هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۳۲ جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹
#81
سلام

نام:ایزابلا تینتوئیستل
گروه :هافلپاف
جارو :اذرخش
چوب دستی:چوب اقاقیا و هسته موی تک شاخ

ویژگی های ظاهری:
قد متوسط ، چشم عسلی، مو بلوند، پوست سفیییییییید، چال گونه دار، اصیل زاده

ویژگی های اخلاقی:
با وفا ، از نظر دوستاش بهترین دختری که تاحالا دیدن 😎
مهربون و متین

خلاصه زندگی :
بلا هفتمین دختر هفتمین دختر خوانواده تینتوئیستل هاست و همینه که خاصش میکنه . هیچی دیگه روز تولد یازده ساله گیش یه نامه از نا کجا اباد ار راه میرسه و از طرفه کیه؟ بلهههه درست حدس زدین مدرسه علوم و فنون هاگوارتز😳
بعد از کلی دعوا و کشمکش بلا تصمیم خودشو میگیره و اماده میشه که به هاگوارتز بره . حتما می پرسین برای چی دعوا 🤔 به خاطر اینکه جد در جد جد جد جد جد جد جد جد جد بلا همگی توی مدرسه بوتابون درس میخوندن . ولی هیچ کسی نمیتونه جلو بلا رو بگیره که به هاگوارتز نره....
خلاصه اینه که الان در خدمت شماست



--------
تایید شد!


ویرایش شده توسط sanaaa در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۳۱ ۱۶:۰۲:۱۳
ویرایش شده توسط sanaaa در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۳۱ ۱۶:۰۳:۱۸
ویرایش شده توسط حسن مصطفی در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۳۱ ۲۰:۵۴:۴۱

!Warning
Risk of biting


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۵۸ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹
#82
نام:ایزابلا تینتوئیستل

گروه:هافلپاف

چوب دستی:چوب درخت اقاقیا و هسته دم تک شاخ

سپر مدافع: گرگ

جارو:آذرخش

خصوصیات:
مهربون و خوش اخلاق

عاشق کوییدیج و کتاب

چشم ابی و مو مشکی

کله شق و با وفا

درس مورد علاقه :دفاع در برابر جادوی سیاه
شغل مورد علاقه:کاراگاه

پدر و مادر : ماگل

ملیت: کانادایی



بهتر از قبل شد، ولی هنوزم نیازه که یکم در مورد زندگینامه‌ش توضیح بدی. از خلاقیتت استفاده کن و در مورد شخصیتت بیشتر توضیح بده.

تایید نشد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۲۰ ۲۱:۳۲:۱۳

!Warning
Risk of biting


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۵۱ یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹
#83
نام:ایزابلا تینتوئیستل

گروه:هافلپاف

چوب دستی:چوب درخت اقاقیا و هسته دم تک شاخ

سپر مدافع: گرگ

مهربون و خوش اخلاق
عاشق کوییدیج و کتاب
مو و چشم مشکی
درس مورد علاقه :دفاع در برابر جادوی سیاه
شغل مورد علاقه:کاراگاه
ایزابلا یه نیمه خداست

پ ن:وقتی خدای یونانی با یک فانی ازدواج کنه بچه شون نیمه خدا میشه


معرفی شخصیتت خیلی خیلی کوتاهه. وقتی شخصیتی برمیداری که هیچ توضیحی نداره فرصت داری که خودت این شخصیت رو بسازی، ولی در قالب و چهارچوب کتاب های هری پاتر، و نه اساطیر و کتاب های دیگه. اینی که نوشتی هم کوتاهه، هم در چهارچوب کتاب های هری پاتر نیست. لطفا اصلاحش کن و برگرد.

فعلا تایید نشد.


ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۹ ۲۲:۳۷:۲۴

!Warning
Risk of biting


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۵:۲۴ یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹
#84
سلام کلاه
من شجاعم
شب زنده دارم
عاشق کتابم
از لحاظ باهوش بودن هم متوسط م
زیاد بدجنس نیستم
پست موردعلاقهم توی کوییدیچ جست و جوگره
اولویت م هم گریفیندوره
دیگه هرچی خودت دونستی

----

هافلپاف

مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی آن در تاپیک معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط sanaaa در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۹ ۱۵:۲۷:۴۲
ویرایش شده توسط sanaaa در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۹ ۱۵:۲۸:۳۹
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۹ ۱۷:۰۶:۴۰

!Warning
Risk of biting


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۳:۵۶ یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹
#85
[url=تصویر شماره ۱۰ کارگاه داستان نویسی]
من یک جادوگر بودم‌.
مادر و پدرم هم همین طور‌‌.
اسم هاشون رو با خودم تکرار کردم‌‌.
لیلی و جیمز پاتر.
با صدای هاگرید به خودم اومدم‌:هی هری اینجا جای فکر کردن نیست، کوچه دیاگون جای عجایبه.
به زور خنده م رو خوردم. جای عجایب . هاگرید خوب تبلیغ می کرد.
ولی راست می گفت ، هر گوشه ی کوچه دیاگون عجیب بود.
توجه ام به مغازه ای جلب شد که بچه های زیادی دور ش جمع شدن.
هاگرید وقتی دید که دارن به اون مغازه نگاه می کنم گفت:اون مغازه جارو فروشیه. احتمالا جاروی نیمبوس دوهزار اورده.
پرسیدم :منم میتونم جارو داشته باشم؟.
_نه، نه . سال اولی ها مجاز به جارو داشتن نیستن.
غرغر کردم:چه افتضاح.
همین لحظه دو نفر از مغازه ردا فروشی بیرون اومدن و نگاهی مرگبار به من کردن. هاگرید در گوشم گفت:"اونا مالفوی ها بودن. دراکو مالفوی اون پسره، لوسیوس‌مالفوی پدر دراکو.اونا خطرناکن هری باهاشون درگیر نشو".
هی وایسا ببینم.هاگرید جوری حرف می زد که انگار من عاشق دعوا کردن بودم.
چشم غره ای به هاگرید رفتمو گفتم:من نمیخوام باشون دعوا کنم.
_اوه . منظورم این نبود . اخه میدونی فکر نکنم مالفوی ها از تو خوششون بیاد.
و دیگه ادامه نداد . منم از خدا خواسته سکوت کردم‌.
وقتی خریدمون تموم شد هاگرید و بلیت و ... اینا رو به من داد . توصیه ها رو بهم گوش زد کرد.و منو جلوی خونه دوروسلی ها گذاشت.
و من اماده بودم برای ماجراجویی هایی که در انتظارم بودن.

پایان


سلام. به کارگاه داستان نویسی خوش برگشتی.

خلاقیت های جالبی داری. دیالوگ هاتو دوست دارم. مثل خیلی ها این نیست که شخصیتا فقط یه چیزی بگن که گفته باشن. احساس پشتشه، دلیل و منطق داره؛ و این جذابه.
قبل از ادامه ی حرفام درمورد خود پست و محتوا، نکاتی درمورد ظاهر رو لازم دیدم بهت گوشزد کنم:

توجهم به مغازه ای جلب شد که بچه های زیادی دورش جمع شدن.
هاگرید، وقتی دید که دارم به اون مغازه نگاه می کنم، گفت:
- اون مغازه جارو فروشیه. احتمالا جاروی نیمبوس دوهزار اورده.
- منم میتونم جارو داشته باشم؟

هاگرید سرش رو به سمتم برگردوند. تاسف توی چهره‌ش به چشم می‌خورد.
- نه. سال اولی ها مجاز به جارو داشتن نیستن.

غرغر کردم.
- چه افتضاح.


