هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (روژیا.پاتر)



Re: ماهنامه ی "جادوگر"
پیام زده شده در: ۲۱:۳۵ چهارشنبه ۳ فروردین ۱۳۹۰
#1
واقعا عالی بود تلاشتون قابل تقدیر و ستایشه . همون موقع که دانلود کردم همشو خوندم . بازم به تلاشتون ادامه بدین .



Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۱:۲۶ چهارشنبه ۳ فروردین ۱۳۹۰
#2
- چرا خون ارباب این رنگی بود ؟

- مگه چشه ؟ ارباب باید با بقیه فرق داشته باشه .

- درست ولی نکنه ارباب مریضی چیزی گرفته باشه ؟

- نه بابا ،ارباب قوی تر از این حرف هاست که تن به این مریضا های سوسولی بده .

بلا که در گوشه ای از راهروی انسیتیو زانوی غم بغل کرده بود شروع کرد به زج و ناله کردن و با صدایی گرفته گفت :
اسکورپیوس اگه یه بار ، فقط یه بار دیگه نسنجیده حرف بزنی و درباره لرد من این جوری صحبت کنی و بگی شاید مرض شده باشه با من طرفی .

-

- حالا شد ...

پس از دقائقی سکوت که بین رز و بلا و اسکورپیوس حاکم بود آگوستوس همراه روفوس از اتاقی که در انتهای همان راهرو قرار داشت خارج شدند ، و به بقیه پیوستن .

بلا : چی شد ؟ چی شد ؟ حال اربابم خوبه ؟ مشکل خونی و چیزی که نداری ؟ نکنه اربابم اینقدر از دست محفلی ها حرص خورده که سرطان گرفته باشه ؟ نه می دونم اگه اربابم مریض هم شده باشه مقاومت می کنه ؛ آخه ...

رز : بسسسسسه . یه لحظه اجازه بده ببینیم چی شده . آگوستوس آروم و شمرده بگو جواب آزمایش ارباب چی بود ؟

- ها من بگم ؟

همه : آره

- خوب ، به نام ارباب . این جانب آگستوس ، متولد حلا سنم لو نره ، دست پرورده ارباب بزرگ و سلحشور و ...

همه :

- چیه ، شما گفتید شمرده بگم .

- برو سر اصل مطلب

- آها ، اصل مطلب منظورت اربابه . خوب ارباب یه مشکل ژنتیکیه کوچولویی داره .

بلا : ارباب مشکل داره

- نه ؛ چیز خاصی که نیست . ارباب جز افرادیه که در تمام دنیا خیلی نادرند و علتش هم همون خونه فیروزه ای اربابه . همین

- حالا مشکل کوچولوش چیه ؟

- آها ، قضیه همین جاست . فقط نمیشه بلند گفت یه کم نزدیک تر شین . بلا ، جون هر کی که دوست داری همون ارباب فقط ناله نکن

- باشه

- مشکل ارباب اینه که ....



Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۱:۴۸ یکشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۹
#3
بعد از سه چهار ساعت جراح از اتاق عمل بیرون امد و رو به بلا گفت :
عمل موفقیت آمیز بود و همه چی رو به راهه ، همان طور که گفته بودید

- وای راست می گی ؟ یعنی لرد جونم خوشگل و جذاب نه یعنی جذاب تر از قبل شد . حالا کی لرد جونم به هوش می یاد تا اون چهره جذابشو ببینم ؟

- حدود 2 ساعت دیگه ولی تا اون موقع می یان با من قهوه بنوشید و کمی گپ بزنیم ؟

- چی گفتی ؟ آه حتما بیا کارت دارم

- آخ جون

2 ساعت بعد

- کجا بودی ؟

- هیچ جا رفتم حساب یکی رو برسم

- کی رو ؟

- دکتر ، یه درخواست کوچیک ازم داشت من هم براش انجام دادم . حالا اونو ول کن . لرد من حالش چه طوره ؟

- نمی دونم ، وقتی رفتم تو اتاق داشت با خودش یه چیزی زمزمه می کرد
- حتما اسم منو داشت زمزمه می کرد تام جون اومدم .

در اتاق لرد :

- وای لرد جونم چقدر خوشگل شدی چقدر جذاب تر شدی . بیا ببینم:bigkiss:

- . تو کی هستی ؟

- من کی هستم ؟ ارباب من بلا هستم نزدیک ترین و محبوب ترین و زحمت کش ترین خادم شما .

- چی ، خادم ؟ من کی هستم که بخواد خادم داشته باشه .

- ارباب منو یادتون نمی یاد ؟

- نه باید یادم بیاد . اصلا من کی هستم .

بلا یه نگاه به لرد و یه نگاه به اطراف اتاق انداخت سپس دوان دوان از اتاق خارج شد و وحشت زده شروع به جیغ کشیدن کرد و به آگوستوس نگاه کرد گفت :
منو و حتی خودشو یادش نمی یاد . نمی دونه چیکارس .
لرد فراموشی گرفته
-


ویرایش شده توسط روبیوس هاگرید در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۹ ۲۱:۴۹:۵۸


Re: بهترین عضو تازه وارد سال
پیام زده شده در: ۲۱:۱۴ یکشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۹
#4
به نظر من پست های اسکورپیوس مالفوی از لحاظ محتوا و کیفی بهتره ولی به هر حال تلاش رز هم واقعا قابل ستایشه اما با این حالا من به اسکورپیوس مالفوی رای می دم .


ویرایش شده توسط روبیوس هاگرید در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۹ ۲۱:۱۵:۴۹


Re: جادوگر سال
پیام زده شده در: ۲۱:۱۰ یکشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۹
#5
آلبوس دامبلدور

فقط فقط .............



Re: ايستگاه كينگزكراس
پیام زده شده در: ۲۱:۰۶ یکشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۹
#6
- سرورم ؛ این راه ما را به طعمه آتش می فرسته ؟

- بله بلا جان .

- لرد ، چرا یهو مهربون شدی ؟

- می گم حالا که داریم می ریم جهنم یه دو کلمه مهربانانه صحبت کنم شاید یکی پیداش شد از گناهام بگذره یا شاید همین پیری بیاد نجاتم بده .

- سرورم پیری کیه ؟

- هیچکس

بعد از حدود نیم ساعت مرگ خوار ها و لرد ولدمورت به دروازه طلایی رنگ رسیدند که یک زن و یک مرد سپید پوش در مقابل آن استاده بودند .

- آه سلام به شما انسان های نیک عالم ، خوشحالم که اجازه دهم شما نیکان به این سرزمین وارد شوید .

دالاهوف که کلا از حرف های زن سفید پوش چیزی نفهمیده بود با صدایی گرفته رو به لرد گفت :
ارباب این چی می گه ؛ عمل نیک و صالح چه کوفتیه . منظورش همون خباثت هایی که ما به خرج دادیم .

- ها ... چی ... آره دیگه فکر کنم همون باشه

- ای دوستان نیک ، خواهش می کنم تا کارنامه اعمالتان را نشان دهید تا ضمیمه پرونده هایتان کنم .

-

-

-

- چه شد فرزندان من ؟ :angel:

لرد که در این جا هم نمی خواست که کم بیاره نگاهی به اطراف انداخت ، دوبار به روح جدش صلوات فرستاد و گفت :
ببین ، پیری جون . این چیزی که می گی کارنامست ، فارنامست هرچی که هست ما نداریم .

سرانجام مرد سفید پوش از پشت زن بیرون آمد و نجوا کنان گفت :
اصلا مهم نیست . از چهره های نورانی که دارید معلوم است که اهل همین جایید داخل شوید ، درخواست می دهم تا کارنامه های المثنی براتون صادر کنند . به سرزمین زیبایی ها خوش آمدید

لرد و اطرافیانش با ناراحتی قدم به آن سرزمین وارد شدند در حالی که نمی دانستند به کجا قدم گذاشته اند .



Re: شهرداری هاگزمید(تعامل با ناظران)
پیام زده شده در: ۱۳:۱۶ جمعه ۲۷ اسفند ۱۳۸۹
#7
با سلام خدمت شهردار زحمت کش هاگزمید :

می خواستم اجازه ساخت یه تاپیک با موضوعه ( هتل هاگزمید ؛ آخر زندگی ) رو بگیرم که محوریت داستان اینه که جادوگرانی که از سایر کشور ها به هاگزمید می یان به یک سری موانع برخورد کرده و با مر خواران و گروه ضربت درگیر می شن که در این میان بعضا هاشون به مرگ خوار ها می پیوندد و سایرشون هم برای مقابله با مر گ خوار ها به محفل .

ممنون می شم اگه تایید کنید .



Re: تالار جشن ها (بالماسکه ی سابق)
پیام زده شده در: ۹:۴۰ پنجشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۹
#8
سوژه جدید :

هوا گرم بود و آفتابی کور کننده بر تمامی شهر سایه گسترده بود . روی درخت ها چندین شکوفه صورتی رنگ دیده می شد . بچه مشنگ هایی که کیف به دست از مدرسه بازمی گشتند ،از خوشحالی آروم و قرار نداشتند . در این میان پیرمرد ی خوش رو با حدود یک متر ریش سفید در میان کوچه ها به سمت مغازه ای حرکت می کرد .

- به به ؛ تو این جا چی کار می کنی آلبوس جان ؟

- به سلام ، دوست قدیمی ، هوریس جان . اومدن تا ماهی قرمز و سنجد و سمنو از این چیز های هفت سین بگیرم . تو این جا چی کار می کنی ؟

- منم اومدم خرید هفت سین ، البته ماله من یه فرق هایی با خرید تو می کنه آخه من امسال کلاس سفره آرایی رفتم واسه همین می خوام یه طراحی خوب از سفره داشته باشم .

- آه عزیزم موفق باشی . پس بیا با هم بریم ؛ بعدشم بریم خونه ویزلی ها یه چایی بخوریم .


قصر خانوادگی مالفوی :

- مگه من صد بار نگفتم که می خوام سفرم از همه قشنگ تر باشه .

- سرورم ، آخه من دیگه چیکار کنم که شما خوشحال و راضی بشین . اصلا می خواین یه کم آهنگ بزارم روحیتون عوض بشه ؟

- بلا جدیدا دلت هوس ورد های منو نکرده ؟

-

- حالا بهتر شد . دارم بهت می گم اون وره سفره سمنو بزار ، سبزه هم کلا نمی خوام .

- سرورم ، آخه این جوری که یه سین کم می یاریم .

- مهم نیست جاش یه سوسکی چیزی بزار ، وقتی سبزه رو می بینم احساس حقارت می کنم که این مو داره ولی لرد با این همه عظمت و بزرگی ... کچله

- لردی چون گریه نکن ؛ منم گریم می گیره ها .


دقایقی بعد اخبار همگانی :

- با عرض سلام به همه هم وطنان عزیز ؛ با توجه به این که چند روزی به سال نو نمانده است گروهی از جادوگران هنرمند ما مراسمی را برپا کرده اند که از تمام عموم جادوگر دعوت می شود به این محفل آمده و سفره های هفت سین خود را به نمایش بگذارند که طی این مراسم به بهترین طراحی سفره مبلغ 5000 گالیون تعلق می گیرد . وعده ما 29 اسفند ، دهکده هاگزمید ، تالار جشن ها .

لرد : چی می گه ، معلومه من می برم .

دامبلدور : از همین حالا جایزه رو تو دستام احساس می کنم .


ویرایش شده توسط آستوریا گرینگرس در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۶ ۱۰:۱۷:۵۹
ویرایش شده توسط آستوریا گرینگرس در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۶ ۱۰:۴۰:۳۵


Re: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۸:۵۹ پنجشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۹
#9
دفتر کینگزلی

- یعنی که چه کارمندان ها می خوان اعتراض کنند ؛ مگه این من نیستم که با این که هیچ کاری رو مثل آدم انجام نمی دن ولی بهشون نون و آب می دم ، انگار خیلی بهشون رو دادم که این طور پرو شدن .

