-
- اممم..چرا اون شکلی نگاه میکنی بلا؟ دادم یه مشتیشو واست جدا کردن.
بلاتریکس با عصبانیت و انزجار به تسترال پشمالویی که مقابلش ایستاده بود نگاه کرد. تسترال که به نظر میرسید دچار یک نوع بیماری دامی روانی باشد، به طور مداوم به خودش پنجول میکشید.
- اولا گفتم بلا نه و بانو بلا. دوما این شبیه منه؟ این کجاش شبیه منه؟
- گفتم بچه ها خیلی دقیق بررسی کنن. ببین این از همه نظر بهت شبیهه. پنجولاشو نگاه کن، چهرتا هم خیلی بهت میخوره.
بلا با عصبانیت کلاه ایوان را روی سرش کشید و فریاد کنان گفت:
- این شبیه منه؟
این شبیه منه ؟
من کجا این همه مو دارم؟ ..امم...هم...حالا دارم که دارم خیلی هم خوبه که دارم .اصلا ارباب شیفته ی این همه زیبایی همین مو ها شده. ولی تصمیم گرفتم در دوران تسترالگیم متفاوت باشم. همین الان یه تسترال اصیل و نجیب و ترجیحا کم مو پیدا میکنی ایوان. وگرنه از استخونات قرص کلسیم درست میکنم.
یک ساعت بعد-فلور با انزجار معجون را از ایوان گرفت.
شتررررق گلدان پشت پنجره روی زمین افتاد. ایوان کلافه به تسترالی که سعی میکرد گل های گلدان را بخورد نگاهی کرد.
- هیچکس یادش نبود که به مورفین بگه تسترال ها علف نمیخورن؟!
بلاتریکس پوزخندی زد. در همین لحظه رز و دافنه نگران به یکدیگر نگاهی کرد. رز یک قدم به عقب رفت و دافنه آب دهانش را قورت داد. مورفین قدم به قدم به رز نزدیک تر میشد.
- یکی اینو بگیره. وینسنت ؟
- به من چه. من تا به حال با یه تسترال یک جنگ طولانی مدت نداشتم.
- جنگ طولانی مدت چیه.
د ِ بگیرش. الان رز رو میخوره. ارباب بیچارمون میکنه.
- به یکی دیگه بگین. من آرزو دارم. میخوام بزرگ شم و بعد به همه بگم که اولین درخواستم برای مرگخواری تو چند سالگی بوده!
تسترال مورفین غرش کنان ( یا بهتر است بگوییم خمیازه کشان ) لحظه به لحظه بیشتر به رز وحشت زده ی کوچک نزدیک میشد. همه امیدوار به بلا نگاه کردند و او هم بی توجه به تسترالی که برایش پیدا کرده بودند دست میکشید و سعی میکرد که جنس موهایش را ارزیابی کند. ایوان ناچارا در حالی که مطمئن نبود بتواند استخوان کتفش را در چشم تسترال فرو کند، دوان دوان به سمت مورفین رفت و بعد از چند ثانیه، پخش زمین شد.
- کروشیو.
مورفین بی حال روی زمین افتاد. بلا به سردی به حضار و رز که گویی خیالش راحت شده بود نگاهی کرد و گفت:
- زود باشید جمع کنید خودتونو. هرکی معجونشو نخورده سریعتر بخوره. این تسترالم تا یک ساعت دیگه از جاش بلند نمیشه. اخرین دوره ی مصرفش دو هفته پیشه، حال نداره الان از جاش پاشه. هان تو فلور..قبل از این که معجونتو بخوری، استخونای ایوان رو سر هم کن.
فلور در حالی که سمت استخوان های ایوان میرفت، زیر لب غرید.
- یکی نیست به این اسکلت بگه، اخه مجبوری بدویی؟ حالا من چطوری این استخونای چربشو جمع کنم؟ چندش فداکار همیشه در صحنه