هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: تابلوی شن پیچ زندان (اعلامیه های آزکابان)
پیام زده شده در: ۱۸:۲۱ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۸
#41
به نام دولت چسبندگی و سازندگی


جوزفین مونتگومری تاخیر کننده دستگیر شد!

دیروز تام جاگسن طی یک حرکت ضربدری، ابتدا از خود و سپس از جوزفین مونتگومری شکایت کرد.
بنابراین مونتگومری به دادگاه آمد و از خود دفاع کرد. سپس قاضی رای نهایی را داد و اعلام کرد که دلایل خانم مونتگومری قانع کننده نبوده است!
بنابراین وی به اولین زندانی درجه دو آزکابان دولت پانزدهم تبدیل شد.
دادگاه ایشان را به زدن شش پست در مدت دو هفته محکوم مینماید!

تام جاگسن خودش را تحویل دادگاه داد!

همانطور که گفته شد، تام جاگسن از خود نیز شکایت نمود و بدون هیچ دفاعی به عنوان زندانی درجه سه به آزکابان منتقل شد.
دادگاه ایشان را به زدن سه پست در طول یک هفته محکوم مینماید.

آب خنکش خوبه!


تصویر کوچک شده


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: دعواهای زندانيان
پیام زده شده در: ۱۲:۱۳ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۸
#42
-خب دیگه چی اون تو داری؟!

لیسا این جمله را گفت و مشغول گشتن در ریش دامبلدور شد.
-وسایل زیادی دوست من، ممکنه خودشون اون تو گیر کرده باشن، ممکنه خودم گذاشته باشمشون و حتی ممکنه شب که خواب بودم یه ویزلی کوچولو یه چیزی گذاشته باشه تو ریشم!

لیسا همچنان درحال گشتن بود و در آخر دستش را دور چیزی قلاب کرد و بیرون کشید.
-ایی!دستم ریشی شد!

لیسا این را زیرلبی گفت و دستش را به پیراهنش مالید. سپس چیزی که بیرون آورده بود را رو به دامبلدور گرفت.
-این چیه؟
-این قدح بی اندیشت، برادر قدح اندیشه. کاربرد خاصی نداره فقط توش آب میخورم.

لیسا با انزجار قدح دهنی را به ریش دامبلدور برگرداند.
-خب میشه خودت در بیاری یه چیزایی؟ چیزایی که نوکشون تیزه، درازن، طناب و چاقو هستن مثلا...

دامبلدور دستی به ریشش کشید و چند عدد ویزلی از آن ریخت.
-اینا چی میگن؟
-ریش من خیلی گستردس فرزند سیاهی... در حدی که همه میتونن برن توش حتی!

دامبلدور سپس دستش را درون ریشش برد و یک تفنگ آب پاش در آورد.
-بیا دوست عزیز... این بهتر از اون وسایل بی عشقه مثل چاقو و...

لیسا صورتش را در هم کشید و به نقشه اش فکر کرد، نقشه ی مزخرفی بود ولی صد در صد فرار او را تضمین میکرد.
لیسا باید مانند ویزلی ها وارد ریش دامبلدور میشد و خودش وسایل دلخواه را برمیداشت!


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: مجموعه ورزشی بارگاه ملکوتی (توپچی های هلگا)
پیام زده شده در: ۱۶:۴۸ چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸
#43
بچه های محله ریونکلاو vs تف تشت

پست اول


.....................................

کریس پایش را روی میزش گذاشته بود و در خواب ناز بود که ناگهان تام وارد شد.
-امروز مسابقس!

کریس با جیغ تام از روی صندلی به هوا پرتاب شد و کله اش به سقف خورد.
-آخ...نمیتونی عین آدم وزیر مملکتو از خواب بلند کنی تام؟!

تام با استرس دور اتاق میچرخید.
-تو این چند روز هیچکاری نکردیم...فرصت آخره! بدبخت میشیم... میدونی چی شده؟ میدونی چقد کار نکردیم؟ میدونی آماده نیستیم؟ میدونی...
-تام!

کریس سعی کرد با یک فریاد تام را به خودش بیاورد، اما موفق نبود.

-داشتم میگفتم...میدونی بازیکن نداریم؟ میدونی بازیکنایی که داریمم آماده نیستن؟ میدونستی من و تو هم که اینجا نشستیم آماده نیستیم؟ میدونستی جارو نداریم؟ میدونستی بازیمون تو ورزشگاه بارگاه ملکوتیه؟ میدونستی اونجا مرلین و حوری موری هست؟...

بعد از بیان همه ی ((آیا میدانستید؟)) های جذاب تام و گشودن در های حقیقت بر روی کریس توسط او، آبدارچی وزارتخانه آب قندی برایش آورد.

-آخ...کریس...میدونستی که...
-تام تام! بخدا میدونم همه چیو! درستش میکنیم خب؟ فقط دیگه بس کن!

کریس این را گفت و روی تخته لیست کارهایی که باید میکردند را نوشت.
-خب...اول باید بازیکن جذب کنیم...چندتا میخوایم تام؟
-سه نفر، سه تا بازیکن مشتی!