برای نوشتن دیالوگ توی جادوگران، یه اینتر (Enter) می‌زنیم و با - دیالوگ رو شروع می‌کنیم تا هم از توصیف جدا شه هم خوانایی خوبی داشته باشه.
همچنین اگه قراره بعد از دیالوگ توصیف داشته باشیم، این بار دوتا اینتر می‌زنیم تا از لحاظ ظاهری پست تمیز تری داشته باشیم.

نکته ی دیگه‌ای که دوست داشتم بگم اینه که همیشه نیازی نیست بگیم "فلانی گفت"، "فلانی پرسید" و امثالهم.
می‌تونیم اگه فقط دو نفر توی صحنه هستن، اسم هارو نیاریم و دیالوگ پشت سر هم داشته باشیم. یا بهتر از اون، قبل از آوردن دیالوگ توصیفی از حالت اون شخصیت بدیم و دیالوگ رو بنویسیم تا خواننده هم بتونه بهتر باهاش ارتباط بگیره.

در نهایت، بازهم عجله توی پستت هست. همیشه نیازی نیست همه‌چی جلو بره. گاهی می‌تونیم روی یه صحنه و اتفاق درجا بزنیم و اونو بیشتر شرح بدیم.
ولی این ایرادات در حدی نیستن که برای ورود به ایفای نقش جلوت رو بگیرن و با نقد گرفتن و خوندن پست‌های دیگه مطمئنم خودت حرفم رو متوجه میشم.
پس جلوتو نمی‌گیرم...

تائید شد!
مرحله بعدی: گروهبندی


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۹ ۱۴:۴۹:۲۰
ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۹ ۱۴:۴۹:۵۹

!Warning
Risk of biting


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۲۳:۳۴ شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹
#86
تصویر10 کارگاه داستان نویسی

من یک جادوگرم.
این جمله رو با خودم تکرار کردم.
بلاخره این جمله رو درک کردم.
اینجا ، توی کوچه دیاگون
صد ها سوال توی ذهنم شکل گرفت.
چرا پدرو مادر من زنده موندن ؟
چرا من، نه بچه دیگه ای؟
صدای دختری رو از پشت سرم شنیدم که به مادرش میگفت: مامان. مامان. نگاه کن .هری پاتره،همون هری پاتر معروف.

به تلخی اندیشیدم : اره من هری پاترم،پسری که زنده ماند.

اون موقع نمیدونستم که چند نفر بخاطر من میمیرن.
نمیدونستم که دوستایی پیدا می کنم که حاضرن جون شون رو برام فدا کنن.
نمیدونستم که توی سن چهارده سالگی با اژدهای دم شاخی روبرو میشم.
اره . من خیلی چیزا نمیدونستم.

پایان
پاسخ:
سلام! به کارگاه داستان نویسی جادوگران خیلی خوش اومدی.
این خلاقیت که یه جور خاطره گویی توسط هری رو شاهدیم رو خیلی دوست داشتم و می‌تونه خیلی بهتر از این‌ها هم پرداخته شه.
بزرگترین ایرادی که به پستت وارد بود اینه که از روی وقایع پریدی. همون صحنه ی برخورد دختر با هری، مشاهده ی مغازه ها توسط هری، صحبت هایی که توی مغازه ها پیش میاد، یا حتی خود وارد دیاگون شدن.

و مطمئنم با بیشتر پرداختن به توصیفات، حالات و احساسات داستانت می‌تونی خیلی بهتر هم بشی.
پس ازت می‌خوام از وقایع نپری، جمله ها رو خیلی ساده پیش نبری و بیشتر فضا رو توصیف کنی و پیشمون برگردی.
تا اون زمان...


تایید نشد.


ویرایش شده توسط sanaaa در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۸ ۲۳:۳۸:۱۶
دلیل ویرایش: اشتباه تایپی
ویرایش شده توسط sanaaa در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۸ ۲۳:۴۰:۰۱
ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۵/۱۹ ۰:۰۲:۰۵

!Warning
Risk of biting






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.