هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: .:. تولد هشت سالگی سایت جادوگران(غیر رسمی) .:.
پیام زده شده در: ۳:۴۶ چهارشنبه ۷ دی ۱۳۹۰
چیشد تش؟

کجاس مکان؟


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: .:. تولد هشت سالگی سایت جادوگران(غیر رسمی) .:.
پیام زده شده در: ۲۳:۰۸ سه شنبه ۶ دی ۱۳۹۰
ها منظورتون اینه که رسمیه ولی اگه پلیس سایبری و غیر سایبری و آرشاد و ... گیر دادن به سایت ربطی نداره دیگه؟


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: دفتر نظارت انجمن
پیام زده شده در: ۱۲:۴۹ جمعه ۱۸ آذر ۱۳۹۰
ها 10 12 تا فعال داره منتها خیلیاشون مخصوصا گولاخ ترینشون علاقه ای به کوییدیچ ندارن!نظر من اینه که الکی وقتتو تلف نکنی چون پارسال که یکم شلوغ تر بود هم نشد. حالا خوددانی، صلاح ملک خویش خسروان دانند! من فقط پیشنهاد میدم.


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: دفتر نظارت انجمن
پیام زده شده در: ۵:۵۶ جمعه ۱۸ آذر ۱۳۹۰
سامیلیکم.

خوبی کلّه زخمی؟ از ماسک مرگخواریم که نمیترسی؟ میترسی؟ مهم نیست

"
خواستم بگم که از اون جایی که ممکنه (در این جا ممکنه معنی قطعا رو میده!) تعداد داوطلبان کوییدیچ اونقدری نشه که لیگ راه بندازیم. در نتیجه اگه خواسّی جای لیگ همون مسابقات انفرادی رو راه بنداز که حذفی یا لیگی باهم مسابقه بدیم حالشم بیشتره!
"

اگه نخواسّی هم اصلا مهم نیس کلّه زخمی، یه مرگخوار خیلی مشغله های مهم تری از یه پاتر مشنگ دوست داره. پخّ! بپّا نچّای
خدافس


ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۹۰/۹/۱۸ ۵:۵۸:۲۶
ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۹۰/۹/۱۸ ۷:۴۰:۲۳

هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۸:۳۱ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۰
سلام عرض شد، والّا دقیق نمیدونم کی بود ولی یک سالی میشه که اعلام کردین (به دلیل این زمان زیادی که گذشته یادم نیست ولی گمونم ایوان بود) که قراره یه تخولاتی در انمن ها صورت بگیره و وزارتخونه و لندن و اینا ادغام بشن و یه عالمه کار خوب خوب دیگه. و گفته بودید به زودی انجام میشه.

میخواستم بدونم تعریف به زودی چیه کلّا؟
سپاسگذارم از راهنماییتون


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: جنگل ممنوعه
پیام زده شده در: ۱۸:۰۵ چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۰
[spoiler=خلاصه (© بای ارباب)]
آلبوس دامبلدور بشدت مریض شده.محفلیا برای نجات جونش تصمیم میگیرن سنگ جادو رو پیدا کنن. سنگ جادو سالها پیش به دستور دامبلدور، توسط نیکلاس فلامل به مقبره مرلین(در جنگل ممنوعه) برده و اونجا پنهان شده.محفلی ها برای پیدا کردن سنگ، فقط یک نقشه گنگ و مبهم در دست دارن.
از طرفی هورکراکسهای لرد سیاه یکی یکی نابود شدن و لرد از ترس جونش دوباره یاد سنگ جادو میفته و تصمیم میگیره پیداش کنه.تنها راهنماش هم سیبل تریلانی و پیشگوییاشه.
هر دو گروه وارد جنگل میشن.سفیدا از شمال و سیاها از جنوب.دو گروه بعد از مدتی(و البته به دنبال حوادثی که لزومی نداره خلاصه بشه) در مقبره مرلین به هم میرسن.

