون رو میفروشیم تا شما درمان بشین. مگه نه روفوس؟
روفوس که اصلا نمیدونست این وسط چیکارس با ترس حرف بلا را تایید کرد. بین بقیه هم زمزمه های آرامی در گرفت اما با نگاه به چشمان خشانت بار بلا همه زمزمه ها خاموش شد.
لرد گفت: مطمئن باشین اگه مجبور نبودم...ولی روزی که لرد دوباره سلامتیش رو به دست بیاره خیلی بیشتر از چیزهایی که دادین به دست میارین.
لرد برگشت و دوباره از پله ها به آرامی بالا رفت.
لرد: :evilsmile:
مرگخواران: