ویژگی شخصیت:دلسوز و مهربان
بعد از خداحافظی از مرلین وارد کوچه دیاگون شدیم، از شدت شلوغی کوچه همون لحظه اول داشتم له میشدم.
با زور و فشار وارد مغازه اولیوندر شدیم، بعد از گرفتن نفسی پدرم شروع به صحبت کرد.
#آدنو_گلدشتاین
-به یک چوبدستی برای پسرم احتیاج داریم...
#اولیوندر
-اوه بله، حتما، چند ثانیه بهم وقت بدین...
اولیوندر به انبارش رفت و چند ثانیه بعد با دوتا جعبه چوبدستی توی دست برگشت.
-این دوتا رو تست کن پسر.
یک جعبه رو برداشتم و چوبدستی ای ازش بیرون آوردم و چرخوندمش، همون لحظه انفجاری از سر چوبدستی بیرون زد و با برخورد به قفسه چوبدستی ها همه چیز رو به هم ریخت، اولیوندر با تکون دادن چوبدستیش همه چیز رو به اولش برگردوند.
-اون یکی رو تست کن.
چوبدستی دیگه رو برداشتم و به اون تکونی دادم، سر چوبدستی با نور ملایمی روشن شد و کم کم خاموش شد.
-این برات عالیه، چوب گردوی سیاه با مغزی رگ قلب اژدها، ۳۷.۵ سانت با انعطاف پذیری کم.
پدر پول چوبدستی رو پرداخت کرد و دوتایی از مغازه خارج شدیم و به جمعیت شلوغ ملحق شدیم.
داشتیم از وسط جمعیت رد میشدیم که فردی ناشناس از وسط جمعیت هلمون داد و هر دوتامون داخل کوچه ای افتادیم، از جامون بلند شدیم و اطرافمون رو نگاه کردیم، هیچ نوری نبود و کوچه بسیار خلوت بود، به اطرافم نگاه کردم که پدرم شروع به صحبت کرد.
#آدنو_گلدشتاین
-این وای، افتادیم توی کوچه ناکترن!
برگشتیم که از کوچه بریم که صدای جیغی به گوشم رسید، هر دو برگشتیم، خواستم سمت صدا برم که پدرم دستم رو کشید.
-اینجا جای خطرناکه آنتونی، این صداها اینجا عادیه.
-ولی هرکی هست کمک میخواد پدر، باید بریم بهش کمک کنیم...
با سمجی دستم رو از دست پدرم بیرون کشیدم و سمت صدا دویدم، بعد از چند بار پیچیدن به کوچه تنگ و تاریکی رسیدم و پسر کوچیکی رو دیدم که توسط چندتا مرد گنده محاصره شده بود،
صورت مرد ها توی نور کم خیلی معلوم نبود اما زخم های متعدد و خون صورت پسر توی تاریکی هم دیده میشد، قبل اینکه مردها برگردن و متوجه من بشن برگشتم و پشت دیوار قایم شدم، چوبدستیم رو از جیبم در آوردم و به ورد هایی که بدون اجازه پدرم با چوبدستی اون تمرین میکردم فکر کردم، لوموس، وینگاردیوم له ویوسا، خودشه، یادم اومد، سریع برگشتم و چوبدستیم رو سمت مردها گرفتم و فریاد زدم.
-پتریفیوس توتالوس
نوری از چوبدستیم بیرون زد و با برخورد به یکی از مرد ها اون رو خشک کرد، دوتای دیگه چوبدستی هاشون رو سمتم گرفتن و شروع به ورد خوندن کردن، دوباره پشت دیوار قایم شدم و وقتی یکی از مرد ها از کوچه خارج شد با مشتی به صورتش توجهش رو به خودم جلب کردم.
-پتریفیوس توتالوس
بعد از خشک شدن این یکی اون یکی هم از کوچه بیرون پرید و چوبدستیش رو سمتم گرفت و وردی خوند.
-آوادا...
قبل از تموم شدن وردش صدایی شنیدم.
-استوپیفای
مرد روی زمین افتاد و پشت سرش پدرم معلوم شد، سمتم دوید و منو توی آغوشش گرفت.
-پسر عزیزم، از نگرانی مردم...
پدر نگاهی به اطرافش انداخت و با دیدن دوتا مرد خشک شده لبخندی زد.
-مثل اینکه اوضاع تحت کنترل بوده...
دوتایی پیش پسر رفتیم، پدر خواست ورد لوموس رو اجرا کنه اما جلوش رو گرفتم و به جاش خودم چوبدستیم رو تکون دادن.
-لوموس
کوچه روشن شد، دست پسرک رو گرفتم و بلندش کردم، موهای بور داشت و چشم های قرمز رنگ، قد کوچیکی داشت در حد یه بچه پنج ساله و چشماش پر اشک بود، همراه پدر از کوچه خارجش کردیم و به خریدمون توی جمعیت شلوغ ادامه دادیم...
---
خیلی از جملاتت رو بدون علائم نگارشی رها کردی که درست نیست. هر جملهای نیاز داره که حتما با علائمی مثل (. ؛ ! ؟ ...) پایان پیدا کنه، یا با ویرگول به جمله بعد مرتبط بشه.
رول خوبی نوشته بودی و اگه هدف این تاپیک فقط خرید کردن بود تایید میشدی. اما ویژگی شخصیتیای که بیان کردی یعنی دلسوز و مهربان بودن رو من نتونستم از پستت در مورد آنتونی بفهمم. حواست باشه که اینجا لازمه یه ویژگی در مورد شخصیت "خودت" یعنی آنتونی رو به خواننده معرفی کنی. پس یه موقعیتی خلق کن که ما این ویژگیها رو در مورد آنتونی ببینیم. در واقع خرید کردن بهانهای است برای آشنایی با یکی از ویژگیهای شخصیتت.
لطفا دوباره تلاش کن و سعی کن ما رو با ویژگیای از شخصیت آنتونی آشنا کنی.
تایید نشد.---
ویرایش دوم:
لطفا وقتی یک ناظر یا مدیر زیر پستت ویرایشی انجام میده، دیگه اون پست رو ویرایش نکن و یه پست جدید ارسال کن.
اینبار خیلی بهتر شد.
فقط هنوزم در انتهای خیلی از دیالوگهات، مخصوصا اونهایی که یک طلسم هستن فقط؛ از علائم نگارشی پایان جمله استفاده نکردی. لطفات دفعات بعد این موضوع رو حتما رعایت کن.
نقل قول:
من راستش متوجه اینها نشدم. لطفا از این حالت نوشتار با هشتگ استفاده نکن، و اگر برای مثال میخوای بگی که آدنو گلدشتاین دیالوگی گفته، با توصیف اینکار رو انجام بده.
تایید شد.
مرحله بعد: گروهبندی
ویرایش شده توسط آنتونی گلدشتاین در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۱۸ ۲۱:۴۱:۳۲
ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۱۸ ۲۲:۲۲:۳۱
ویرایش شده توسط آنتونی گلدشتاین در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۱۹ ۱۳:۰۸:۵۳
ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۱۹ ۱۳:۴۵:۴۰
ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۱۹ ۱۳:۴۶:۱۱