کینگزلی که از شدت عصبانیت چون مرغ پرکنده شده بود چندین بار عرض اتاقش را طی کرد و سرانجام به برایان که از کارمندان نمونش بود رو کرد و گفت :

برایان ... مگه مردی که هیچ حرفی نمی زنی ، اگه با دیوار حرف زده بودم تا حالا یه جوابی یه صدایی تحویل می گرفتم . چرا مثل ماست شدی ؟

- چی ؟؟؟؟ بله . من تماما به حرف شما گوش دادم ولی از دست من کاری ساخته نیست قربان ، من که درایت شما رو ندارم که بتونم در چنین موقعیتی اوضاع رو سروسامان بدم . از قدیم گفتند صلاح کار خویش خسروان دانند .

- باشه عزیزم ، از اتاقم برو بیرون

برایان که کلا نفهمید چی شد بدون معطلی از اتاق جیم شد و رفت .

- باشه حالا فکر کردید که من وای می ایستم تا شما مقام منو از دستم بیرون بکشد ؛ عمرا اگه بزارم . شتر در خواب بیند پنبه دانه گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه . نقشه ها واستون دارم دوستان عزیز

ساعاتی بعد در بلند گو های همگانی :

- دوستان من ؛ ای کارمندان عزیز من ؛ براتون خبر های بسیار خوبی دارم . از فردا ، نه همین الان می تونید ساعات کاری خودتونو به فقط یک ساعت کاهش بدید یا اگه این هم براتون مشکله و امکان داره خسته شین دست بچه هاتون رو بگیرید و برید خرید شب عید ؛ چون از همین الان یک سری کارمند ماهر و کاردیده قراره وارد وزارتخونه شه .

ملت :

- بله عزیزان من ، این کارمندان ، افرادی هستند کار کشته و قوی که هیچ گونه حقوقی هم در برار کاری که انجام می دن نمی خوان و به طور کل متوجه نمی شن که دارن چی کار می کنند ولی در مقابل روز 18 ساعت کار میکنند و این کارمندان کسانی نیستند جز مشنگ هایی که حافظه هاشون دست کاری شده



Re: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۲۰:۱۹ یکشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۹
#10
- خوب حالا مگه چی می شه اگه دامبل بفهمه

- زبونتو گاز بگیر ایوان ، اگه اون بفهمه که ارباب هم دندون درد می گیره برای ارباب افت داره

- آخه اگه سر ارباب جون خوشگل کچلم بلایی بیاد که دیگه من ارباب به این جیگری ندارم .

- وای بلا از این همه محبت ممنونم

-

-

-

ناگهان همه آن صدا را شناختند ؛ ارباب .

- وای خدای من ، ارباب حالتون بهتره . می خواین گل گاوزبان براتون درست کنم آرامش اعصاب پیدا کنید .

- نه ، عزیزم ممنون . زنگ زدم یعنی نه به آنتونین گفتم زنگ بزنه از یه دکتر خوب وقت بگیره تا برم پیشش .

ایوان که از این همه مهربونی لرد رودل کرده بود یهو گفت :

وای ارباب چه خوب ، فقط دعا کنید که دندونتو رو مجبور نشه بکشه چون اون جوری می شین لرد کچل بی دندون ...

- کروشیو

-

- بازم شما دندون های منو دیدین پرو شدین ها اصلا به شما خوبی نیومده ؛ میرم سره اصل مطلب ؛ شا باید به مدت یک هفته دندون پزشکی رو که من می خوام برم زیر نظر بگید و چند تا تون هم به عنوان مریض پیشش برید .

رز که عشق سوال کردن بود گفت :

واسه چی ما به عنوان مریض بریم پیشش شما دندونت درد می کنه ... ارباب

- چون می خوام ببینم از چه متدی استفاده می کنه ؛ خوب معلومه اگه من برم و بلایی سرم بیاد جامعه جادوگری بی لرد می شه خوب کدومتون به عنوان مریض حاضره ؟

بلا :

آنتونین :

رز :

و .....

- کوفت ... تا 5 دقیقه دیگه مشخص می کنید .

و لرد با متانت کامل به سمت اتاقش به راه افتاد


ویرایش شده توسط روبیوس هاگرید در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۲ ۲۰:۲۱:۲۱






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.