هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: کافه محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۲۱:۴۲ دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۹
#81
بلاتریکس طبق معمول ملت مرگخوار را گوشه ای جمع کرد تا وظایفشان را مشخص کند:
- خب، خب، خب!

مرگخواران به بلاتریکس زل زده بودند و بلاتریکس به مرگخواران؛ ناگهان صدای گرومبی آمد.
همه به محل ایجاد صدا زل زدند.
پلاکس با جاروی سبز و ردایی آغشته به رنگ به سمت آنها آمد؛ اما پایش به بالش سدریک گیر کرد و در حالی که انگشت اشاره اش را در هوا گرفته بود بعد از پروازی کوتاه در میان جمع فرود آمد:
- من... میدونم... چطوری میتونید سند رو به دست بیارین!

بلاتریکس با عجله خودش را به پلاکس رساند و به وسیله یقه پیراهنش او را بالا کشید:
- چی گفتی؟

پلاکس در حالی که خودش را میتکاند گفت:
- مگه شما سند کافه رو نمیخواین؟ من میدونم چجوری بدون انجام دادن ماموریت میشه به دستش آورد.

بلاتریکس برق نگاهش را فرو برد و وجد زدگی اش را پنهان کرد؛ سپس در حالی که سعی میکرد خشمگین باشد برای پلاکس چشم غره رفت:
- همین الان بگو چطوری!؟

پلاکس توجهی به خشم بلاتریکس نکرد و قیافه اش را خونسرد تر جلوه داد:
- نچ، به همین راحتی که نمیشه!

بلاتریکس که دیگر نمیتوانست زور گویی های دامبلدور و نیمه سیاه بودن را تحمل کند چوبش را در آورد و به سمت پلاکس نشانه رفت.
پلاکس عینک دودی اش را جابه جا کرد و با صدای شرلوک هلمز با لهجه انگلستانی گفت:
- خانوم بلاتریکس لسترنج عزیز!
سازمان حمایت از نقاشان نونهال از من حمایت میکنه، و این کار شما جزای سنگینی خواهد داشت؛ غلاف کن اون چوبدستی تو.

بلاتریکس با کلافگی دستی به موهایش کشید:
- باشه، چی میخوای؟ هرچی باشه از نیکوکاری خیلی بهتره!

پلاکس چمدان بزرگی را از ناکجا آباد بیرون کشید و در وسط جمع مرگخواران روی زمین گذاشت:
- همون حالت قبلی رو بگیرین. فقط شونزده ساعت طول میکشه تا یه نقاشی محشر بکشم؛ بعدش بهتون جای سند رو میگم.

ملت حالت قبلی را گرفتند و به بلاتریکس زل زدند، اما بلاتریکس به آنها زل نزد:
- آخه من چطوری شونزده ساعت تمام قیافه های زمخت خوشگل اینا رو تحمل کنم؟

پلاکس با بیخیالی ظاهری چمدانش را برداشت:
- باشه، برید نیکوکاری تون رو بکنید. اصلا برید خرید های پیرزن های ماگل رو جابه جا کنید؛ منم میرم.

وضعیت وخیم بود، جا به جا کردن خرید های یک ماگل وحشتناک تر از شانزده ساعت بی حرکت ایستادن به نظر میرسید.

- نه پلاکس!
تو نمیتونی ما رو در این حال تنها بذاری. ما اسلیترینی ها باید هوای همو داشته باشیم!

پلاکس چرخید و با دیدن چهره صدای مستند راز بقا که گابریل بود سر جایش خشک شد:
- گابریل میتونی یه بار دیگه این کارو انجام بدی؟

گابریل به حنجره اش فشار آورد، فشار بیشتر و بیشتر شد و سرانجام حنجره گابریل مثل دوربین کریوی دود شد!

- فک کنم نباید اصرار میکردم.

بلاتریکس چاره ای نداشت... او واقعا چاره ای نداشت:
- هی پلا!
ما همینجا می ایستیم؛ ولی جون پرفسور اسنیپ عزیزت یکم عجله کن.

