بازم من باید خلاصه بنویسم؟!
باب بزرگ گودی عاشق نارسیسا بلک شده.آدم قحطی بوده آخه!
این اطراف یه کچل مخوف وجود داره به اسم ولدک یا همون تامی خودم. این کچل موذی می خواد از آب گل آلود ماهی بگیره در نتیجه شروط قجری برای گودی می ذاره:
1-همین امشب دفترخاطرات دامبلدورو برام میاری.
2-باید ظرف سه روز یویوی شکسته جمز سیریوس پاترو برام بیاری.البته نصفشو بیار.نصفشم بذار تو اتاق تدی.
3-معجون گرگ خفه کن ریموس و تدی رو با یه معجون دیگه عوض میکنی که اونا تبدیل به دوتا گرگینه واقعی بشن .
4-نصف ریش دامبلو برام میاری!توجه کن که نصفشو خواستم.نصفش باید رو صورتش بمونه.
باباگودی به هر زور و زحمتی اولی رو انجام می ده. دومی رو هم همینطور.. حالا مونده دو تای دیگه..آمــــــــــــااآ
دستخط دامبلدور روح هخامنشیان رو سربلند کرده.. یه نفر لازمه که این خطو بخونه. اون یه محفلیه.. اون جیمزه!
ولی جیمز هم شرطهایی داره گویا!
----------------------
- گلدیم گلدیم گلدیم! تیمیون!
جیمز روی کاناپه جلوی تی وی خونه ی ریدل نشسته و غش غش می خنده. می خنده و ذرات ذرت بودار فیل رو به اطراف پخش می کنه.. جیمز پاپکورنارو آنچنان به اطراف می فرسته که عله گدازه های آتشینشو!
- ولدک بگی بشین بقیه شو ببین اینا خیلی باحالن!
ولدمورت که تا همین چند ثانیه پیش کنار جیمز روی کاناپه نشسته بود بلند میشه و یه چرخی توی سالن پذیرایی میراث پدرش می زنه.
یه کمی مثل گاوهای نر از دماغ نداشته ش هوا اخراج می کنه. چندتا پف فیلی رو که روی زمین افتاده بودن رو قرچ زیر پاش له می کنه. دستی به سطح صیقلی سرش می کشه و جواب جیمز رو می ده:
- وروجک این مفتذلات برای ارباب خوب نیس دیدنشون.. مردم به کله ی کچلش می خندن اونوقت!
جیمز یه خنده ی غلطان می زنه! تامی.. امم اسمشونبر به ایوان می گه:
- می بینی؟! می بینی به کله ی کچل من می خنده!؟ ندیدی؟!
- ولدک لهجه ت خیلی باحاله!
جیمز دوباره خنده ی غلطان می زنه. صدای خنده ی جیغ آمیز جیمز پرواز می کنه و از خونه ی ریدل خارج میشه. توی حیاط خونه می چرخه.. از تپه های لیتل هلینگتون عبور می کنه. بالای سر خونه ی گونت می چرخه و ...
مورف توی خونه ش مشغول بررسی طرح اصلاح الگوی مصرفشه که صدای خنده از بالا سرش رد میشه و می ره.
- اه.. لامشّب.. این ژیغ ژیغای لهنتی اینژا هم منو راحت نمی ژارن؟! باب من اومدم تو خونه ی مشتقل خودم! عژبا! آخ شوختم!
خنده همچنان پرواز می کنه و به کوههای پربرف خراسان شمالی می رسه!(چه ربطی داره اصلا!؟
)
قیییییژژژ- من قبول ندارم اینو.. تو نویسنده رو خریدی.. نه.. تو خود فروخته ای من ریشاتو می بینم. من می دونم تو کی هستی من ازت متنفرم.. من می خوام اون دفترچه ی لعنتی (*****Damned not f) رو بخونم.. برو سر داستان من ول کن این جیغو..من دفترچه ی ریش درازو می خوام.. من می خوام!
- خب به خودت فشار نیار تام تامک!
قیییییژژژضربان شقیقه ی ولدمورت به سمت ضربان شقیقه ی عموورنون میل می کرده ولی این خطر بزرگی بود، کارگردان پیشگیری می کنه و از پشت سر اقدامات لازم رو به عمل میاره. ولدمورت داد می زنه.
- تخم محفلی رو که ملخ نخورده! قحطی محفلی که نیومده.. بردارید این جوجه رو ببرید یه محفلی به درد بخورتر بیارید برای من.. بجنبید!
جیمز از روی کاناپه می پره و جلوی پای ولدمورت فرود میاد. جیمز میگه:
- ببین ولدک.. تو داد زدنتم تکنیکی نیس.. ولی خب فایده ای نداره چون محفلی ها از امروز به مدت ده روز دارن تو خونه ی گریمولد پارتی بودا می گیرن و تا ده روز یوگا تمرین می کنن.. کسی بیرون نیست که بتونی پیداش کنی!
- گودریک چیه پس؟!
- اون رفته ولنتاین بعدشم میره گریمولد.. حالا بیا بشین شیرشاه یک و نیم ببین.. بعدشم می خوام برات کوسکو و کرانک و اسکار و خرس برادر و مزرعه ی حیوونا بذارم.. بیا دیگه ولدک!
-
گریمولدگودریک و نارسیس دم در خونه ی گریمولدن. گودریک چششو بسته و نیششو به همراه در باز کرده و به لیدیز فرست داره تاکید می کنه ولی نارسیسا نمی تونه بره تو.. فقط به در می خوره و روی خاک کوچه بازتاب میشه. گودی هم بعد از اون فاجعه مثل هیپوگریف وارد میشه و نمی فهمه که نارسیس وارد نشده.
(علاوه بر بحران شدید آی کیو تاریکی خونه ی گریمولد هم مزید بر علت میشه)
- آلبوس بازم پول برقو ندادی؟!
گودریک جلو میره و می بینه که محفلی ها توی اتاق نشین دور نشستن و مقادیر شمع دارن روی هوا پرواز می کنن. دامبلدورم وسط نشسته.. نه، وسط پرواز می کنه.. نه، وسط روی هوا معلقه چون تمرکزش بالاست!
جرقه های شومی تو مغز گودریک که به مرور زمان فاسد شده زده میشه و به فکر شرط سوم میوفته. پاورچین پاورچین میره کنار دامبلدرو که..
گودریک داشت ریش دامبلدور رو وجب می زد که یه پنجه ی گوگولی خوشگل مامانی رو روی شونه ش حس می کنه.
- تدی پنجولتو بکش..
فایده ای نداشت.
- تدی پنجه ت رو بردار دیگه عزیزم!
همچنان بی فایده.
- تدی!
- لیدی!
-