هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: اگه کلاه گروه بندی رو سرتون بگذارن تو کدوم گروه می افتید؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۸:۴۰ جمعه ۱۹ دی ۱۳۹۳
#61
ریونکلاو
ریونکلاو چون باهوشم
گریفیندور
چون که شجاعم


هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است

Only Raven

تصویر کوچک شده



پاسخ به: قوی ترین ساحره
پیام زده شده در: ۸:۳۱ جمعه ۱۹ دی ۱۳۹۳
#62
نظر من هم تقریبا مثل بقیس.قوی ترین ساحره ها عبارت اند از:
.
.
.
.
پرفسور مک گونگال
.
.
بلا تریکس لسترنج
.
.
هرمیون


هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است

Only Raven

تصویر کوچک شده



پاسخ به: جادویی ترین اتفاق سال شما چى بوده؟
پیام زده شده در: ۸:۰۰ جمعه ۱۹ دی ۱۳۹۳
#63
در کل تو یک سال اتفاقات جادویی کم پیش میاد،حالا من سه تا از مهم هاشو براتون گلچین میکنم :
1-قبول شدن تو تیزهوشان(فکرکن مــــــن قبول شدم!!!)
2-وارد شدن تو سایت جادوگران(با کمک دوستانم)
3-پیدا کردن دوستان خوب در جادوگران


هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است

Only Raven

تصویر کوچک شده



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۳۹ پنجشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۳
#64
نام شخصيت : لونا لاوگود
گروه : راونکلاو
ویژگی های اخلاقی: او دختری مهربان ،زیبا ،شاد و عجیبیه .
ویژگی های ظاهری :لونا به طور غیر معمول زیبا، با موهایی بلند و طلایی، چشمانی نقره‌فام و نگاهی خیره است.
چوبدستی :چوب درخت افرا با مغزی موی پریزادو پر عقاب
سپر مدافع :یوزپلنگ
معرفی شخصیت :لونا لاوگود دختر زنوفیلیوس لاوگود یکی از دانش آموزان مدرسهٔ علوم و فنون جادوگری هاگوارتز است که در گروه ریونکلا درس می‌خواند.لونا هم سن و سال جینی ویزلی است و نقش مهمی را در همراهی با هری و همکلاسیهایش برای رفتن به سازمان اسرار و جنگیدن، ایفا می‌کند.و در کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ برای یافتن جان پیچ ریونکلا به هری کمک شایانی می کند.مادرش ساحره ی کنجکاوی بود که دوست داشت همه ی جادوها و افسون ها را تجربه کند. ولی یک روز یکی از افسون ها را به طرز وحشتناکی اشتباه انجام میدهد. در نهایت لونا در 9 سالگی مادش را از دست میدهد. پدرش زینوفیلیوس لاوگود سردبیر مجله ی (طفره زن) بود و عقاید عجیب و غیر عادی بسیار خودش را در این مجله چاپ میکرد. او و لونا هر دو آدم های بسیار عجیبی بودند. لباس های عجیب میپوشیدند غذاهای عجیب می خوردند و سرسختانه بر عقاید غیرممکنشان پافشاری میکردند.سرانجام لونا با نویل لانگ باتم ازدواج می کند.


تایید شد!

به ایفای نقش خوش اومدید.


ویرایش شده توسط tinatorki در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۸ ۱۷:۱۲:۳۱
ویرایش شده توسط سيريوس بلك در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۸ ۱۷:۴۲:۱۰


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۹ دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۳
#65
سلام کلاه عزیز
من تینا هستم و 13 سالمه.تیزهوش و با هوشم و تو مدرسه فرزانگان درس می خونم (سمپادیم).شجاعم و فرقی نمی کنه موضوع چی باشه (البته به غیراز دیدن مار)
شاد و شنگول، شیطون و همچنین پر جنب و جوشم و کتابخواندن را دوست دارم.از تفریح کردن بدم نمیاد و عاشق گروه راونکلاو هستم (ممنون میشم من و بفرستی راونکلاو (لطفا))


ویرایش شده توسط tinatorki در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۵ ۱۶:۴۱:۰۹

هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است

Only Raven

تصویر کوچک شده



پاسخ به: اگه یهو یه لولوخرخره جلوت ظاهر بشه ،چه شکلی میشه؟
پیام زده شده در: ۰:۱۴ یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۳
#66
صدو یک درصد قیافم ترسناک می شه که لولو بترسه و در بره !!اصلا مگه دختر هم میترسه


هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است

Only Raven

تصویر کوچک شده



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۹:۴۸ جمعه ۱۲ دی ۱۳۹۳
#67
من متن قبلی خودم را اصلاح کردم:
نمی دانست باید چی کار کند.عصابش خیلی خرد بود و فوق العاده عصبی ،در حدی عصبی که داشت حرس می خورد و هر چی ازدهنش درمیومدبه خودش می گفت؛اون داشت خودش را سرزنش می کرد داشت با خودش این طور فکر میکرد:«که چرا اینقدرترسو و دیوانه بوده.چرا!واقا چراوقتی که اونقدر لیلی رو دوست داشته هیچی بهش نگفته و از همه بدتر چرا ناخواسته باعث مرگ کسی که این قدر دوستش داشت شده بود.وقتی که به طبقه ی بالا رسید داخل اتاقش شد و در را محکم پشت سرش کوبید.از هری پاتر متنفر بود چون لیلی هری روبیش تر از اون دوست داشت و خودش را به خاطر هری به کشتن داده بود.»
-باید بلند بشم و صورتم را از این اشک لعنتی پاک کنم تا کسی نفهمد و مسخرم نکنه و دوباره برای خودم دردسر درست نکنم.
به سمت آیینه حرکت کرد...چیزی را که میدید باور نمیکرد لییی.....لی.....لیلی آره اون درست میدید اون رونا بود فکر کرد خواب میبیند اما این خواب نبود. دستش را جلو برد آینه زمانی را نشان میداد که او لیلی را در آغوش گرفته و لیلی سر رو شانه های او گذاشته است .آن زمان بهترین زمان برای هردوی آنان بود.هیچ یک آن روز را فرا موش نمی کردند.


امیدوارم پذیرفته شود


عرضم به حضور شما... در کل خوب بود و تایید میشی.

اما اجازه بده یک سری نکات کلی رو بگم:
برای نوشتن حالا چه فقط نمایشنامه باشه چه رول های دیگه، رویه ات رو همون اول مشخص کن. یعنی بهتره که از همون اول یا رسمی بنویسی، یا تا آخر متنت همون روند رو ادامه بدی. مثلا شما دوست داشتی از کلمات شکسته (چی کار کند / دهنش در میومد و غیره) استفاده کنی، تا آخر متن اگر همون رویه رو پیش می گرفتی بهتر بود. یه جاهایی رو رسمی نوشتی یه جاهایی رو غیر رسمی و به اون شکل. اینجوری باعث میشه خواننده نتونه خوب با متن ارتباط برقرار کنه.

نکته دیگه اینکه بعضی وقتا نیازه بعد از چند خط نوشتن از اینتر استفاده کرد و یک فاصله ای ایجاد کرد که خوندن راحت تر بشه. اینم خوده نویسنده بهترین کسیه که تشخیص میده کجا فاصله ایجاد کنه. معمولا متن که زیاد طولانی بشه، اون جاهایی که حس میکنی موضوعی که داشتی می نوشتی تموم شده و یه چیز دیگه رو میخوای شرح بدی میتونی با دو تا اینتر اینارو از هم باز کنی. هم زیبا تر میشه هم خوندنش راحت تر.


سال اولیا از این طرف (گروه بندی)


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۲ ۲۳:۳۴:۰۸

هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است

Only Raven

تصویر کوچک شده



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱:۴۳ جمعه ۱۲ دی ۱۳۹۳
#68
می دانست باید چی کار کند.عصابش خیلی خرد بود و فوقا العاده عصبی ،در حدی عصبی که داشت حرس می خورد و هر چی ازدهنش درمیومدبه خودش می گفت؛اون داشت خودش را سرزنش می کرد داشت با خودش این طور فکر میکرد:«که چرا اینقدرترسو و دیوانه بوده.چرا!واقا چراوقتی که اونقدر رونا رو دوست داشته هیچی بهش نگفته و از همه بدتر چرا ناخواسته باعث مرگ کسی که این قدر دوستش داشت شده بود.وقتی که به طبقه ی بالا رسید داخل اتاقش شد و در را محکم پشت سرش کوبید.از هری پاتر متنفر بود چون رونا هری روبیش تر از اون دوست داشت و خودش را به خاطر هری به کشتن داده بود.»
-باید بلند بشم و صورتم را از این اشک لعنتی پاک کنم تا کسی نفهمد و مسخرم نکنه و دوباره برای خودم دردسر درست نکنم.
به سمت آیینه حرکت کرد...چیزی را که میدید باور نمیکرد رووو....نناااا..رونا آره اون درست میدید اون رونا بود فکر کرد خواب میبیند اما این خواب نبود. دستش را جلو برد آینه زمانی را نشان میداد که اورونا را در آغوش گرفته و لیلی سر رو شانه های او گذاشته است .آن زمان بهترین زمان برای هردوی آنان بود.هیچ یک آن روز را فرا موش نمی کردند.


امیدوارم پذیرفته شود



پاسخ به: .:: جشن تولد 11 سالگی سایت جادوگران ::.
پیام زده شده در: ۰:۱۳ جمعه ۱۲ دی ۱۳۹۳
#69
سلام.یازدهمین سالگرد تاسیس سایت یا همون جشن تولد سایت را به همگی تبریک میگم.
خب این طورکه بوش میاد مثل این که در کل خوش گذشته.حالا بگین ببینم شما هم بانظرسیوروس موافق هستین و جای من و بقیه ی دوستان غایب را خالی کردین یا نه؟راستی کیک خوش مزه بود یا نه؟


ویرایش شده توسط tinatorki در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۲ ۰:۱۹:۴۹


پاسخ به: از کدام شخصیت کتاب بیشتر خوشتان می آید؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۱۶:۱۶ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۳
#70
سلام
من از هاگرید و هرمیون و هری خوشم میاد؛فوق العاده بودند.


هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است

Only Raven

تصویر کوچک شده







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.