نام:کالیدورا بلک
گروه:اسلایترین
ویژگی های ظاهری: من قد بلندم مثل تانکس میتونم رنگ موهامو عوض کنم (رنگ اصلیشون مشکی با تارهای خاکستریه)- رنگ چشمام خاکستری با رگه های نقره ای-یه زخم از بالای ابروم تا روی گونم دارم(که ماجرااااا داره)
ویژگی های اخلاقی: مغرور -آدم بسیاررررر درونگرایی هستم بیشتر دوست دارم با چوبدستی حرف بزنم تا دهنم - خیلی کنجکاوم یعنی همون سال اول که وارد هاگوارتز شدم کل ساختمون و جنگل ممنوعه رو کشف کردم-عاشق معجون سازی ام (بخاطر پروفسور اسنیپ)-اخلاق سرد و خشکی دارم و شدیدا مزخرفم(هیچ دوستی هم ندارم)
چوبدستی: چوب افرا و مغز پر ققنوس و ریشه قلب اژدها(البته خودم روش رگه های نقره اضافه کردم، خیلی خوشگل شدههههه!!)
علاقمندی ها:کوئیدیچ(جوستجو گر)-معجون ها - پروفسور اسنیپ - سیریوس بلک
معرفی کوتاه: خاندان بلک از اصیل زاده ترین و پیچیده ترین خاندان های دنیای جادوگری ان. یعنی شجره نامه خاندان بلک از بزرگترین درخت دنیا شاخه های بیشتری داره!!!
خاندان بلک علاقه دارن که اسم های جدشون از یاد نره یعنی من اون کالیدورایی نیستم که با لانگ باتم ازدواج کرد من از نسل سیریوس هستم.من تو هاگوارتز استاد معجون سازی ام.پاترونوسم خرگوشه .حیوونی که میتونم بهش تبدیل بشم مثل سیریوس سگ سیاهه. تایپم
ISTP-A
کوئیدیچ کار میکنم و جستجو گرام و تاحالا باخت ندادم.
حیوون خونگیم یه گربه سیاهه که اسمش گاسِ.یه جغدم دارم که اونم باز سیاهه! یعنی زندگی من از این یه رنگ خارج نیست.
وقتی عصبانی میشم موهام قرمز میشن و واقعا زجر آوره نمیدونم چرا فقط وقت عصبانیت شاید چون نود درصد زندگیم عصبی ام و بدنم بهش آشنایی بیشتری داره....
پدر و مادرم توی وزارت سحر و جادو کار میکنن و از اونجایی که من از کار پشت میزی متنفرم و اونام همیشه در مورد کارشون باهم حرف میزنن از فضای خونمون بشدت بدم میاد واسه همین خودم تنها زندگی میکنم.علاوه بر اینکه توی هاگوارتز پروفسورم یه سرگرمی دیگم دارم اونم شکاره! توی مخوف ترین نقطه کوچه دیاگون یه دوستی دارم که برام شکارارو جور میکنه اغلب اوقات میفرستمشون سنت مانگو ولی اگه زیادی رو اعصابم راه برن توی دنیای پس از مرگ میبینمشون.
یکی از همین شکارام افسون شده بود بدمصب خیلی قوی بود زخم روی صورتم هدیه اونه ولی خب موفق شدم شکستش بدم.
از وقتی لرد سیاه نیست دنیای جادوگری هیجانش رفته شدیدا منتظر یه جادوگر سیاهه قوی ام که یکم زندگیم از این رکود در بیاد.
این جادگرای خرده پا که فک میکنن خیلی خفنن تو یه لول دیگه از احمق بودنن. چه خوبش چه بدش.
کار من نابود کردن همین آدمای احمقه چه آدم خوبی باشن چه آدم بد من همیشه احمقارو شکار میکنم!
من دچار علاقه یکطرفه شدم ...یه پروفسور جدید اومده برای دفاع دربرابر جادوی سیاه و خب خیلی بیش از حد بی احساس و سنگه درسته منم زیاد احساساتی نیستم ولی در این حدم نیستم منو سر لج انداخته و افتادم رو دور کل کل کردن باهاش امیدوارم اگه وقتی باشه هرازگاهی از اذیت کردنا و کل کلامون بهتون میگم فک کنم خیلی بهتون خوش بگذره
و طبق یه قانون نانوشته از ویزلی های مو نارنجی نچسب خوشم نمیاد. البته جرج و فرد استثنائن اونم بخاطر نچسب نبودنشونه.از دامبلدور هم بدم میاد بخاطر حمایت از اون مالفوی....اسنیپو به کشتن داد.نارسیسای بیچاره چطور تو دام مالفوی افتاده من نمیدونم!!!
یه رازی رو هم بهتون بگم رمز دفترم :(شکلات نعناییِ)
خب دیگه داستان سرایی بسه بهتره برم سر جمع کردن و نوشتن دستنویس های شاهزاده دورگه.
همتون موفق باشین!
هدویگ داره برات نامه ای رو از سمت من میاره. حتما نامه رو بخون.
تایید شد.