نام: هوریس
نام میانی: یوجین فلاکوس
نام خانوادگی: اسلاگهورن
تاریخ تولد: ۲۸ آوریل
نژاد: ساحر - اصیلزاده
گروه: اسلیترین
چوبدستی: چوب درخت سرو و ریسه قلب اژدها، ۹/۲۵ اینچ، نسبتا انعطاف پذیر
توانایی های ویژه:
ذهن بند(مانع خواندن ذهن توسط دیگران)
معجون سازی ماهر
تغییر شکل دهنده ای پیشرفته
سرگرمی ها: باشگاه اسلاگ، مکاتبه، شراب و شیرینی خوب و با کیفیت
ویژگی های ظاهری: مردی با قد متوسط، کمی تپل(مهربان)، رنگ موی جو گندمی، چشم های قهوه ای روشن، پوشش کلاسیک و تا حدودی رسمی.
زندگینامه:
کودکی:
هوریس یوجین فلاکوس اسلاگهورن در یک خانواده جادوگری اصیل به دنیا آمد و تنها فرزند پدر و مادری پولدار بود که دیوانه وار او را دوست داشتند. گرچه او پسری اساسا خوش اخلاق بود، اما بر اساس باورها و ارزشهای قدیمی تربیت شده بود پدرش یک مقام عالی رتبه در بخش همکاریهای بین المللی جادویی در وزارتخانه بود و از او خواسته بودند که هنگام رسیدن به هاگوارتز دوستانی شایسته برای خود انتخاب کند. خاندان اسلاگهورن یکی از خاندانهای مشهور بیست و هشت مقدس بود یک لیست انتخاب شده از بین خاندان هایی که خون خالص در رگهایشان جریان داشت.
هوریس هنگامی که به هاگوارتز رسید فورا در اسلایترین گروه بندی شد. او خود را به عنوان دانش آموزی فوق العاده اثبات کرد و در همان حینی که از دستورات ضمنی والدینش در مورد بقیه پیروی نمی کرد. چند نفر از دوستانش مشنگ زاده هایی با استعداد بودند مدل خاصی از نخبه گرایی اش را در پیش گرفت هوریس مجذوب افرادی میشد که استعداد با پس زمینه زندگیشان آنها را از دیگران متمایز می کرد و از شکوه و جلالی که در کنار افراد مشهور از هر نوعی نصیبش میشد لذت میبرد. با اینکه پسر بچه ای بیش نبود، به طرز زننده ای خود را به آدمهای کله کنده می چسباند و معمولا به وزیر سحر و جادو با نام کوچکش اشاره می کرد تا این موضوع را برساند که خانواده شان با وزیر بسیار صمیمی تر از آن چیزی هستند که به نظر می آید.
دوران اول تدریس:
با وجود توانایی هایی قابل توجه هوریس احترام و ارزشی که برای افراد مشهور قائل بود و آرزوهای والدینش برای اینکه در وزارتخانه مشغول به کار شود اسلاکهورن هیچ وقت مجذوب فضای پر جنب و جوش و رقابتی سیاست نشد. او از شرایط رفاهی خودش لذت میبرد و اوقات فراغتش را با خوشحالی از اینکه دوستان بسیار موفقی دارد سر میکرد بدون اینکه چندان بخواهد راه آنها را دنبال کنند. گویا در اعماق قلبش می دانست جوهرهاش از آن چیزی نیست که وزیران از آن ساخته شده اند. از طرفی او دوست داشت زندگی راحت با پرداخت مالیات کمتری داشته باشد. هنگامی که شغل استاد معجون سازی هاگوارتز به او پیشنهاد شد، با خوشحالی فراوان آن را پذیرفت زیرا استعداد خارق العاده ای در تدریس و علاقه ای عمیق به مدرسه قدیمی داشت.
اسلاگهورن که مردی خوش اخلاق و آسان گیر بود. متعاقبا به ریاست گروه اسلایترین ارتقا یافت. البته او ضعف هایی داشت غرور آفاده و ضعف در قضاوت هنگامی که پای فردی خوش چهره و با استعداد در میان بود. اما همچنان از ظلم و ستم و بدجنسی دوری میکرد. بدترین چیزی که میتوان در طی دوران کاری اش او را به آن متهم کرد این بود که بین دانش آموزانی که برای او سرگرم کننده بودند و آینده ای امیدوار کننده داشتند. و افرادی که او در آنها نشانه ای از آینده ای موفق نمیدید تفاوت بسیاری قائل می شد. انجمن باشگاه اسلاگ که یک باشگاه اجتماعی و غذاخوری خارج از ساعات درسی برای دانش آموزان محبوب برگزیده اش بود نیز باعث نمی شد افرادی که به آن دعوت نمیشدند احساس بهتری داشته باشند.