پلاکس چمدانش را دوباره روی زمین گذاشت و قلمو را از پشت گوشش بیرون کشید:
- زود تمومش میکنم.




ویرایش شده توسط پلاکس بلک در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۴ ۲۱:۵۰:۳۷


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۴۱ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹
#82
درود خوشگل آرین ارباب دنیا

میشه زحمت بکشین... ببخشیدا... این کوچولو رو نقدش کنید!

خیلی شما رو دوست داره.
و اگه میشه از یک تا بیست نمره بدین.
می‌خوام پیشرفتم رو بسنجم.



خوشگل آرین!

اون کوچولو رو نقد کردیم و با یه قلموی نقاشی پرنده فرستادیم. بگیرش!
ما هم اونو دوست داریم.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۳ ۲۲:۲۷:۴۰


پاسخ به: قرعه های اسرار آمیز هکتور
پیام زده شده در: ۱۳:۳۴ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹
#83
درود هکولی بزرگ.

ماموریت با موفقیت انجام شد.



پاسخ به: کوچه ناکترن
پیام زده شده در: ۱۳:۱۱ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹
#84
سمت ملت مرگخوار

مرگخواران صف شدند و همانطور که رودولف بیهوش را پشت سرشان میکشیدند به سمت شیلا راه افتادند.
پلاکس بی طرف جلوی لانه مار نشسته بود و سوراخ را نقاشی میکرد:
- هی! گابریل! گابریل با توام!

گابریل دست از سابیدن راه پیش رو به مقصد شیلا برداشت:
- هوممم؟
- میشه وقتی شیلا رو پیدا کردین از کیفش نقاشی بکشم؟

گابریل سطل وایتکسش را به سمت پلاکس پرتاب کرد و پلاکس بر روی زمین نقاشی شد.

ملت مرگخوار هنوز چند قدمی نرفته بودند که ناگهان سوالی پیش آمد:
- بلاتریکس؟ شیلا دقیقا کجاست؟

بلاتریکس نگاهی به گوینده که خالی بود انداخت:
- مطمعنا داره مار جدید رو توی کوله پشتیش سازماندهی میکنه.
- یعنی ما باید دنبال کوله پشتی بگردیم؟

ملت مرگخوار که تازه متوجه تغییر ماموریت شده بودند آهی از نهادشان بلند شد؛ سپس همگی به رهبرشان چشم دوختند تا مصوبه تغییر ماموریت را دریافت کنند.

- خب! من کوله پشتی رو زنده میخوام... نه، یعنی سالم میخوام. هرکس پیداش کرد آپارات کنه و همه رو ببره خونه.

ملت مرگخوار سری تکان دادند و به سمت کوله به راه افتادند.


ویرایش شده توسط پلاکس بلک در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۲ ۱۳:۳۳:۰۶


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۶:۰۵ جمعه ۱۱ مهر ۱۳۹۹
#85
درود بر بهترین و خوشگل ترین ارباب دنیا!
آیا مرا میپذیرید؟
خواهش میکنم!



1. سابقه ی عضویت در گروه مرگخواران؟

یه زمانی میخواستم محفلی بشم!
ببخشید از جهل کم بود! الان با جهل کافی اومدم مرگخوار بشم! اگه اجازه بدین.

2. سابقه ی عضویت در محفل؟

مرلین شکر خیر.

3. مهم ترین تفاوت بین دو جبهه ی سیاه و سفید؟

سیاها ارباب دارن، سفیدا بدبختن ندارن!


4. نظر شما درباره کچلی و جادوگران کچل؟

جادوگران کچل خوشتیپ ترین و زیبا ترین نوع جادوگران هستن.

5. بهترین و مناسب ترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

فقط کافیه اسم ارباب رو ببری! خودشون نیست و نابود میشن.

6. در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟

نقاشی میکشم براشوننننن.

