هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: حمام ارشدها
پیام زده شده در: ۱۱:۱۱ چهارشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۰
- می تونیم یه حیوون شبیه سازی شده رو بجای بچه ی پرسی بزاریم و اونوقت بچه پرسی رو مال خودمون کنیم...

میرتل در حالی که اشک هایش را با آستین ردایش پاک می کرد گفت: عالیه. فقط ما که می خوایم اون موجود شبیه سازی شده رو گیر بیاریم چرا اونو به فرزند خوندگی قبول نکنیم؟

پیوز اندکی فکر کرد تا به میزان شیطانی بودن نقشه بیفزاید و گفت: ما اون موجود شبیه سازی شده رو مسموم می کنیم تا به زندگی پرسی از نظر روانی و بهداشتی گند بزنه و ما هم از پرسی هم انتقام گرفته باشیم.

میرتل که از خوش حالی گریه می کرد به داخل آب حمام شیرجه زد و ناپدید شد.

ذهن پیوز: این چه زنیه که من گرفتم؟ حتی از من خداحافظی هم نکرد...نکنه فقط به خاطر بچه با من ازدواج کرده؟ نکنه می خواسته بعد از اینکه بچه دار شدیم منو ول کنه و با اون بچه بره؟

نگاه پیوز به پرسی افتاد که دوباره به حمام برگشته بود. بقچه اش را هم سفت چسبیده بود.

پیوز: تو چرا هی اینجا میای؟ چند بار حموم تو روز؟ می خوای آبروتو ببرم؟ می خوای - آخه پرسی، تو چطور دلت اومد منو به این دختره بندازی؟

پیوز با ناراحتی از در حمام بیرون رفت.

پرسی که از رفتار مودبانه پیوز متعجب شده بود، یادش رفت که ایندفعه چرا به حمام آمده است پس از حمام بیرون رفت.



Re: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۲۳:۱۵ سه شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۰
درود بر ارباب


1. سابقه ی عضویت در گروه مرگخواران؟

نه! من اصلا هیچ جا سابقه ندارم ارباب!


2. سابقه ی عضویت در محفل؟
یاد اون روزا بخیر که می رفتیم ریشای پوسترای رییس محفلو آتیش می زدیم...ای بچگی....

نه اونم نداشتم!
3. مهم ترین تفاوت بین دو جبهه ی سیاه و سفید؟

تو رنگشون، خداییش سیاه خیلی شیک و باکلاسه. شما احتمالا از این ماشین مشنگیای (فکر کنم اسمشون پیکان بود) سفید دیدین، پیکان سیاه ندیدین ارباب.
تازه این چیزایی که تو آسمون پرواز می کنن آدما رو خودشون اینور اونور می برن ها یه جعبه مخوفی دارن به نام جعبه سیاه.

4. نظر شما درباره کچلی و جادوگران کچل؟

جادوگرای بزرگ همه کچل بودن به جون بلا. مثال مشخصش شما، دیگه سالازار اسلیترین، تازه می گن روونا ریونکلا آخر عمرش بخاطر حسرت برای کچلی از غصه مرده (دور از چشم پایینی)

مرلین هم کچل بوده حتی!

5. بهترین و مناسب ترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

بری پشت سرشون، "پخ"شون کنی

6. در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟
آخی مار ارباب...امیدوارم از "محفلی جنازه هایی" که براش میارم خوشش بیاد...

7. به نظر شما چه بلایی سر موها و دماغ لرد سیاه آمده است؟

آلبوس دماغ داره اندازه برج 3 جادوگر بجاش ارباب دماغ نداره
آلبوس مو داره اندازش ثبت شده تو گینس، ولی لرد جونم مو نداره

کی دوست داره که شبیه اون پیر خرفت بشه؟
ارباب با روشن فکری تمام برداشتتشون

8. یک نمونه از کارهای بی رحمانه و سنگدلانه و سیاهانه خود را شرح دهید.

یه روزبه یه محفلیه طلسم زدیم هوا رفت نمی دونی تا کجا رفت (تازه هنوزم برنگشته)


9. نظر خود را بصورت کاملا خلاصه درباره این واژه ها بین کنید:

ریش : چیزی است که معمولا به آن می خندند. بسی معروف است. ورد زبان رییس سفید هاست: به ریش من می خندی؟

طلسم های ممنوعه: کار روزمره

الف دال : سازمان تربیت بچه های عقب مانده ذهنی جادویی.


گذشته از اینکه شما کلا مشکوک میزنین!...

تایید شد.