بی شک اسلاگهورن توانایی خاصی برای شناسایی استعدادهای پنهان داشت اعضای فراوانی که همه ی آنها را اسلا گهورن طی پنجاه سال شخصا به باشگاه اسلام دعوت کرده بود.
رابطه با ولدمورت:
از بخت بد اسلاگهورن یکی از محبوب ترین شاگردانش پسری خوش قیافه و فوق العاده با استعداد به نام نام مارولو ريدل، جاه طلبی هایی بسیار فراتر از چیزهایی مثل رسیدن به وزارت با مالکیت روزنامه پیام امروز داشت ریدل که هر وقت میخواست میتوانست رفتاری فریبکارانه و جذاب داشته باشد. می دانست دقیقا چگونه چاپلوسی استاد معجون سازی و رئیس گروه مدرسه اش را بکند و او را گول بزند تا اطلاعاتی ممنوعه را از او بیرون بکشد. اینکه چگونه جان پیچ بسازد. اسلاگهورن نسنجیده دانشی را که شاگردش نمی دانست به او داد گرچه این موضوع در کتابهای مجموعه نیامده است. اما از اینکه پروفسور دامبلدور به هری پاتر گفت که در روزهای آخر تحصیل نام ریدل به او مشکوک شده بود میتوانیم استنباط کنیم که دامبلدور به همکارش اسلاگهورن اخطار داده بود که مراقب باشد آن پسر بچه از او سواستفاده نکند. اسلاگهورن که از قضاوت خود مطمئن بود زیرا درستی قضاوتش بارها به او اثبات شده بود به این اخطار اعتنا نکرد و آن را بخشی از پارانویای دامبلدور فرض کرد و بر این باور بود که استاد تغییر شکل از زمانی که نام را از یتیم خانه ای که در آن بزرگ شده بود به مدرسه آورده نفرتی غیر قابل توجیه نسبت به او دارد.
اسلاگهورن تا زمان عزیمت ریدل از مدرسه در بندگی او باقی ماند. در آن زمان بود که اسلاگهورن متوجه شد. شاگرد عزیزش نه تنها تمام شغلهای فوق العاده ای که به او پیشنهاد شده بود را رد کرده است.
بلکه ناگهان ناپدید شد و هیچ علاقه ای به حفظ کردن ارتباطش با استادی که به نظر می رسید چنان وابستگی ای به او دارد، نشان نداد کم کم طی ماههای بعد اسلاگهورن مجبور شد قبول کند محبت و علاقه ای که نام ریدل به او نشان میداده تظاهر بوده است. احساس گناه اسلاگهورن از اینکه بخشی از دانش جادویی خطرناکی را با پسرک به اشتراک گذاشته بود شدت یافت اما او این احساسات را مصمم تر از همیشه سرکوب می کرد و دیگر به هیچ کس اعتماد نداشت.
چند سال پس از عزیمت ریدل از مدرسه جادوگری سیاه با قدرتی زیاد به نام لرد ولدمورت شروع به فعالیت در دنیای جادوگری کرد. اسلاکهورن بلافاصله شاگرد قدیمی اش را نشناخت او پیش از آن از نام خصوصی ای که ریدل در هاگوارتز در میان دوستانش از آن استفاده میکرد اطلاع نداشت و ولدمورت نیز از آخرین ملاقاتشان تحت چند تغییر شکل فیزیکی قرار گرفته بود. هنگامی که اسلاگهورن فهمید این جادوگر ترسناک همان نام ریدل است وحشت زده شد و آن شبی که ولد مورت برای به دست آوردن مقام استادی در هاگوارتز به مدرسه برگشت اسلاگهورن در دفترش مخفی شد. زیرا از آن میترسید که ولدمورت به سراغش بیاید.
اما آرامش خاطر اسلاگهورن دوام چندانی نداشت. زمانی که دنیای جادوگری درگیر جنگ شد و شایعاتی منتشر شد که ولدمورت به گونه ای خود را نامیرا کرده است. اسلاگهورن مطمئن بود که خودش با دادن اطلاعات در مورد جان پیچ ها به ولدمورت، او را شکست ناپذیر کرده است (البته این احساس گناهی نابه جا بود زیرا ریدل پیش از آن نیز میدانست چگونه جان پیچ بسازد و با معصومیتی ساختگی تنها میخواست بداند اگر جادوگری بیش از یک جان پیچ بسازد چه اتفاقی رخ خواهد داد اسلاگهورن از سر ترس و احساس گناه بیمار شد. آلبوس دامبلدور که اکنون مدیر شده بود. در این زمان با مهربانی ای خاص با همکارش رفتار میکرد که البته اثری منفی بر احساس گناه فزاینده اسلاگهورن داشت و در همان زمان بود که اسلاگهورن عزم خود را جزم کرد به هیچ موجود زنده ای در مورد اشتباه وحشتناکی که انجام داده بود، چیزی نگوید.
