روز پر کاری را گذرانده بود همه جا پر شده بود از زمزمه های مشکوک و باور نکردنی. باید افکارش را مرتب می کرد. وارد اتاقش شد. مثل همیشه اتاق پر از وسایل مخصوص آلبوس دامبلدور بود.قدح اندیشه را به روی میز گذاشت و اماده تخلیه افکار شد که ناگهان چشمش به چیزی روی میز افتاد که قبلا نبود. یک پاکت نامه با یک امضا و دست خط آشنا.
باورش نمی شد!حدسش را می زد اما باور کردنش یک چیز دیگری بود! با اندوه نگاهی به قدح اندیشه انداخت... محتویات درونش پیچ و تاب می خوردند چهره پسری کوچک و به شدت خوش قیافه در قدح نقش بست :
-پروفسور آیا مدرسه به خاطر این موضوع تعطیل میشه؟
-بله امکانش خیلی زیاده تام!
-ولی من دلم نمیخاد ازینجا برم...اینجا خونه منه!
باور کردنش سخت بود که انسانی دست به این کار بزند انسانی که روزی تمام شایستگی های هاگوارتز را به دست آورده بود! به تابلوی آگاتا اسنیپ نگاهی انداخت و گفت :
-لطفا به سیو بگو که همین الان کارش دارم. خیلی فوری!
-بله پرفسور همین الان.
به پاکت روی میز خیره ماند... مسلما دامبلدور خیلی باهوش تر از آن بو که تصور کند نامه ای دوستانه از سمت دانش آموز قدیمی اش است.
صدای در او را به خود آورد.
-با من کار داشتید پرفسور؟
-سیوروس اوضاع از اونی که فکر میکردم بدتر هست!
-مگه چی شده پرفسور؟
اسنیپ نگاهی به پاکت روی میز انداخت و دستش را دراز کرد تا آن را بردارد، ناگهان با دیدن اسم روی پاکت دستش را متوقف کرد :
لرد ولدمورت-فکر می کنی این چه معنی داره دامبلدور؟
-مسلما معنی خوبی نداره سیوروس...
-یعنی اون زنده اس؟ یا این یه شوخی از سمت یه مرگ خواره؟ یا ...
-سیو!!! من انقد پیر نشدم که دست خط تام رو نشناسم. این یه معنی داره فقط ! فرضیه استفاده از جان پیج حقیقت داره! اون به بدنش برگشته!
-میخاید نامه رو باز کنید؟
-معلومه که میخام اما مسلما خالی از خطر نیس. امیدوارم تو بتونی کمک کنی.
استاد معجون سازی چوب دستی اش را از آستینش در آورد و شروع به خواندن ورد هایی در زیر لب کرد. پاکت شروع به درخشیدن کرد. اول سبز سپس قرمز و در نهایت زرد شد. اسنیپ چوب را پایین آورد.
-دامبلدور این نامه طلسم شدس! باز کردنش می تونه انسان رو از پا دربیاره ... انگار حس داره و ....
-سیو گفتی انسان رو می تونه از پا در بیاره، اگه یک چاقو رو جادو کنم که پاکت رو باز کنه چی؟
-نه دامبلدور طلسم میتونه انسان بودن رو از وسیله ای تحت فرمان یک انسانه و یا ساخته انسانهاست تشخیص بده و فرد رو...
دامبلدور از جا برخاست و به سمت کمد دیواری اتاقش رفت. اسنیپ که از حرکت او جا خورده بود حرفش را متوقف کرد.
-میخای چیکار کنی آلبوس؟
-ساخته ی دست انسان...گفتی این طلسم انسان بودن رو هدف قرار داده درسته؟
-بله!
-آه ... تام عزیز باز هم اشتباه کرده، همیشه افراد باهوشی و پر ادعایی مثه اون موجودات دیگه جادویی و ساخته های اونارو فراموش می کنند.ما اینجا یه شمشیر جن ساز خیلی عالی داریم! متوجه شدی سیوروس عزیز؟
-بله آلبوس پس منتظر چی هستی؟
دامبلدور شمشیر را برداشت و روی لبه پاکت کشید.پاکت پاره شد و دو تکه کاغذ پوستی به روی میز افتاد.
"میخام" غلطه و "می خوام" درسته. ممکنه توی چت یا پیامک برای سریع و کوتاه نوشته شدن از حالت اول استفاده کنیم ولی اینکه بخوایم اینجور استفاده رو به متن های دیگه گسترش بدیم چندان درست نیست. اشکالات نگارشی بسیار ریز دیگه ای هم توی متنت بود که با بیشتر خوندن برطرف میشه. در مجموع رول بسیار خوبی بود! تایید شد!
سال اولیا از این طرف لطفا!