هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۰:۴۵ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
#1
سلام
من میخوام عضوی از محفل ققنوس باشم
پس لطفا من رو توی الف دال عضو کنید



پاسخ به: اتاق ضروریات (محل جلسات الف دال)
پیام زده شده در: ۱۸:۱۰ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۴۰۰
#2
سلام🙋‍♀️
من میخوام عضوی از محفل ققنوس باشم
پس لطفا من رو توی الف دال عضو کنید



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۲۸ دوشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۰
#3
نام و نام خانوادگی:الیور وود
گروه:گریفیندور
معرفی شخصیت:الیور وود یکی از دانش‌آموزان هاگوارتز و دروازه بان و کاپیتان تیم کوئیدیچ گریفندور است. در سال اول ورود هری پاتر به هاگوارتز، پروفسور مک‌گوناگل پس از مشاهده شیرجه شجاعانه هری پاتر (روی چوب جارو) او را به عنوان بازیکن جستجوگر به الیور پیشنهاد کرد و الیور با کمک او توانست بعد از هفت سال تیم کوئیدیچ گریفیندور را قهرمان هاگوارتز نماید. این قهرمانی سه سال متوالی ادامه یافت.

او پس از فارغ‌التحصیل شدن از هاگوارتز در تیم اتحاد پادلمیر عضو شد و در آن تیم به کار خود به عنوان دروازه بان ادامه داد.

همچنین وی در نبرد معروف هاگوارتز که در آن هری پاتر ولدمورت را شکست داد شرکت داشت و به مبارزه با مرگ‌خوارها پرداخت.

الیور مرد جوانی است که در زمان ثبت نام هری پاتر در مدرسه جادوگری در پنجمین سال تحصیل خود بود. این شخصیت در سال 1976 متولد شد. او یک جادوگر خون خالص است و اصیل است و از خانواده ای نه چندان ثروتمند است

الیور همچنین عاشق کوییدیچ است و در زمان کتاب اول می خواهد با تمام وجود به قهرمانی برسد ، اما این کار را فقط در سال سوم آموزش هری پاتر انجام می دهد. در آخرین مسابقه پایانی خود ، الیور از پیروزی تیمش آنقدر خوشحال بود که از شدت خوشحالی اشک ریخت. او بسیار قوی است و استادانه می داند چگونه روی جارو پرواز کند.

ویژگی ظاهری:چشم های قهوه ای تیره ، موی بور تیره،هیکل متراکم
ویژگی اخلاقی:عاشق کوئیدیچ،بسیار شجاع،با عزم و پشتکار
چوبدستی:چوب درخت راش
علایق:بازی در کوئیدیچ و پیروزی گریفیندور و بدست آوردن جام کوئیدیچ

---
تایید شد، خوش اومدی.


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۴۰۰/۱/۹ ۲۳:۳۳:۳۸


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۱:۱۵ دوشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۰
#4
سلام کلاه عزیز و مهربون
من یک فرد خیال پرداز هستم و تخیل بشدت بالایی دارم توی نویسندگی و هنر و نقاشی و کار دستی استعداد دارم من عاشق حیوانات هستم خجالتی هستم دوست دارم به همه کمک کنم عاشق موسیقی هستم خیلی حسود و زود رنجم
بشدت لجبازم
بشدت خلاقم
عاشق سرگرمی و تفریحم
انتقاد پذیر نیستم
و از آدمای مغرور بدم میاد
و عاشق اینم که بخوام به یکی مشاوره بدم و مشکلشو حل کنم
خیلی سر سری و عجولم
اجتماعی بودنم نه کمه نه زیاد متعادلم
عاشق خانواده ی ویزلی هام
با ماگل ها و دو رگه ها اصلا مشکل ندارم و دوسشون دارم
از نظر دیگران من بامزه و دوست داشتنی و مهربونم
و خوش خنده هم هستم
کلاه عزیز از بین چهار تا گروه(گریفیندور،ریونکلاو،اسلیترین،هافلپاف)هر کدوم که به شخصیت من میخوره داوری کن


سلام فرزند خوبم!

