هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۴:۰۰ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶
#1
به به...چه خبره اينجا...من چقدر حادثه سازم...عزيزان...دلبندان...ملت بزرگوار...مي بنينم که حرف هاي زيادي درباره من هست...گکسايي که دفاع کردن ممنون...کسايي هم که نکردن ممنون...من فکر ميکنم حکه اين سيريش گرامي خيلي دلش ميخواد وزير شه...خوب بشه چه مانعي داره يا ايگور يا هر کس که مي گه من به درد وزارت نميخورم خوب بياد وزير شه...مشکلي نيست...از يه طرف خيالتون راحت کسي بهم زنگ مزد خودم اومدم...انقدر سرم شلوغه که حتي وقت نيمکنم بيام مسنجر....وزارت مال خودتون..نظارت مال خودتون...ببينم چه گلي به سرش ميزنيد...من فکر نميکنم که سايت بتونم بيام تو دو سال آينده شايد به عنوان يه کاربر ميهمان بتونم بيام پ ايدي کالين هم حتي مال خودتون...تمام اين بچه بازي ها مال خودتون...خلاصه بزرگ شويد کوچولو ها....از کسايي مثل علي و پروفسور کوييريل که شخصيت دارن و ميدونم براي سايت زحمت مي کشن معذرت ميخوام...ولي کسايي مثل سيريش و ... بياين توپتونو بهتون بدم بريد بازي کنيد...
خوب والسلام نامه تمام
يه شعرم از خودم اينجا ميزام که حالشو ببريد خواستينم برش دارين!(البته بماند که واسه اين آهنگم ساختم)خداحافظ

شکسته شد شاخه گل
پژمرد و افتاد رو زمين
ندونستيم قدر همُ
وقتي که ديديم با هميم
حالا که گل تباه شده
سياه مي پوشيم واسه گل
مي گيم کاشکي مي دونستيم
ما قدر اون موسم گل
وقتي که گل آفتاب مي خواست
ما واسه اون چتر مي شديم
وقتي کسي کمک مي خواست
ما هممون کر مي شديم
حالا که رفته رنگ گل
مي گيم که اون تنها نبود
کاشکي مي برد خدا مارو
کاشکي مي موندش عطر گل
حالا مي گيم که خاک گل
باشه بقاي عمرمون
آره ما اون خاکُ مي خوايم
گل واسمون مهم نبود
همه مي دونيم که يه روز
شاخه ما هم مي شکنه
بياين بدونيم قدر هم
فرصتمون خيلي کمه


هوووم امضاي آفتابه اي بسته!
[b][color=996600]
بينز نامه
بيا يا هم به ريش هم بخنديم...در سايتو واسه خنده ببنديم
بيا تا ريش ها ب


Re: دامبلدور مار زبانه؟
پیام زده شده در: ۰:۰۱ شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۶
#2
مار زبان بودن یا نبودن؟مساله این است؟
امکانش هست....
در جاهایی شاهد بودیم که دامبلدور رفتارو حرکاتی از خودش نشان میداد انگار که متوجه صدای مار میشده و اون رو تشخیص میداده.
اما در قسمت هایی هم انگار نه انگار.....
مثلا توی کتاب دو دامبلدور زود نفهمید که صدای مار توی راهروها میپیچه و این هر ی بود که متوجه میشد.....
پس به این دلیل هم میشه گفت که مار زبان نیست....


ويرايش شد
پيام ناظر:
حاج آقا، يه جواب ميخواي بدي ديگه اون همه خيلي خيلي ببخشيد، چرت و پرت اول پست ننويس ديگه.


ویرایش شده توسط [fa]اینیگو ایماگو[/fa][en]ΙΜДĠΘ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۱۵ ۱۴:۰۰:۵۹

هوووم امضاي آفتابه اي بسته!
[b][color=996600]
بينز نامه
بيا يا هم به ريش هم بخنديم...در سايتو واسه خنده ببنديم
بيا تا ريش ها ب


Re: چه كسي باعث مرگ سيريوس شد؟!!
پیام زده شده در: ۲۳:۴۰ جمعه ۱۲ بهمن ۱۳۸۶
#3
قطعا هری....
اون یه خورده ناشی گیری دراورد....
باید به حرف دامبل گوش میداد.....
راستی هری بااا خودتو ناراحت نکن...
زندگی دو روزه میگذره....


