در این کره خاکی انسان ها به دو دسته کلی تقسیم می شوند. آنهایی که اعتماد به نفس بیش از حد دارند و آنهایی که ندارند یا حداقل از دسته اول کمتر دارند. ساده است، نه؟ متاسفانه بدبختی دقیقا از آنجایی شروع می شود که هر دو دسته شروع به رشد می کنند. اولی مثبت و دومی منفی!
شاید اسم دیگر این تقسیم بندی را شنیده باشید. بدین گونه است: خواننده ها و شنونده ها.
درک کردید؟ حالا مهم نیست که شما جادوگر باشید، مشنگ یا جانوری، جنی چیزی. اگر در دسته دوم قرار دارید اطمینان می دهم یک روز از دسته اول ضربه خواهید خورد. اطمینان می دهم!
- اون مزخرفه.
- تو درک موسیقیایی نداری.
- خب، پس اگه اینجوریه ترجیح می دم هیچوقت نداشته باشم.
تقسیم بندی ها هرگز تمام نمی شوند. بگذارید توضیح دهم، شنونده ها هم دو دسته هستند: طرفدارها و متنفرها.
در این حجم بزرگ کروی یک خون آشامی بود، دسته دوم دومی. یعنی کلا از وقتی خلق شد دوم بود. دومین مدافعی بود که در تیم کوییدیچ قبول شد. دو دوره بهترین عضو تازه وارد شد. حتی در مسابقات دونفره هم دومین بود. از نظر خودش دومی بودن چیز بسیار جالبی هم بود.
دای لوولین یک شنوندهِ متنفر بود! احتمالا فهمیده اید وقتی دو نفر در اتاقی رو به روی هم نشسته اند، آهنگی پخش می شود و دیالوگ های بالا هم بینشان رد و بدل می شود، کدام یکی باید دای باشد.
- دارم برات.
-
خب، دای اگر می دانست این دوستش چه ایده های جالبی درمورد انتقام گرفتن دارد قطعا آن قیافه را به خود نمی گرفت.
روزی از روزهای خدا، حیاط هاگوارتز- هنوزم باهت قهره؟
- فکر کنم.
- نباید اونجوری می زدی تو ذوقش خب. به نظرم برو ازش عذرخواهی کن.
- عمرا.
دونفری نشسته بودند روی چمن ها و به "مشترک مورد نظر قهر است." نگاه می کردند بلکه او هم فرجی شود و برگردد. انگار نه انگار!
-
- خب شاید رو در رو نه، ولی یه نامه براش می نویسم.
نشست پشت میز اتاقش. حداقل خودش می دانست نمی خواهد قهر بمانند.
- بنویسم؟
- تالبی.
- خب یه جوری که مثلا زیادم مشتاق نیستم و اینا.
نقل قول:
خانم بلبیبر!
خب ببین بذار درست و حسابی بهت بگم. من از اون پسره، چه قیافه و چه صداش، خوشم نمیاد. خب؟!
نظرت چیه این کینه ای بازیا رو بذاری کنار؟ توعَم از سورنا خوشت نمیاد. البته فک نکنم میخوام منت کشی کنم. لاله دوس داره شاخکاشو ناز کنی و می دونی که منم رو حرف لاله حرف نمی زنم. به هرحال...
من فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که کلا ما نباید درمورد موزیک حرف بزنیم و اینجوری لاله هم راضی تره :|
درک میکنی. میدونم.
یکجوری که اصلا هم هیجانزده نبود به سمت جغددانی رفت.
- هپچجح.
- خب هست که هست. من که نمی رم نامه رو خودم بدم بهش.
چند ساعتی بعدجغدی از بالای سر دای گذشت و با نشانه گیری مناسب چیزی را روی سرش انداخت. لعنت بر ذهن کثیف، نامه بود.
- دیدی چه منتظر بود؟ تو پاکت قرمزم گذاشته چون می دونه من خوشم میاد.
حداقل اگر دومی هستید یاد بگیرید هر نامه قرمز رنگی را باز نکنید. شاید بخت بد، عربده کش بود.
-what do you mean
When you nod your head yes
But you wanna say no
- ریداکتو
عربده کش که بود. ولی هرزگاهی پیش وی برید شاید درمیان نصحیت هایش به شما گفته که شئ ای را که خود به منفجر شدن معروف است، منفجر نکنید.
- یا رنگین کمون مقدس! جاستین بیبر تو هاگوارتز؟ دای تو چیکار کردی؟!اگر به یکی از نصحیت هایم گوش می کردید اکنون اینجا نبودید.
ولی آخرینش را هم می گویم، وقتی که در اثر انفجار نامه خود خواننده ظاهر شود و سوزان هم کنار شما ایستاده باشد، فرار کنید!