البته بعد از رد شدن درخواست تلفنی کریس از بازیکنان تیم های ملی بلغارستان و ایرلند، تام فهمید اگر بازیکن ها مشتی هم نباشند مشکلی پیش نمیاید.

-خب معیارمون رو باید ساده تر کنیم... آدم باشن؟

کریس سری تکان داد و برای پیدا کردن چند آدم از وزارتخانه خارج شد.
...
...
ساعت ها از شروع جستجوی کریس میگذشت و در کمال تعجب هنوز آدمی در سطح خیابان رویت نشده بود، یعنی آدمی که درخواست آنها را بپذیرد رویت نشده بود. آفتاب مستقیم توی پیاده رو میتابید و کریس تشنه بود...
-بقالی!

کریس به طرف بقالی دوید و وارد شد.
-سلام آقا، یه آب معدنی...

ناگهان چشمان کریس برق زد و مردی با سیبیل کلفت و چشم های گنده را در مقابلش دید. این همان فرد طلایی بود...
-شما میای تو تیم کوییدیچ ما؟
-کوییدیچ؟

کریس همان لحظه فهمید قانون رازداری را به عنوان شخص وزیر نقض کرده و دارد با یک ماگل درمورد کوییدیچ صحبت میکند...اما چاره ی دیگری نداشت!
-یه بازیه دیگه!مثل فوتبال! اگه بتونی دو نفر غیر خودت جور کنی...
-کجا میریم؟چمن داره؟ میشه توش کباب زد؟ شماله؟

از سوالات مرد مخصوصا سوال آخر میشد فهمید که وی یک ایرانی اصیل است!

-خب چمن که داره... کباب و مطمئن نیستم... و اینکه شماله لندنه! اعضای تیم کیان؟
-من و همسرم و اون یکی!

کریس پوکرفیس به مرد خیره شد.
-خب...اسم شریفتون؟
-اصغر بقال!
-اسم شریف همسرتون؟
-زن اصغر بقال!
-

کریس سعی کرد برای تام و اعضای تیمشان هم که شده مغازه را ترک نکند.
-اسم شریف فرزندتون؟
-فرزند؟ فرزند نداریم که!
-چی دارید پس؟حیوون خونگی؟
-کتاب خونگی داریم! کتاب راهنمای آشپزیه، البته من که فک نمیکنم به درد بخور باشه، فقط حرفای فلسفی میزنه و زن ما هم پیشرفتی در آشپزی نکرده!

کریس لیست اعضای تیم را کامل کرد و شماره تلفن اصغر بقال را گرفت.

...
...
بعد از اینکه کریس به وزارتخانه برگشت، سعی کرد مسئله را برای تام بازگو کند.
-میدونی، یکم معیارهامون رو ساده تر کردم و بازیکن گرفتم!
-جدی؟معیارو عوض کردی؟
-خب آره...معیارمون آدم بودن بود دیگه؟ یکیشون آدم نیست، کتابه!

کریس این را گفت و سعی کرد در مقابل نگاه پوکرفیس تام قرار نگیرد.
-خب یکی از بدبختیا حل شد و الان میتونیم بریم با بچه ها تمرین کنیم!

و دست تام را گرفت و دوتایی به رختکن کوییدیچ ریون آپارات کردند.


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: انبار وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۷:۳۷ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۸
#44
کریس و گابریل دوان دوان از اتاق بیرون رفتند تا سریعا به خانه ی ریدل بروند و ماتیک های کراب را جمع کنند.
-چرا ما دوتا باید بریم گبی؟ بیا بشین میگم دوتا از کارکنان برن خب!

گابریل دست کریس را کشید تا سوار آسانسور وزارتخانه شوند.
-یعنی الان میخوای افراد غریبه رو بفرستی خانه ی ریدل؟ خب معلومه نمیتونن برن تو!

کریس با قیافه ی ((میدونستم فقط میخواستم هوشت رو تست کنم)) طوری دکمه ی پایین آسانسور را زد.

...

کمی بعد،خانه ی ریدل

کریس و گابریل در خانه را زدند و چند دقیقه بعد سو در را باز کرد. کریس و گابریل وارد شدند و از همان لحظه ی اول به ضایع ترین شیوه ی ممکن رفتار کردند.

-چیزی شده بچه ها؟!
-چی...چیزی؟ نه! چه چیزی؟ چرا همچین فکری کردی؟ ما دوتا که کاری نمیخوایم بکنیم فقط دلمون برای مرگخوارا و ارباب تنگ شده بود اومدیم دوباره ببینیمتون! مخصوصا کراب من باید برم اتاقش ببینمش...

سو مشکوک به کریس نگاه کرد.
-دلت برای مرگخوارا تنگ شده بود؟ نیم ساعته رفتی سرکارت! در ضمن ، دلت برای من تنگ شده بود؟

کریس خیلی سعی کرد با یک ((نه)) قاطع سو را ضایع کند و بعد با رضایت برود و برای بانز تعریف کند تا دو نفری بنشینند و به سو بخندند. اما ماموریت روح آرسینوس نباید ناتمام میماند... بنابراین با انزجار تمام رو به سو کرد و گفت:
-آره، خیلی!