هوووم امضاي آفتابه اي بسته!
[b][color=996600]
بينز نامه
بيا يا هم به ريش هم بخنديم...در سايتو واسه خنده ببنديم
بيا تا ريش ها ب


Re: ارتباط با ناظرين وزارت
پیام زده شده در: ۱۷:۲۱ پنجشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۶
#4
دیگه زدی دیگه هنوز تایید نکرده پرسی گولاخ؟
کارت به جایی رسیده میخواهی علیه وزیر مردمی و مملکتی دست به کار ناشایست بزنی؟
بدون تایید تاپیک زیدی؟
وااااای
وااااای
----------------------
تایید شد.


ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۱۱ ۱۷:۲۳:۵۶

هوووم امضاي آفتابه اي بسته!
[b][color=996600]
بينز نامه
بيا يا هم به ريش هم بخنديم...در سايتو واسه خنده ببنديم
بيا تا ريش ها ب


Re: ((آلبوس دامبلدور)) قوی تره یا ((لرد ولدمورت))؟!!!
پیام زده شده در: ۱۷:۰۵ پنجشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۶
#5
نقل قول:
من فکر می کنم دامبلدور یکم ضعیف تر بود ولی چون به عشق ایمان داست قدرتش در اخر بیش تر شد نه این که در اخر عمرش بلکه در کل.


آخر واول نداره که برادر.....یکم و یک میلی و اینا هم واسه تعبیرش درست نیست..
باید بگی یک نخود یا یک باقالی بیشتر از ولدمورت قوی تر بوده.
-------------------
به هر حال جدا از شوخی و این گولاخ بازیها
فکر میکنم دامبلدور قویتر بوده چون.
1- ولدمورت ازش میترسید ( چه دلیلی میتونه برای ترس وجود داشته باشه جز قدرت بیشتر)
2-دامبلدور با تجربه تر از لرد بود.
3- این دلیل خوصوصیه....
-----------------------------
من فقط موندم چرا انقدر دامبل شکسته نفسی میکردو میگفت که هیچ وقت به قدرتمندی لرد نبوده.
این خودش نشان از قدرت است.....زیرا میخواسته بگه من زورم زیاد نیست ...بعد به یک باره استعدادهاش رو شکوفا کنه...همی.....


هوووم امضاي آفتابه اي بسته!
[b][color=996600]
بينز نامه
بيا يا هم به ريش هم بخنديم...در سايتو واسه خنده ببنديم
بيا تا ريش ها ب


Re: دفتر ارتباطات با وزير
پیام زده شده در: ۰:۵۱ جمعه ۵ بهمن ۱۳۸۶
#6
همانا احسنتم چون دير وقت اين را ديدم اشتباه کرديم باشد جشن خود را برگذار کنيد


هوووم امضاي آفتابه اي بسته!
[b][color=996600]
بينز نامه
بيا يا هم به ريش هم بخنديم...در سايتو واسه خنده ببنديم
بيا تا ريش ها ب


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۴:۰۷ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۶
#7
خوب مي بينم که بعد از پست من نحوه اينجا هنوز ادامه داره...بابا مثل اينکه متوجه نشديد...اينجا صحبت با مديران و انتقاد و پيشنهاد هست نه اينکه اينجا رو تبديل به نحوه برخورد کنيد...
حالا اين آرشام اينجا نوشته:
نقل قول:
به كالين:حالت خوب نيست.....ديسي شو،وقتي حالت خوب شد، بيا سايت

1- من مدير نيستم پس با من اينجا حرف نزن صحبت با مديرانه اينجا...
2- حالم خوب بود...سطح آي کيو شما کمي پايين بود
3-اگه اون پست منو ميخوندي متوجه مي شدي که داره اعتراض مي کنه به خراب شدن هدف تاپيک
4-اما در بسته شدن شناسه خودت و بيشتر شناسه بچه ها مقصر خودت بچه بازيي که کردي و لجبازيته!

در انتها از مديران گرامي تقاضا دارم که اين بحث ها که جاش اينجا نيست رو به جاي درستش ببرند!
ضمنا من پويان رو به شهادت مي گيرم که من کلي تلاش کردم و باهاش حرف زدم که بابا ماندي و گراپ اشتباه کردن شناسشون رو دادن به آرشام و خلاف قوانين سايت عمل کردن به خاطر من بي خيال شو اينا رو نبند...
اما چون کارشون بر خلاف قوانين بود پويان شناسشون رو بست...حالا از اين دو نفر که به نظر من عضو فعال و خوبي بودند بگذريم...يادش به خير اون قديما که خودم آرشام رو برگردوندم به خاطر اينکه از سايت نره...که الان داره سنگشو به سينه مي زنه و ميگه کالين تو حرف نزن...


ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۴ ۴:۱۲:۴۶

هوووم امضاي آفتابه اي بسته!
[b][color=996600]
بينز نامه
بيا يا هم به ريش هم بخنديم...در سايتو واسه خنده ببنديم
بيا تا ريش ها ب


Re: دفتر ارتباطات با وزير
پیام زده شده در: ۲۲:۱۳ سه شنبه ۲ بهمن ۱۳۸۶
#8
همانا شما آزاديد اي باب ولي همي مکان را از آزکبان به جاي ديگري منتقل نماييد همي چون آزکابان فضاي مناسبي براي بي جامه پارتي نداردي


ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲ ۲۲:۲۲:۰۲

هوووم امضاي آفتابه اي بسته!
[b][color=996600]
بينز نامه
بيا يا هم به ريش هم بخنديم...در سايتو واسه خنده ببنديم
بيا تا ريش ها ب


Re: منکرات جادو!
پیام زده شده در: ۲۲:۰۷ سه شنبه ۲ بهمن ۱۳۸۶
#9
اسلام عليک علي فنگ که سگي سوپر و بسيار سوپر است و بود و خواهد بود(که البته لازم به ذکر است که سوپر هموني بود که در پست قبلي گفته شد و هر کس برداشت کند جايش در قعر ته اونجايي که نور نمي تابد خواهد بود و اين اصلا خوب نيست)...همانا من مذاکره و گفتگوي تمدنها را دوست مي دارم و وضعيت منکراتي جامعه آنجايش نوري دارد که مرا به سوي آنجا رهنمود مي نمايد...و نور بر آنجاي شما هم با پرژکتور بتابد...
آن عده گمراه هستند و بايد بدانند که چنين بي جامه پارتي هايي توطئه آستکبار است و بس و حتي در اين بيجامه پارتي ها گناهي هست که هيچ گناهي با آن برابري نمي کند جز نبردن ريش و آفتابه با خود به دابليو سي که خود گناهي است کبيره و غير قابل اغماض و نيز ما نيز شنيده ايم که مي گويند...اين رسم کار نميشه ...وزير بايد عوض شه...ما نيز مي گوييم ما به انها پشت ميکنيم به شرطي که قزويني نباشند و از آنجا که به اين عده اعتمادي نيست ما پشتمان را به انها نميکنيم و بلکه پشتشان مي رويم و آنها را حمايت ميکنيم تا نور هاي آنجيشان کم نشود...و حرکات موزن باگومبايي را ما در بين آنها رواج داده ايم که سرشان به همين چيزها گرم باشد و جوانان گمراه وقتي کار خواستند نور به آنجايشان دوباره باز خواهد گشت...از اين به بعد که به آن مناطق ميروي ما را نيز با خود ببر که ما نيز درجه سوپريتمان بالا است و باهم رقص باگومبايي و موزي ميکنيم...
البته محله آنسوي شهر از ابتکارات آن مردي که از قزوين آمده مي باشد و همانا مي داني که ريشش بس بلند و بسي گولاخ و خطر ناک است و همانا حتي به پرهاي ققي هم رحم نمي کند چه برسد به آن پسرک کله زخمي پاتر که شش سال شاگردش بود و به او نظر داشت و در زيبايي وي در قزوين غزل ها سرود ه اند که بيا و بيبن و نميدانم چرا وي از زندان قزوين گريخت.
و ما به شما امر به معروف مي کنيم که از وي دوري کنيد ونهي از منکر ميکنيم که جوانان را به آن قسمت نفرستيد و بدون گردانهاي جاسم نشان به آنجا نرويد...که هيچ نوري از انجايش نمي تابد
و در شمال نيز همه مي دانند که دست خوابگاه در کار است و عله اين ها را رهبري مي کند که خود هر روز با منقلي طلايي بر ايوان مي نشيند ودست ما به وي نمي رسد ياد آن روزها به خير که از وي چه عکسها مي گرفتيم و دوربينمان نور زياد داشت و مرتب به انجاي عله مي تابيد و بين من و آن مرد خطر ناک دامبل رقابتي تنگاتنگ بر سر عله جريان داشت که داستان آن در کتاب خواجه اي به نام نظامي به نام عله و کالين(شيرين و فرهاد نام مستعار ميباشد و توطئه آستکبار اجنبي است) و نيز دامبل و عله(خسرو و شيرين که همون آستکبار دستش در کار است) آمده است و زبان زد خاص و عام ...وجادوگر و ساحره و ماگل و حتي جامعه بس گولاخ دستمال فروشان و سگان است...و فعلا عله همانند آن وقتهاي کيريچ منوي مديريتي در مکان هاي نورانيش گذاشته و هيچ راه ارشاد نيست و خداوند مرلين بايد به آنجاهايمان نيرو بدهد و همانا در راه اين آستکبار به فکريم که لشکري از نميد بسازيم که بروند و هري را که جيني از من و دامبل گرفت آزاد نمايند تا هم بساط جيني در بي جامه پارتي ها و هم بساط دامبل در آنسوي شهر و هم بساط عله در شمال شهر و خونه خاله جمع شود و نيزدر جنوب شهر که ما هستيم آسلام شايع تر گرددو همانا ما بسي مردمي و بي خانمان مي باشيم...پس بنا به تقاضاي شما ما لشکري از خوبان به نام نميد در اختيار شما خواهيم گذاشت همانا که يورشي سوپر گونه بر خوابگاه مديران بريد و عمامه به سر ها از آن بيرون بيافکنيد و منقل ها خاموش کنيد که دامبل به هري دست يابد و بر سر ديار خود برود و جيني به دنبال عشقش سر خورده شده وبساط اين بي جامه پارتي ها را بر چيند و چنان آمده که گر چنين شود جامعه به سوي گيلدي موعود خواهد رفت و همانا در تمام اقصي نقاط شهر سوراخ هايي بر پا خواهد گشت که هر يک به جاي هاي خوب خوب که نورش به سان پرژکتوري است باز مي شود...در پناه ريش مرلين و سايه بلند گراپ باشيد و از هاگر تا اطلاع ثانوي دوري نماييد که به جامعه سگان بس چشم دوخته و دوستان از جنس موافق را به آنها دعوت ميکند...نور آفتابه مرلين بر آنجايتان باد در پناه آسلام باشيد.


