[url=تصویر شماره ۱۰ کارگاه داستان نویسی]
من یک جادوگر بودم.
مادر و پدرم هم همین طور.
اسم هاشون رو با خودم تکرار کردم.
لیلی و جیمز پاتر.
با صدای هاگرید به خودم اومدم:هی هری اینجا جای فکر کردن نیست، کوچه دیاگون جای عجایبه.
به زور خنده م رو خوردم. جای عجایب . هاگرید خوب تبلیغ می کرد.
ولی راست می گفت ، هر گوشه ی کوچه دیاگون عجیب بود.
توجه ام به مغازه ای جلب شد که بچه های زیادی دور ش جمع شدن.
هاگرید وقتی دید که دارن به اون مغازه نگاه می کنم گفت:اون مغازه جارو فروشیه. احتمالا جاروی نیمبوس دوهزار اورده.
پرسیدم :منم میتونم جارو داشته باشم؟.
_نه، نه . سال اولی ها مجاز به جارو داشتن نیستن.
غرغر کردم:چه افتضاح.
همین لحظه دو نفر از مغازه ردا فروشی بیرون اومدن و نگاهی مرگبار به من کردن. هاگرید در گوشم گفت:"اونا مالفوی ها بودن. دراکو مالفوی اون پسره، لوسیوسمالفوی پدر دراکو.اونا خطرناکن هری باهاشون درگیر نشو".
هی وایسا ببینم.هاگرید جوری حرف می زد که انگار من عاشق دعوا کردن بودم.
چشم غره ای به هاگرید رفتمو گفتم:من نمیخوام باشون دعوا کنم.
_اوه . منظورم این نبود . اخه میدونی فکر نکنم مالفوی ها از تو خوششون بیاد.
و دیگه ادامه نداد . منم از خدا خواسته سکوت کردم.
وقتی خریدمون تموم شد هاگرید و بلیت و ... اینا رو به من داد . توصیه ها رو بهم گوش زد کرد.و منو جلوی خونه دوروسلی ها گذاشت.
و من اماده بودم برای ماجراجویی هایی که در انتظارم بودن.
پایان
سلام. به کارگاه داستان نویسی خوش برگشتی.
خلاقیت های جالبی داری. دیالوگ هاتو دوست دارم. مثل خیلی ها این نیست که شخصیتا فقط یه چیزی بگن که گفته باشن. احساس پشتشه، دلیل و منطق داره؛ و این جذابه.
قبل از ادامه ی حرفام درمورد خود پست و محتوا، نکاتی درمورد ظاهر رو لازم دیدم بهت گوشزد کنم:
توجهم به مغازه ای جلب شد که بچه های زیادی دورش جمع شدن.
هاگرید، وقتی دید که دارم به اون مغازه نگاه می کنم، گفت:
- اون مغازه جارو فروشیه. احتمالا جاروی نیمبوس دوهزار اورده.
- منم میتونم جارو داشته باشم؟
هاگرید سرش رو به سمتم برگردوند. تاسف توی چهرهش به چشم میخورد.
- نه. سال اولی ها مجاز به جارو داشتن نیستن.
غرغر کردم.
- چه افتضاح.
برای نوشتن دیالوگ توی جادوگران، یه اینتر (Enter) میزنیم و با - دیالوگ رو شروع میکنیم تا هم از توصیف جدا شه هم خوانایی خوبی داشته باشه.
همچنین اگه قراره بعد از دیالوگ توصیف داشته باشیم، این بار دوتا اینتر میزنیم تا از لحاظ ظاهری پست تمیز تری داشته باشیم.
نکته ی دیگهای که دوست داشتم بگم اینه که همیشه نیازی نیست بگیم "فلانی گفت"، "فلانی پرسید" و امثالهم.
میتونیم اگه فقط دو نفر توی صحنه هستن، اسم هارو نیاریم و دیالوگ پشت سر هم داشته باشیم. یا بهتر از اون، قبل از آوردن دیالوگ توصیفی از حالت اون شخصیت بدیم و دیالوگ رو بنویسیم تا خواننده هم بتونه بهتر باهاش ارتباط بگیره.
در نهایت، بازهم عجله توی پستت هست. همیشه نیازی نیست همهچی جلو بره. گاهی میتونیم روی یه صحنه و اتفاق درجا بزنیم و اونو بیشتر شرح بدیم.
ولی این ایرادات در حدی نیستن که برای ورود به ایفای نقش جلوت رو بگیرن و با نقد گرفتن و خوندن پستهای دیگه مطمئنم خودت حرفم رو متوجه میشم.
پس جلوتو نمیگیرم...
تائید شد!
مرحله بعدی: گروهبندی