سپس دوان دوان به طرف اتاق کراب رفتند.


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: تابلوی شن پیچ زندان (اعلامیه های آزکابان)
پیام زده شده در: ۰:۲۲ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۸
#45
به نام دولت چسبندگی و سازندگی!

رابستن لسترنج فضایی دستگیر شد!

به این وسیله به اطلاع جادوگران و ساحرگان میرسانیم، رابستن لسترنج شب هنگام به آزکابان آمد و خودش را معرفی کرد.

طبق قانون ایشان فرصت دارند در طول مدت یک هفته، سه پست در تاپیک آزکابان یا وزارتخانه بنویسند تا آزاد شوند.

آب را یخ بنوشید!


تصویر کوچک شده


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: اعلام جرم
پیام زده شده در: ۰:۰۹ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۸
#46
به نام دولت چسبندگی و سازندگی!


رابستن

شکایت از خود؟ میپذیریم!
خیلیم کار زشتی کردی اتفاقا، شرمسار باش. اینکه اعتراف کردی مقدار کمی از گناهانت رو پاک میکنه.

دفاع هم که نداری، بریم مهر حکمت رو بزنیم، مهر دوست داریم!


آب را با یخ بنوشید!


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: تابلوی شن پیچ زندان (اعلامیه های آزکابان)
پیام زده شده در: ۱:۰۸ شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۸
#47
به نام دولت چسبندگی و سازندگی

آلبوس پرسیوال وولفریک برایان دامبلدور تبرئه شد!

برای اولین بار در تاریخ آزکابان، پنج نفر(آلبوس،پرسیوال،وولفریک،برایان و دامبلدور) همزمان و فقط با یک پست تبرئه شدند.

و بلی، به این وسیله رسما اعلام مینماییم که دامبلدور از قفس پرید!

آب خنک ننوشید!

تصویر کوچک شده


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: اطلاعیه های وزارت سحر و جادو !
پیام زده شده در: ۱۳:۴۴ جمعه ۲۱ تیر ۱۳۹۸
#48
اطلاعیه ی سوم دولت چسبندگی و سازندگی!
دولت پانزدهم: روُسای زیر گروه ها


پیرو اطلاعیه ی قبلی، دولت چسبندگی و سازندگی به اطلاع مردم میرساند که لیسا تورپین رییس سازمان حمایت از حیوانات جادویی شد.

بنابراین لیست روُسای زیر گروه های وزارتخانه به این شرح است:

1)کارآگاهان: نیازمند مدیر

2)حمایت از حیوانات جادویی :لیسا تورپین

3)سازمان فرهنگ و هنر جادوگری:نیازمند مدیر

4)باشگاه تفریحات وزارتخانه:نیازمند مدیر




-برای مدیریت هر یک از گروه ها به پیام شخصی وزیر مراجعه کنید.
-این لیست آپدیت خواهد شد.

تصویر کوچک شده



Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: اطلاعیه های وزارت سحر و جادو !
پیام زده شده در: ۱۶:۵۹ پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۸
#49
اطلاعیه دوم دولت چسبندگی و سازندگی!
دولت پانزدهم: جذب نیرو برای دولت.


دولت پانزدهم، دولت چسبندگی و سازندگی به این وسیله به اطلاع تمامی جادوگران و ساحرگان میرساند که در زمینه های زیر به نیرو نیاز دارد، جهت به عهده گرفتن هر یک از مسئولیت ها به پیام شخصی وزیر مراجعه کنید.

لیست مسئولیت ها:
1)مورخ:برای مورخ شدن باید به پیام شخصی رییس موزه، کنت الاف مراجعه کنید، عجله کنید زیرا موزه بیشتر از چند مورخ جذب نمیکند.

2)رییس تاپیک:وزارتخانه برای زیر گروه های کارآگاهان، حمایت از حیوانات جادویی،سازمان فرهنگ و هنر جادوگری و باشگاه تفریحات وزارتخانه مدیر میپذیرد.

3) پذیرای هرگونه ایده ی جدید برای هرگونه از تاپیک ها یا برای ساخت تاپیک از طرف شما هستیم.


تصویر کوچک شده


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: اعلام جرم
پیام زده شده در: ۱۲:۱۴ پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۸
#50
به نام دولت چسبندگی و سازندگی


نیکلاس فلامل،زندانی محترم،آیا بهتر نیست جای شکایت از مردم فکری به حال خویش بنمایی؟
ولی چاره ای نیست و این شکایت در دسته ی شکایت های درجه ی سوم قرار میگیرد.
بدین وسیله آ.پ.و.ب.دامبلدور به دادگاه فرا خوانده میشوند و باید در تاپیک ((آیا من مجرم هستم؟))از خود دفاع کنند.

در دادگاه ریش های یکدیگر را بکشید!


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.