پاسخ به: زير نور ماه!
ارسال شده در: جمعه 7 شهریور 1399 18:53
تاریخ عضویت: 1399/05/28
: سهشنبه 6 آبان 1399 17:39
شب شده بود .
لاورن هیجان زده اما در عین حال ذق زده شده بود . حتی خودش به حرف خودش شک کرده بود .
ایا واقعا برای داده جمع کردن داده به استوا میرفت و یا واقعا برای هدف دیگری بود .
حسابی گیج زده شده شده بود و خواب داشت بر اون غلبه میکرد سعی کرد نخوابه اما خواب قوی تر بود و بر اون غلبه کرد و اون به خواب نه چندان عمیق فرو رفت .
با صدایی بلند از خواب بیدار شد . ترسیده بود و نمی تونست چکار کنه این صدا ها برا چی بود . از پنجره بیرون نگاه کرد . از تعجب خشکش زد .
اونو میشناخت اون یه مرگ خوار بود . چطور جاشو فهمیدن چطور ممکنه .
- لاورن زود از اونجا برو بیرون.
لاورن زیر چشمی نگاهی انداخت باید زود میرفت حتی اگه به قیمت جونش تموم بشه .
ناگهان ارتور صداش کرد و گفت : نمیتونی از اینجا به جای دیگه اپارات کنیم طلسمش کردن . تو باید با دوست من آقای مولدن بری فرد قابل اعتمادبه زود برو .
لاورن با سرعتی زیاد بعضی از وسایل ضروری ریشو جمع کرد .
لاورن با سرعتی فوق العاده بعضی از وسایل ضروری ریشو جمع کرد . و از راه پله پایین رفت نگران اعضای محفل بود ولی می دونست چیز های مهمترین برای نگرانی است و با اراده ای قوی سوار ماشین شد .