خوش اومدین.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۲۸ ۴:۱۸:۲۲


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ سه شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۰
رنگ مو: سیاه
رنگ چشم: قهوه‌ای
گروه:گریفیندور
مدرسه: هاگوارتز
عضویت در: ارتش دامبلدور
اطلاعات اضافه:چو چانگ شخصیت داستان هری پاتر نوشته جی کی رولینگ است که در مدرسه هاگوارتز و در گروه ریونکلاو قرار دارد و یک سال از خود هری پاتر بزرگ تر است.
چو چانگ دختری بلند قامت و زیبا رو است که موهای سیاه و چشمان آسیایی دارد.
چو شخصیتی اجتماعی دارد و به همین سبب دوستان زیادی دارد ... وی جستجوگر تیم کوییدیچ ریونکلاو است و همچنین به تیم حرفه‌ای کوییدیچ تورنادو علاقه دارد.
اسم او بر این شاره دارد که او اهل شرق آسیا است و احتمالاً به کشورهای چین یا کره تعلق.
وی در فیلم‌های هری پاتر و جام آتش و هری پاتر و محفل ققنوس ایفای نقش می‌کند.
چو اولین کسی است که توانست هری را به خود علاقه مند کند، با اینکه در میان آن دو شباهت شخصیتی وجود نداشت . علاقه این دو نفر از سال سوم تحصیل هری پاتر در هاگوارتس و اولین دیدار آن دو در مسابقه کوییدیچ گریفنیندور و ریونکلاو آغاز شد. چو چانگ در سال بعد با سدریک دیگوری ارتباط عشقی داشت و حتی بعد از مرگ سدریک و ارتباط چو با هری هیچوقت سدریک را فراموش نکرد و این یکی از دلایل جدایی آن دو در پایان سال پنجم تحصیل هری پاتر در هاگوارتز بود.

دخترم، موی سیاه، چشم قهوه ای، جارو طلا، به ایفای نقش خوش آمدید.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۲۷ ۲۳:۵۴:۳۰

فراست بیش از هرچیزی، بزرگترین گنج انسان است که وقتی بر سر نهاده شود، هوش و خرد می آورد ...

Only Raven


هیچ چیز غیر ممکن نیست


جادوگران ، ریون ، ارباب=♥♥♥

تصویر کوچک شده



Re: سپر مدافعت چه شکلیه؟
پیام زده شده در: ۱۵:۴۰ سه شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۰
آقا ببخشید چون من تازگی ها شخصیتم عوض شده سپر مدافع منم به یه شیر طلایی تبدیل شده


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


Re: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۵:۱۹ سه شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۰
مدتی بعد از کروشیو خوردن سیبل

- ارباب.تعبیر این خواب بس شوم و نکبته.حالا می خواید تعبیرش کنم؟

- کروشیو سیبل! عجله کن! وقت شریف منو تلف نکن.

- ارباب، تعبیرش این میشه که شما امشب از خشم یکیو که چند لحظه پیش کروشیو زدید می کشید.پیشگوییم کامل بود؟ خوشتون اومد؟ شما به من اعتماد کامل دارید ارباب؟

لرد سیاه که با توجه به خواب آشفته اش به سختی می توانست تمرکز کند به شخصی که کنارش بود، نجینی، نگاهی انداخت و گفت: دخترکم در برابر کروشیو های من مقاومه. نگو که قراره تو بمیری سیبل؟

سیبل: خب ارباب، اجازه بدید تمرکز کنم.

و به طور ناگهانی به گوی بلورینش زل زد.

نیم ساعت بعد.....

لرد: هوی سیبل چیزی ندیدی؟

سیبل: آخه تو چرا تمرکزمو بهم میزنی یابـ - ا یعنی ارباب یه لحظه دیگه، داشتم یه چیزی می دیدم.

لرد سیاه که از بس دست نوازشش را روی سر نجینی کشیده بود، دستش کبود شده بود سعی کرد از روش ذهن خوانی استفاده کند.

ذهن سیبل که توسط لرد خوانده می شد:

هی...هی گود...بیب...خر شد دیگه...بیـــــب...دینگ دینگ...عرررر...بععععع...بزار یکم دیگه سرکارش بزارم...آسمان فردا صاف خواهد بود...برو دیگه...امشب شب مهتابـ...

- ارباب؟

لرد ولدمورت از عالم افکار سیبل بیرون آمد.

- عــــــــ...عــــــــــــ...