هووووم... با توجه به ویژگی‌هایی که در تو می‌بینم، برو به:


گریفیندور!

مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی آن در تاپیک معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط Oliver_Potter در تاریخ ۱۴۰۰/۱/۹ ۱۲:۲۳:۲۳
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۴۰۰/۱/۹ ۱۶:۰۹:۱۹
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۴۰۰/۱/۹ ۱۶:۰۹:۵۷
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۴۰۰/۱/۹ ۲۱:۱۷:۰۰


پاسخ به: تصویر شماره ی ۱۲
پیام زده شده در: ۱۸:۲۶ یکشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۰
#5
در غروب یک روز عادی،هری و رون در سالن های هاگوارتز تمرین ورد های جادوگری میکردند؛زیرا شایعه شده بود که قاتلی خطر ناک،از زندان ازکابان فرار کرده است و بیرون از هاگوارتز پر شده بود از دیوانه ساز هایی که به شدت عصبانی بودند.هری و رون با تمرین ورد ها می خواستند خود را برای مقابله و دفاع در برابر قاتلی که ممکن بود،سر و کله اش به هاگوارتز پیدا شود آماده کنند.هری مثل همیشه ورد ها را به خوبی اجرا میکرد اما رون طبق معمول کمی دست و پاچلفتی بود و ورد ها را اشتباه اجرا میکرد و باعث خرابکاری میشد.رون سعی کرد اول با ورد ساده تری شروع کند؛او ورد مربوط به بلند کردن اجسام را انتخاب کرد،و چوب دستی اش را به سمت گلدانی که کنار پنجره ای باز قرار داشت هدف گرفت.او نفس عمیقی کشید و شروع به گفتن ورد کرد؛اما دوباره دچار اشتباه شد و کلمات ورد را اشتباه گفت و باعث شد،که ورد مربوط به حرکت اجسام به ورد مربوط به ضربه زدن تغییر کند.او ورد اشتباه را گفت و به سمت گلدان نشانه گرفت که ناگهان در این حین دیوانه سازی هم، در حال گذشتن از کنار همان پنجره بود.ورد گلدان را شکست و تکه های گلدان به سمت دیوانه ساز پرتاب شد..... دیوانه ساز که عصبانی بود بیشتر عصبانی شد و به سمت هری و رون،از پنجره به داخل هاگوارتز آمد.هری و رون بلافاصله پا به فرار گذاشتند و دوان دوان به هر جا که بود،می رفتند تا بتوانند از دست دیوانه ساز خلاص شوند.رون در حال دویدن بود که ناگهان پایش به سنگی برخورد کرد و به زمین افتاد؛دیوانه ساز فورا رون را گرفت و به صورت او خیره شد تا شادی هایش را،از او بگیرد.هری برای نجات رون سنگی برداشت و به سمت دیوانه ساز پرتاب کرد.دیوانه ساز،رون را پرت کرد و به سمت هری شتافت.هری دوباره شروع به دویدن کرد و رون هم از روی زمین بلند شد و دنبال آنها،دوید.آنها در حال دویدن بودند که ناگهان به یک سالنی که دو راهی بود رسیدند.هری و دیوانه ساز به یکی از راه ها،و رون هم به راه دیگر رفت.رون خیلی ترسیده بود و نمی دانست چگونه باید هری را نجات دهد؛که ناگهان به فکر ماشین پرنده ی پدرش افتاد.او به سرعت به سمت خانه دوید و خیلی یواش بدون اینکه پدرش متوجه بشود سوار ماشین پرنده شد و به سمت هاگوارتز پرواز کرد.رون هری را که در گل خانه ی هاگوارتز،عقب عقب راه می رفت و راه فرار نداشت دید؛او که دیگر چاره ای جز شکستن پنجره های گل خانه نداشت،سرعتش را زیاد کرد و چشمانش را بست.