مرگخوار ها همه تلاششون رو میکردن تا خودشونو به کوچه هکتور چپ بزنن.
- اون؟ اون کیه؟
- بذار لیست مرگخوار ها رو چک کنم ببینم کی اسمش اونه و کچل و بی دماغه!
- همه به من میگن اون. کچل و بی دماغ هم هستم!
همه نگاه ها به سمت گوینده دیالوگ چرخید. و گوینده کسی نبود جز هکتور!
- تو الان کچل و بی دماغی؟
هکتور که فرصتی پیش اومده بود تا خودی نشون بده و محال بود چنین فرصی رو به این سادگی ها از دست بده جفت پا پرید وسط جمع.
- آره ببین!
در نگاه کرد... و باز هم نگاه کرد... در سراپا نگاه شد... ولی فایده ای نداشت. کل صورت هکتور مو و دماغ بود!
- دماغت اندازه دم تسترال درازه!
- یعنی تو رو صورت من دماغ میبینی؟
- خب معلومه که میبینم. کور که نیستم!
هکتور دست هاش رو به هم مالید و پاتیلی رو صاف جلو در گذاشت!
- تو دچار دومبب شدی!
- این چی هست؟
- دماغ و مو بزرگ بینی! بیماری خطرناکیه ولی نگران نباش معجون درمان بخشش دست منه!