- ارباب چیزی شده؟ روح مرحومه مادرتونو احظار کردید؟‌ چرا عرعر می کنید؟مگه اون آدم نبود؟

- عـــــــــــــــــــجب بوقی هستی تو! کروشیو سیبل! بعد اینجا مستقیم میری اتاق تسترال ها. حالا زود باش بگو چیزی نفهمیدی از تو این گوی لعنتی؟

سیبل، ناگهان بزرگی بر روی صورتش پدیدار شد ولی به سرعت بر خود مسلط شد. تیک عصبیش بود. در چشمانش کمی ترس موج میزد اما با توجه به اینکه او، سیبل، تغییر شکل یافته ی یکی از مو هویجی ها بود، سعی کرد به روی خودش نیاورد و بگوید:

- بی خیال حالا...ارباب...فقط برای اینکه پیشگوییم کامل بشه باید اینو بدونم، شما سابقه بیماری کلیوی دارین؟



Re: آزاد، قوی، جنگجو و سر بلند باش!(عضویت در محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۰:۲۲ سه شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۰
1) در محفل ققنوس از گرگینه(ریموس) گرفته تا غول(هاگرید) و حتی مرگخوار(سوروس) داریم. شما هم کمی از پیشینه و نحوه فعالیتت بگو.

خوب من هم یه زمانی عضو بودم و به طور غیر رسمی الان هم فعالیت دارم

2) تام رو من وارد دنیای جادوگری کردم و همیشه سعی کردم بهش بفهمونم کارش اشتباهه ولی گوش نکرد. به دامبلدور اعتقاد داری ؟

دامبلدور بهترین دوست من بوده و هست و اون منو دوباره به زندگی برگردوند پس چطوری میتونم بهش اعتقاد نداشته باشم

3) به قدرت عشق اعتقاد داری؟

بله ، چه جورم !!!!

b]4) حدس میزنی اسم رمز ورود به دفتر من چی باشه؟

فاوکس (ققننوست )

5) حاضری تمام و کمال در مقابل ولدمورت بایستی و با اون بجنگی؟

واسه ی چی من اینجام ؟ جواب بده ؟!!

6) کار گروهی در محفل ققنوس خیلی مهمه. حاضری با هم گروهیات کنار بیای و همکاری کنی؟

البته اگه اونا با من کنار بیان (چون من یکم زیادی پیرم ممکنه مشکل باشه )

7) بنظرت عمل های زیبایی متفاوت مانند عمل بینی و گونه و کشیدن پوست و ... تاثیری در بهبود ظاهر لرد ولدمورت داشته؟

بد تر شده که بهتر نشده ( این پلاستیک چیه هی آبش می کنه
می ریزه رو صورتش ؟ این کارا رو می کنه که همه می خوان بکشنش دیگه )

خدا رو شکر تموم شد دیگه داشت از دهنم کف می زد بیرون آخه یه فکری هم برای ما پیرمردا بکنین


الفیاس، دوست عزیز و قدیمی به محفل ققنوس خوش آمدی. درسته ما پیریم ولی دلمون جوونه هنوز.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۳۰ ۱:۳۰:۰۴

و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


Re: آزمایشگاه سرّی
پیام زده شده در: ۱۰:۰۹ سه شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۰
لونا: بـــــــــــــــــابـــــــــــــــــــــــــا یعنی می گی تسترالارو اینجا ول کنیم؟؟

زنوف: خوب نمی شه که اونا رو با خودمون ببریم.

لونا: بابا جوووون؟؟

زنوف: ای بوق بابا جوووون! چرا جلوی چن تا غریبه آبرومونو می بری؟ حالا مقصدو اعلام می کنم-تکرار می کنم- مقصدو اعلام می کنم: فلوریدا !

لونا که بی نهایت ذوق مرگ شده بود گفت: بابا منو ببر پارک ملی بیسکین....اونجا اسنورکک دارن!

زنوف: با شماره سه....1-2 -تکرار می کنم - 1- 2- 3

زنوف چشمانش را بست و تمرکز کرد و تصور کرد که می خواهد به سمت فلوریدا برود......

شلمپ شلمپ شلمپ شلمپ شلومپ! (افکت افتادن 5 نفر در آبی که چند لحظه پیش بر فرازش در حال پرواز بودند)

فلور: جیــــــــغ من شنا بلد نیستم!

زنوف با یک حرکت جوان مردانه هر 4 نفر را جات داد. در حالی که لونا را به دندان می کشید و شنا می کرد، ناگهان حس غریبی به باو دست داد...

زنوف: چرا اینقد دستت خیسه؟
حس غریب:مگه تو جادوگر نیستی بوقی؟

10 دقیقه بعد:
زنوف و دوستان! در حالی که بر روی قایقی نشسته بودند، رفتن 5 تسترال بدون سر نشین را نگاه می کردند.