مرلین باهاشون حرف میزنه و براشون هفت خوان میذاره...هر کدوم موفق بشن از این هفت خوان عبور کنن میتونن سنگ رو بدست بیارن.
در مرحله اول مرلین از هر کدوم اونا یک قربانی میخواد که باید تا پایان هفت خوان پیش مرلین بمونه.دامبلدور جیمز سیریوس پاتر و لرد لودو بگمن رو به مرلین میده و دو قربانی به داخل مقبره کشیده میشن.
در خوان دوم مرلین به لرد و دامبلدور معجون تغییر شکل میده و ازشون میخواد به شکل همدیگه در بیان(جاشونو با هم عوض کنن)...هر دو نفر سه ساعت فرصت دارن به گنجی که نقشه شو مرلین بهشون داده برسن.مشخص نیست که گنج چیه.لرد که الان به شکل دامبلدور در اومده میتونه یک محفلی و دامبل که الان شکل ارباب شده میتونه یک مرگخوار رو با خودش ببره.این دو همراه(مرگخواره و محفلیه) فقط بصورت کلامی میتونن به لرد و دامبلدور کمک کنن(کمک جسمی و فیزیکی مورد قبول نیست).
بعد از اینکه لرد و دامبلدور کمی از مقبره فاصله میگیرن مرلین به جیمز میگه که برای گذشتن از این خوان، دامبلدور مجبوره از راهی بره که مجبور به کشت و کشتار میشه! و لرد مجبور خواهد شد کارای خیر انجام بده، وگرنه هرگز به گنج نمیرسن.
لرد فرد ویزلی و دامبلدور بلاتریکس رو با خودش میبره.
لرد و فرد سر راه به یه درخت میرسن که روش یه لونه پرنده هست.جوجه پرنده از لونه افتاده پایین ولرد برای گرفتن نقشه ادامه راه(از پرنده)باید از درخت بالا بره و جوجه رو توی لونه بذاره. پرنده دارکوبه!
دامبلدور و بلا هم به یه لونه پرنده میرسن که پرنده مادر حشره ای رو برای جوجه هاش شکار کرده.اینا باید حشره رو نجات بدن و نقشه ادامه راهو ازش بگیرن.ولی هیچ طلسمی موثر نیست ودامبلدور مجبوره پرنده مادر و جوجه هاشو بکشه.دامبلدور طلسم رو اشتباهی اجرا میکنه و حشره توسط جوجه ها خورده میشه و دامبلدور ناپدید میشه.
دامبلدور پیش مرلین ظاهر میشه و مرلین میگه که یه مرحله رو باخت و الان لرد ازش جلوئه! باید صبر کنه و وقتی لرد کارش تموم شد برگرده بالا و به رقابتشون ادامه بدن.
[/spoiler]




- میدونی؟ ویژگی های این یویوهای جدید کاملا متفاوت با بقیه س، اصلا یه تکنولوژی داره که نمیدونی! به آرتور گفتم که بره ...

- بچه تو چقدر حرف میزنی؟ فکر نکن چوبدستی ندارم بی خطرم ها، یه کلمه دیگه حرف بزنی عین یه مشنگ با دستام خفت میکنم! اصلا مگه مرلین نگفت ساکت بشینین؟

- گفتی مرلین عمو لودو! به نظرت عجیب نیست؟ ما همیشه به ریش و پشم این قسم میخوردیم ولی حالا به جای این که مث بچّه ی آدم سنگو بده تا جال عمو دامبلدور رو خوب کنیم همه رو اسکل کرده ... تازه برنامه ای هم نداره! کاملا آنلاین تصمیم میگیره. راستش اگه عمو دامبلدور بهم نگفته بود که همیشه باید راجع به آدما خوب فکر کنیم و بدبین نباشیم فکر میکردم یه ریگی به کفشش باشه.

- بدم نمیگیا بچّه

- چیو بد نمیگم؟ اینکه اصولا یویوها باید ...

- هیسـّــــ ... صدای پا شنیدم ... داره میاد ... باید از کارش سر دربیارم، دیگه خسته شدم انقدر این سوژه کش اومده ... یه دقیقه ساکت باشی قول میدم واست یویوهایی که بودجه محفل نمیکشه رو بخرم ... فقط ...