بوووووم؛ شیشه ی گل خانه شکست و رون با ماشین پرنده به داخل گل خانه فرود آمد،و هری به سرعت سوار ماشین شد و آنها سرعت ماشین را بیشتر کردند،و بر فراز آسمان ها پرواز کردند.آنها خوشحال بودند و فکر می کردند که از دست دیوانه ساز خلاص شدند،اما دیوانه ساز هنوز به دنبالشان بود و دست از سرشان برنمیداشت.دیگر شب شده بود و یکی از قوانین هاگوارتز این بود،که به محض شب شدن هیچکس نباید در محدوده ها و اطراف هاگوارتز پرسه بزند؛اما هری و رون که نمی دانستند چرا این قانون وضع شده،بی خیال همچنان با ماشین پرنده برای رهایی از دیوانه ساز پرواز میکردند که ناگهان موجوداتی که نصف آدم بودند و هم نصف خفاش و دندان های تیز و چشمان ترسناک داشتند،در آسمان ها پرواز می کردند و تعداد آنها کم کم بیشتر می شد....رون که دیگر عقلش به جایی نمی رسید،با چشمانی نگران و صورتی رنگ پریده به هری نگاه کرد و گفت:بدبخت شدیم حالا چه کار کنیم؟هری دیگر عصبانی شده بود و سعی می کرد هر جور شده تمرکز کند و فکری بیندیشد؛که یکدفعه فکری به ذهنش رسید،و نقشه اش را برای رون بازگو کرد.هری تیکه ی گوشتی را که در ماشین رون بود برداشت و با دقت بالایی به سمت دیوانه ساز هدف گرفت و پرتاب کرد.تکه ی گوشت درست به هدف خورد و روی دیوانه ساز قرار گرفت،سپس هری رو به خفاشان شبیه انسان کرد و گفت:آهای موجودات بد و زشت بیاید اینجا!هری توجهشان را جلب کرد و آنها با خشمگینی به سمت ماشین پرنده پرواز کردند.هری به رون گفت:وقتی گفتم "حالا" راه ماشین را کج کن و به سمت چپ ببر.خفاشان نزدیک و نزدیک تر شدند؛و هری گفت: حالاااا، رون به سرعت مسیر را کج کرد و ناگهان خفاشان چشمشان به گوشتی که روی دیوانه ساز قرار داشت افتاد و آنها که حسابی گرسنه بودند،به دنبال دیوانه ساز اوج گرفتند و دیوانه ساز هم با دیدن این اتفاق دست از سر هری و رون برداشت و فرار کرد.و بالاخره هری و رون توانستند نفس راحتی بکشند؛آنها یکدیگر را بغل کردند و می دانستند که با این خرابکاری ها تنبیه سختی در انتظارشان است و فعلا نباید به هاگوارتز بروند.آنها شبی پر ماجرا را پشت سر گذاشته بودند و اکنون با خستگی بسیار زیاد به سمت خانه رون پرواز کردند تا آنجا حسابی استراحت کنند و نیرو و انرژی بگیرند، زیرا معلوم نیست که فردا چه اتفاقاتی در انتظارشان خواهد بود......

----
سلام. به جادوگران خوش اومدی.

داستانت قشنگ بود. پرداختنت به اتفاقات رو دوست داشتم و این واضحه که با مسائل پایه‌ایِ نوشتن آشنایی داری.
ای کاش به فاصله بین خطوطت بیشتر دقت می‌کردی تا پستت انقدر برای خوندن سخت نباشه. توی جادوگران برای جلوگیری از این اتفاق، معمولاً قبل از دیالوگ یه اینتر و بعد از اون دوتا اینتر می‌زنیم و جایی هم که موضوع توصیف عوض میشه، اینتر استفاده میشه؛ با خوندن پست‌های بیشتر بهتر منظورم رو متوجه می‌شی. در کل، برای این مرحله راضی کننده بود.


تایید شد.


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۴۰۰/۱/۸ ۲۳:۲۵:۰۲






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.