لونا: بابا دیدی چی شد؟

آماندا: چی شد؟

زنوف: خب یادم رفته بود...که هیشکدوم از ما نمی دونیم فلوریدا کجاست و بر پایه اصول آپارات باید اونجا رو بلد باشیم تا بتونیم تصور کنیم و ما فقط افتادیم تو دریای زیر پامون.

آماندا: حالا چی کار کنیم؟؟ فلور؟ فلـــــــــــــــــــــور؟!

لینی فلور را که به طرز ضایعی در حال خود کشی بود -تا کمر زیر آب بود- نجات داد.

فلور: ولم کنین بزارین بمیرم من از این زندگی کوفتی خسته شدم. به من دست نزن بیل!

لینی:

فلور: بابا، بهتر نیست قایقو ببری به سمت ساحل؟ شاید اونجا سنگی چیزی باشه که بتونم خودمو باهاش دار بزنم.

زنوف نیز حالتی همانند لینی به خود گرفت و با تکان چوبدستی اش، آن را به سمت ساحل برد.

همانگونه که تمام اعضای گروه یکی از شکلک های ، و را بخود گرفته بودند آماندا برای اینکه کم نیاورد شکلک را دربالای سرش ایجاد کرد و گفت: یافتم....ما الان همه با هم می ریم به فرودگاه مشنگی و از اونجا می ریم فلوریدا!

فلور: فلورید..... فلور کیه هان؟



Re: بدترين فيلم هري پاتر
پیام زده شده در: ۱:۲۵ سه شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۰
منم فیلم ۶ رو انتخاب میکنم, با هدف اصلی داستان بازی کرده و بی مفهومش کرده؛ بیشتر به فیلم آب بستند تاچیزای دیگه‏!‏‏!‏



زندگی چیست؟ بگو : :
:سوختن است
بی سبب تجربه آموختن است،
زندگی کهنه قماری بیش نیست،چه قماری که همش باختن است!!


Re: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱:۲۱ سه شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۰
سلام علیکم

از اول هم می دونستم ردای ریاست برازنده ی قامت رعنای گل پسر خودمه

تبریک میگم ولیعهدم!

بابا جان

دفاع و تاریخ جادوگری مال من

اولی با سبک نوشتار تلفیقی و دومی صرفا غیر رول


ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۲۷ ۱:۲۳:۲۶

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: تابلوی اعلانات
پیام زده شده در: ۰:۱۹ سه شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۰
اطلاعیه دوم

اون دسته از دوستانی که مایل به تدریس در این ترم هستند میتونند مطابق با لیست زیر، درسی رو انتخاب کنند، و با ذکر نوع تدریس ( رول / غیر رول ) درخواست خودشون رو در دفتر مدیریت اعلام کنند.

توصیه های مهم :

1 - خواهشمندیم تنها در صورتی که توانایی تدریس به موقع، توانایی ارائه مناسب درس و رسیدگی عادلانه به تکالیف را دارید برای تدریس داوطلب شوید.

2 - در صورت تاخیر و یا عدم تدریس غیر موجه تنها یک جلسه، استاد فوق عزل گشته و کلاس ملغی خواهد شد.

3 - مجازات استاد خاطی :

محرومیت از انجام کلیه فعالیت ها در ترم جاری هاگوارتز
کسر 30 امتیاز از گروه استاد مذکور

توضیح : لذا از ناظرین محترم گروه ها خواهشمندم به جهت جلوگیری از بروز مشکلات در آینده، تعامل لازم با اعضایی از گروه ها برای استادی داوطلب میشوند داشته باشند.

4 - به غیر از دروس مذکور، اعضا میتونن درسی رو پیشنهاد کنن در صورت لزوم کلاس ایجاد خواهد شد.

نکته : وجود نام یک درس در لیست زیر به منزله دایر شدن قطعی کلاس فوق نیست.


لیست دروس :


کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه
کلاس تاریخ جادوگری
کلاس پرواز و کوییدیچ
کلاس معجون سازی
کلاس مراقبت از موجودات جادویی
کلاس نجوم و ستاره شناسی
کلاس طلسمات و وردهای جادویی
کلاس گیاهشناسی
کلاس پیشگویی
کلاس تغییر شکل
کلاس ماگل شناسی
کلاس آموزش دوئل
کلاس دینی و بینش جادویی




پ.ن : لطفا اطلاعیه نخست هم مطالعه شود.


seems it never ends... the magic of the wizards :)






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.