هوووم امضاي آفتابه اي بسته!
[b][color=996600]
بينز نامه
بيا يا هم به ريش هم بخنديم...در سايتو واسه خنده ببنديم
بيا تا ريش ها ب


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۹:۵۹ سه شنبه ۲ بهمن ۱۳۸۶
#10
به به سلام به مديران محترم سايت وزين جادوگران...من يک سري انتقاد و پيشنهاد داشتم که انتقاد ها سازنده و پيشنهاده هام هم مثل انتقاد ها سازنده است اول بريم به سراغ مورد اول بعدش مورد دوم رو بررسي کنيم سپس به مورد سوم مي پردازيم...اگه هم وقت شد به مورد چهارم هم نيم نگاهي مي ندازيم...خوب مسئله اول که بهش توجه کردين به مسئله دوم مربوطه و کلا اين مسائل در يک حلقه قرار دارند که البته نبايد با حلقه کتاب ارباب حلقه ها اشتباه بشه...چون اينجا يه سايت هري پاتري هستش و ميتونه حلقه مزدوج شدن هري و جيني باشه که البته رولينگ نامرد نگفته بود چه شکلي هستش....و يهو رفته بود 19 سال بعد...در مورد پيشنهاد ها خوب من خيلي فکر کردم..پس شما هم بهش فکر کنيد...چون ميگويند دقت کنيد من نمي گم ها...ميگويند...يک ساعت فکر بهتر از هزار سال عبادت هست...البته لازم به ذکر هستش که ببخشيد توپم تو حيات شما افتاد از اين به بعد مي رم کوچه بغلي بازي ميکنم...با تشکر براي اينکه بهتر متوجه انتقادت و پيشنهادات من بشيد که خيلي در حد گولاخ مي باشند لطفا يک بار ديگر اين پست را بخوانيد ودر صورت اينکه بازهم متوجه نمي شويد اين حلقه را تا جايي ادامه دهيد که حلقه هري پاتر و جيني ويزلي پيدا شود که البته همه اش تقصير نميد است و اينکار را از اين رو با هري کرده که هري سالهاي متمادي وي را در ترشي گذاشت و همش تقصير سوراخ هاي گيلدي بود که هري فرار کرد...با تشکر ستاد حمايت از بيهوده نويسي...(هدف از اين پست همانا ياد آوري موضوع تاپيک بود که متاسفانه به نظر من به تاپيکي شبيه نحوه تبديل شده)


ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲ ۲۰:۰۵:۲۱

هوووم امضاي آفتابه اي بسته!
[b][color=996600]
بينز نامه
بيا يا هم به ريش هم بخنديم...در سايتو واسه خنده ببنديم
بيا تا ريش ها ب






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.