تکلیف جلسه اول معجون سازیهوا بارانی بود و صدای قطرات آب که بر زمین جاری می شدند همه جا را پر کرده بود. در این میان، راهروهای قلعه هاگوارتز پر بود از دانش آموزانی که به سوی کلاس های خود می رفتند تا اولین جلسه شان را سپری کنند.
-الان پنج دقیقه و بیست ثانیه است داریم میگردیم لاوندر. این طوری پیش بریم به کلاس نمیرسیم.
-فلور هنوز خیلی دیگه مونده. شک نکن به موقع میرسیم.
-خیلی دیگه نمونده. فقط یازده دقیقه و سه صدم ثانیه مونده.
فلور و لاوندر در راهرو ها به دنبال کلاس خود بودند تا اینکه پس از مدتی گشتن ، بالاخره راهی را پیدا کردند که بیشتر هم کلاسی هایشان به سوی آن در حرکت بودند و هر دو به دنبال بقیه به راه افتادند. پس از چندی همه به بالای برجی رسیدند که ظاهرا قرار بود کلاس آنجا برگزار شود. همه داخل شدند و روی صندلی ها نشستند تا پروفسور گرنجر از راه برسد. زمان به سرعت سپری می شد ولی خبری از او نبود. پروفسور گرنجر مدت طولانی بود که غیبت داشت و جادوآموزان از این وضعیت کاملا لذت میبردند، به جز یک نفر که از این وضع به شدت ناخشنود بود.
-باورم نمیشه. این کشور هیچ جاییش سر اصول نیست. هیچ کس برای زمان اهمیت قائل نمیشه. آخه این چه وضعیه.
لاوندر به آرامی کتاب معجون سازی اش را بست و گفت:
-آروم باش فلور. الان پیداش میشه. حتما مثل ما کلاسو گم کرده.
-آخه برای چی باید یه پروفسور کلاسشو گم کنه. الان بیست دقیقه و چهل و سه ثانیه است دیر کرده. کسی نیست بهش بگه ما کجاییم. آخه چ...
هنوز جمله فلور تمام نشده بود که ضربه شدیدی که به در وارد شده بود ،همه جا را به لرزه در آورد.
-سلام جادو آموزای عزیز. من پروفسور گرنجر هستم.
هیچ صدایی نیامد و همه فقط مات و مبهوت نگاه می کردند.
-امروز با درس شیرین معجون سازی در خدمت شما هستم. سوالی ندارید؟
باز هم کسی پاسخی نداد تا اینکه فلور گفت:
-پروفسور حس نمیکنید بیست و دو دقیقه و سی ثانیه دیر کردید.
-حالا چهل امتیاز از گریفیندور کم و به اسلیترین اضافه می کنم.
صدای اعتراض گریفیندوری ها بلند شد.
-پروفسور شما دیر کردید برای چی از ما نمره کم می کنید. اینطوری ارزش زمانو از بین نمیبرید؟
-حالا پنجاه امتیاز دیگه از گریفیندور کم می کنیم و به اسلیترین اضافه می کنیم. کس دیگه ای سوالی نداره.
همه از ترس اینکه امتیازی از انها کم شود کاملا ساکت شدند.
-خوبه. پس ادامه میدیم. کسی میدونه مهم ترین بخش معجون سازی چیه؟
-مواد.
-خیر.
-علاقه.
-خیر.
-بدون شک زمانه.
-اونم نیست وحالا چون کسی نمی دونه ده امتیاز به اسلیترین اضافه میشه. مهم ترین بخش معجون سازی پاتیله. حالا کسی می دونه چرا؟
فلور بلند شد و گفت:
-پاتیل در مصرف زمان صرفه جویی میکنه. هر چی بهتر باشه مدت زمان ساخت معجون کمتر میشه.
فلور در حالی از جوابش مطمئن بود دوباره روی صندلی اش نشست و پروفسور گفت:
-غلطه. به این دلیل مهمه که پاتیل پاتیله. حالا در وقت باقی مانده می خوام همتون یک پاتیل برام درست کنید.
-ولی فقط یک ساعت و دو دقیقه دیگه مونده چطوری تو این مدت یه پاتیل درست کنیم؟ حتی روش درست کردنشو هم نمی دونیم.
پروفسور گرنجر بدون توجه به حرف فلور مواد اولیه را روی میز ریخت و گفت:
-حالا شروع کنید.
هریک از دانش اموزان مواد اولیه را برداشتند و مشغول شدند. فلور نیز درحالی که عصبانی بود به درست کردن پاتیل می پرداخت.
-آخه چطوری تو پنجاه و نه دقیقه و بیست ثانیه یه پاتیل که حداقل دو ساعت زمان میبره درست کنیم؟
-آروم باش. الان میشنوه، دوباره امتیاز کم میکنه.
-تو کشوری که بزرگترین ساعتو وسطش گذاشتن، چرا هیچکس زمان سرش نمیشه؟
همه تا پایان آن جلسه به ساخت پاتیل مشغول شدند، فلور نیز با اینکه به شدت ناراحت بود ولی تمام تلاشش را کرد اما هیچ کس موفق نشد پاتیلش را تمام کند. در نهایت پروفسور گرنجر بیست امتیاز به اسلیترین اضافه کرد و از کلاس خارج شد.
لینک