7. به نظر شما چه بلایی سر موها و دماغ لرد سیاه آمده است؟

مگه بلایی سر موها و دماغ ارباب آمده است؟


8. یک نمونه از کارهای بی رحمانه و سنگدلانه و سیاهانه خود را شرح دهید.

با هری دعوا کردم یه بار.
بدون اجازشم از محفل رفتم بیرون!
خوب کردم اصن.

9. نظر خود را بصورت کاملا خلاصه درباره این واژه ها بیان کنید:

ریش: حال به هم زن.

طلسم های ممنوعه: بسیار خوب.

الف.دال: بیکار های علاف بی مغز.


چشم‌هات رو درویش کن پلاکس!
این فرم رو از کجا آوردین؟ مال قرن‌ها پیشه...
به لرد هم که معتاد شدی... وقتی گرفتمت زیر بار کتک، اعتیاد از سرت می‌پره.
۱.با جهل کافی اومدی؟... با جهل؟ پلاکس...
۵.راه خوبی بود... خوشم اومد.
۸.خیلی سیاه و شرورانه بود... خیلی!
پلاکس من یادمه شما می‌گفتی سیاه نیستم. یه صحبت طولانی در این مورد بود حتی. لاکن نمی‌دونم چی شد که نظرتون عوض شد. مهم هم نیست. لاکن زوده. هنوز زوده.
جدا از اون بیشتر پست‌های اخیرتون مشق هاگوارتز بودن. (هفت صفحه پست خوندم تا از بینشون چند‌تا رول ایفا بکشم بیرون! )
باید فعالیتتون در ایفای نقش رو بیشتر کنین. یعنی فعالیت بیرون از هاگوارتز، تاپیک‌های انجمن کینگزکراس و مشابه این... برید پست ادامه دار بزنید. جدا از اون خوندن پست‌های بقیه خیلی کمک کننده خواهد بود.
من لازم دارم دست‌های ایفاتون رو بخونم، رفتارتون در سایت رو ببینم و در کل بیشتر بشناسمتون.
عجله نکنین... هنوز زوده.

موفق باشید.



بلا... به نظر ما هم دست هاشو بخونین. ما و شما باید دست همه رو بخونیم!


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۱ ۲۱:۵۲:۳۶
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۱ ۲۲:۱۵:۲۸


پاسخ به: قرعه های اسرار آمیز هکتور
پیام زده شده در: ۱۱:۵۶ سه شنبه ۸ مهر ۱۳۹۹
#86
نقل قول:
سلام پلاکس عزیز. اینجا جاییه که هرکسی میتونه خودشو به چالش بکشه. برای اینکه بیشتر هم بدونی این پست رو بخون


متوجه هستم هکتور
منظورم اینه که کاربرد این امتیاز ها فقط تو این تاپیک برا گرفتن ماموریته؟




پاسخ به: قرعه های اسرار آمیز هکتور
پیام زده شده در: ۱:۳۳ یکشنبه ۶ مهر ۱۳۹۹
#87
سلام بر معجون ساز بزرگ هکولی!

یک عدد قرعه پنج امتیازی لطف میکنید؟

و یک سوال
این امتیاز ها برای چی هستن و چه فایده ای دارن؟



پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۳:۵۱ جمعه ۴ مهر ۱۳۹۹
#88
درود مدیران محترم.

یه سوال داشتم.
یه تاپیکی که دنباله دار هست داره روند خودشو طی میکنه... یهو یه نفر که شاید تازه وارد و مبتدی هم نباشه میاد یه پست میزنه که همه چیز به هم میریزه، و چون کسی نمیتونه یا حوصله نداره خرابکاری رو جمع کنه، تاپیک سالها همونطور میمونه!

اگه چنین اتفاقی افتاد چه کنیم؟
میشه اگه کسی راه اشتباه رفت تو شخصی بهش بگیم؟

روز خوش!



پاسخ به: پایگاه بسیج دانش‌آموزی هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۱:۰۲ یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۹
#89
درود
مرلینگاه جای خوبی بود.
تکلیفم مشخص شد.

http://www.jadoogaran.org/modules/new ... wtopic.php?post_id=353053

خسته نباشید.