همان موقع - همون پایین پایین ها ولی یه ور دیگه

و مرلین ناپدید شد و دامبلدور را تنها گذاشت. دامبلدور هنوز هم صدای جیمز را میشنید که از دوردست ها (!) شنیده میشد. بدون توجه به جیمز، سرش را به سمت صفحه برگرداند تا ببیند لرد چه میکند.

- عهّه! مرلین کجا رفتی؟ من اعتراض دارم، چطور تام برای رسیدن به گنج باید یه کار انسان دوستانه بکنه که هر کسی به طور طبیعی انجام میده ولی من پیرمرد باید یه جنایت عجیب انجام بدم که کار سختیه؟

صدای مرلین از داخل تونلی که وارد آن شده بود آمد که میگفت: - مطمئن باش تام هم اعتراض مشابهی داره، حالا ساکت باش و منتظر.


ادامه ی ماجرا در همون ور اوّلی

جیمز سخت ترین لحظات عمرش را تحمّل میکرد لحظاتی که در آن باید سکوت را رعایت میکرد. لب هایش را به هم میفشرد و سعی میکرد با تصوّر یویوهایی که لودو میخواست برایش بخرد این لحظات را آسان تر بگذراند. علاوه بر این با خودش دچار این کشمکش هم شده بود که میتواند به قول یک مرگخوار اعتماد کند؟ آیا بهتر بود که ریسک کند و به خاطر آن درصدی که ممکن است لودو برایش یویو های گران قیت بخرد سکوت کند؟ آیا باید حرف میزد تا نقشه ی احتمالی و عجیب آن مرگخوار را خراب کند؟

ناگهان صدای مرلین رشته ی کشمکشناک افکار پیچیده ی جیمز را پاره کرد:

- حالا ساکت باش و منتظر.

صدای پای مرلین نزدیک و نزدیک تر میشد ...

- اینکارکاروس

همین که مرلین وارد دالان کوچکی شد که جیمز و لودو در آن ساکن بودند لودو با ادا کردن سریع وردش مرلین را طناب پیچ کرد و رو زمین انداخت.
- موهاهاها! حالا سریع اعتراف کن که چه ریگی به کفشته و الّا میکشمت
- زرشک! میخوای یه روح رو بکشی؟
- آب زرشک! خیال کردی با اسکل گریف طرفی؟ اگه روحی چطوری طناب پیچ شدی؟ کروشیو! - مرلین به شدت به خودش پیچید و جیغ کشید - اگه روحی چطوری شکنجه شدی؟ میخوای تکرارش کنم؟ نه جلوی بچه خوب نیست! اگه اعتراف نکنی یه راست میکشمت

مرلین که کاملا خلع سلاح شده بود در میان اشک هایش شروع به اعتراف کرد:
- تو رو مرلین منو نکش ... من بی گناهم ... به آفتابه ی طلای مرلین که تو دستشویی دالون بقلیه قسم من فقط میخواستم یه ذره تفریح کنم ...
- بسبه دیگه، بیخود به خودت قسم نخور اینقدر! سریع بگو ...
- به خودم؟ فکر کردی من مرلینم؟ اگه من مرلینم این جا مقبره ی کیه؟ من نیکلاسم! به دامبلدور گفتم سنگو به این جا منتقل کردن و خودم با چهره ی مبدّل این جا با استفاده از سنگ زندگی جاودانه دارم.
- ینی سنگو خودت استفاده کردی؟ الان سنگی وجود نداره؟
- بله

دامبلدور که با شنیدن صداهای داد و فریاد خودش را به آنجا رسانده بود به سرعت بالای سر نیکلاس فلامل دوید و با چشم هایی گشاد تر از این () حرف ها به او خیره شد اما تا خواست چیزی بگوید غیب شد ... ظاهرا لرد موفق شده بود اولین کار خیر خود را به پایان برساند!


ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۱۸ ۱۸:۱۵:۴۰

هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۶:۱۷ چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۰
یا ریش مرلین!
من چقد خفنم که علّه کبیر به شخصه میاد جوابگو میشه


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲:۲۱ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۰
تاریخی ترین بلاک جادوگران :

تصویر کوچک شده


از نگاهی دیگر:
تصویر کوچک شده



چت باکس درس کردنش زحمت داره، اشکال نداره.
تم رو عوض نمیکنید، مهم نیست
جواب کسی رو نمیدین، درک میکنیم مشغول فعال کردن ایفا هستین با فعال کردن محفل.
اقلا این یه جمله رو ویرایش کنید درستش کنید.


ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۱۷ ۲:۲۸:۰۲

هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۰:۱۲ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۰

منو خیلی خوبه ، استر خیلی بوره
مافلدا میخونه بلیتا رو دونه دونه



آنتونین درحالی که یک کلاه شاپو رو سرش گذاشته و یک کت مشکی رو انداخته بود رو شونه هاش، با جمعی از هواداران و نوچه ها که همگی مثل خودش لباس پوشیده بودند وارد دفتر تحریریه پیام امروز میشه.


ایوان ، منو دستشه ، ایفا هم ناز شصتشه
کمکش می کنم نمیزارم یه وقت خسته شه


شیشه پنجره خرد میشه و آنتونین به عقب پرت میشه. سر و صداهای اعتراض آمیز درون کوچه اتاق رو به لرزه در میاره. ملت یکصدا فریاد میزدن:
-دالاهوف جرات داری بیا بیرون ...


آنتونین مشغول آشپزی ، دستش دستمال کاغذی
حرف نداره باش کسی چون میکشه دستمال برای هر کسی
عله سر کاره ، عله فکر مائه ، عله قهرمانه آره عله قهرمانه


یک عدد آنتونین دالاهوف و یک عدد آینه ی آرزوها در تصویر مشاهده میشه ...

آنتونین یه ردای زرد رنگ بسیار ساده بر تن داره و نوک چوبدستیش از جیبش زده بیرون. دوربین چرخشی نود درجه ای میکنه و بر روی آینه زوم میشه. درون آینه آنتونین ایستاده اما ... ردایی به شدت شیک و درخشان بر تن داره که ده ها مدال مرلین از اون آویزونه. در یک دستش منوی مدیریت و در دستش دیگه ش مقادیری دستمال دیده میشه.




تم چارساله آبیه ، جای کوئی خالیه
که باشه و ببینه انقدر حالمون عالیه

اعضا هم بی درد و غم ، با همن میگن خوشن
دیدم خودم که هدف هرکی ، اینه که بزنه تو چتر حرفی



صدای خوفناکی اتاق رو به لرزه در میاره:

آنتونین دالاهوف، زابینی هستم. بلیز زابینی. یا خودت مثه یه جادوگر متشخص میای بیرون و در برابر جمعیت پاسخگو میشی یا ما میایم تو و هر پاسخی هم بدی تو حلقت فرو می کنیم. ده دقیقه وقت داری که از همین الان شروع میشه. هوی ریگول اینقدر رو ماشینم نپر ... به جای این کارها وقت بگیر ... خوبه ... آنتونین ده دقیقه شروع شد.



شبا آروم با خنده خوابیدن ، صبحا آسون با رنک هام پز میدم
حرف رو حرف نمیره ، ایده ها به فنا میره ، منو بازی هم حال میده

خوابگاه نیس آلوده ، سفید مثه پادموره
لابد اون بالاها مرلین فکر ما بوده

هیچ جا نمیخوام هیچ جا نمیخوام هیچ جا نمیخوام باشم جز اینجا ...

عله سر کاره ، عله فکر مائه ، عله قهرمانه آره عله قهرمانه





به زودی در هالی ویزارد


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۹:۴۹ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۰
تصویر کوچک شده




فیلمی درباره آنتونین دالاهوف، از تولد تا مرگ و حتی بعد مرگ!

بزودی در سه، چهار پارت بلکه بیشتر اکران خواهد شد.


ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۱۶ ۱۹:۵۳:۱۹

هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.