ببینم ... این بی طرفی که می‌گی، معنیش این نیست که موضعت نسبت به قتل عام مشنگ‌ها هم بی‌طرفیه که؟
+3


ویرایش شده توسط ماروولو گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۴ ۲۲:۲۱:۳۹


پاسخ به: مرلینگاه عمومی هاگزمید (تالار اندیشه)
پیام زده شده در: ۲۰:۵۳ یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۹
#90
- حداقل معلومه کدوم طرفی هستم!

صدای هری پاتر در گوشش میپیچید، اصلا چه معنی داشت یک گریفندوری به ظاهر شجاع به یک اصیل زاده اسلیترینی تیکه بیندازد؟
حالش داشت بهم میخورد، گریفندور و به خصوص هری از همیشه منفور تر شده بود.

ردایش را جمع کرد تا تکان خوردنش در باد حواسش را پرت نکند، سرش را بالا گرفت و اجازه داد نور از لابه لای شاخه های درخت به چشمانش بتابد:
-سوروس راست میگفت، این درخت فقط مهربونی می خواد، یکم محبت، یکم صبر... هوففف... شایدم یه همدم خوب مثل لیلی.

پاتر یک محفلی بود، دومینیک یک مرگخوار، گابریل مرگخوار، رابستن مرگخوار، تقریبا تمام هم گروهی هایش مرگخوار بودند.
اما هیچ کس او را وادار نمیکرد کاری انجام دهد، انتخاب فقط و فقط با خودش بود.
آن روز سی ومین روزی بود که تفکراتش را برای بید کتک زن تعریف میکرد و هنوز به هیچ نتیجه ای نرسیده بود:
- امروز روز آخره، باید انتخاب کنم، البته این منم که خودمو محدود کردم دلم میخواد زودتر مشخص کنم متعلق به کدوم جبهه ام.
محفلی یا مرگخوار!

وجدانش کش و قوسی به خودش داد و خمیازه ای کشید:
- خب تو باید بری به سمت سفیدی، این کاملا مشخصه.
- اما من از سفیدا خوشم نمیاد، همشون بچه مثبت و سوسولن.
- اولا که عفت کلام داشته باش، دوما مهم اینکه تو خوب باشی.
- من مرگخوار ها رو بیشتر دوست دارم...
.......
پس از ساعت ها بحث


- دیگه داره شب میشه پلا! باید بری خوابگاه.
- ولی من هنوز نمیدونم کدوم طرفم!
- پلاکس یه پشنهاد بدم؟

وجدانش تنها کسی بود که در هر لحظه، همدم تنهایی هایش میشد، مهربان ترین موجود دنیا بود و خیلی با حوصله راهنمایی اش میکرد؛ هرچند خود پلاکس هم میدانست خودش را گول میزند تا با تنهایی کنار بیاید.

- خب... بگو!
- چرا اصرار داری طرف داشته باشی؟ بی طرف بودن خودش یه خصوصیته! میتونی تا روزی که اتفاقی بیوفته و مطمعن بشی کدوم طرف رو دوست داری بی طرف بمونی.
- اما آدم هایی مثل هری مسخرم میکنن! بی طرف بودن یعنی ضعف.
- نه اصلا، کی گفته بی طرف بودن ضعفه؟ تو بی طرفی یعنی نیازی به تکیه گاه نداری و خودت کاملی، به خودت تکیه کن.
- قانع کننده نیست، اما مجبورم وانمود کنم قانع شدم، ممنون.
- از خودت تشکر میکنی؟
- عقلم هم از دست دادم.
- پاشو پلاکس بی طرف، قبل از اینکه باز هم امتیاز از دست بدی، این دفعه قول نمیدم سوروس اخراجت نکنه.

از جا بلند شد، نگاهی به آسمان کبودی رنگ انداخت و لبخند کمرنگی زد:
- حالا میشم پلاکس تنها، دردسر ساز، مهربون و... بی طرف!







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.