لرد ولدمورت در اولین دوره قدرت گیری اش هیچ تلاشی برای تصرف کردن هاگوارتز نکرد. اسلاگهورن به درستی بر این باور بود که زمان قدرت داشتن ولد مورت باقی ماندن در پستش امن تر از آن است که جانش را در جهان بیرونی به خطر بیندازد. زمانی که ولدمورت با حمله به هری پاتر نوزاد با حریف حقیقی اش روبه رو شد. اسلاگهورن بیش از باقی جامعه جادوگری از این اتفاق خوشحال بود. اسلاگهورن اینگونه استنباط کرد که اگر ولد مورت کشته شده است یعنی نتوانسته هیچ جان پیچی درست کند و این به معنای بی گناهی اسلاگهورن بود. این موضوع باعث آرامش خاطر فراوان اسلاگهورن شد. زمانی که خبر شکست ولدمورت را شنید. احساساتش را با گفتن جملات پرت و پلای فراوان بروز داد. همین موضوع برای اولین بار دامبلدور را هشیار کرد که ممکن است اسلاگهورن اسرار سیاهی را با نام ریدل در میان گذاشته باشد. تلاش ظریفانه دامبلدور برای پرسش از اسلاگهورن باعث شد او ساکت شود. چند روز بعد اسلاگهورن که نیم قرن در خدمت مدرسه بود استعفای خود را تقدیم مدیریت کرد.
دوران دوم تدریس:
گرچه جادو و افسونهای اسلاگهورن او را چند قدم جلوتر از مرگ خواران قرار داده بود اما برای پنهان کردن او از دست آلبوس دامبلدور کافی نبودند. او در نهایت اسلاگهورن را در دهکده با دلی بایرتون در حالی پیدا کرد که یک خانه مشتگی را به تصاحب خود در آورده بود. مدیر هاگوارتز با تغییر قیافه ای که باعث فریب دادن یکسلی شده بود گول نخورد و از اسلاگهورن خواست که به عنوان استاد به هاگوارتز بازگردد. دامبلدور به عنوان یک مشوق اضافی هری پاتر را با خود آورده بود که اسلاگهورن برای اولین بار او را می دید. مشهورترین دانش آموز هاگوارتز که تا به حال دیده بود. او همچنین فرزند یکی از محبوب ترین دانش آموزان اسلاگهورن یعنی لی لی جونز بود.
با وجود مخالفت اولیه اسلاگهورن نتوانست در مقابل ترکیب جذاب محلی امن برای اقامت و هری پاتر که جذابیتی حتی بیش از نام ریدل داشت مقاومت کنند. اسلاگهورن شک کرده بود که ممکن است دامبلدور انگیزه دیگری نیز داشته باشد اما مطمئن بود که میتواند مقابل تلاشهای دامبلدور برای اینکه از او حرف یکشد چه کمکی به کرد ولدمورت کرده مقاومت کند. او با ساخت خاطره ای جعلی از شبی که ریدل با درخواستی در مورد جان پیچ ها نزد او آمده بود خود را برای این احتمال آماده کرد.
اسلاگهورن با ذوق و شوق دوباره تدریسش در مقام استاد معجون سازی را از سر گرفت و بار دیگر باشگاه اسلاک را راه اندازی کرد و تلاش کرد تا با استعدادترین دانش آموزان آن روزها و آنهایی که روابط نزدیکی با افراد قدرتمند داشتند را یک جا جمع کند.
همان طور که دامبلدور میخواست و انتظار داشت هری پاتر که اسلاکهورن به اشتباه فکر میکرد دانش آموزی فوق العاده با استعداد در معجون سازی است توانست او را مجذوب خود کند. هری سرانجام توانست خاطره واقعی گفت وگوی اسلاگهورن و ریدل در مورد جان پیچ ها را پس از استفاده از معجون اسلاکهورن علیه خودش از او بگیرد: معجون فلیکس فلیسیس که هری را به طرز مقاومت ناپذیری خوش شانس کرده بود.
دوران بازنشستگی:
هوریس آزاد از مراقبتهای مورد نیاز تدریس و بار سنگین گناه و ترسی که سالها با او بود. دوران بازنشستگی لذت بخشی داشت او به خانه راحت والدینش که اکنون مرده بودند بازگشت جایی که تعطیلات مدرسه اش
را آنجا می گذراند، اکنون به محل دائمی زندگی اش تبدیل شده بود.
اسلا گهورن نزدیک به یک دهه از کتابخانه و انبار غنی اش لذت میبرد که گاهی اعضای قدیمی باشگاه اسلاک را ملاقات می کرد و در خانه اش جشن می گرفت دلش برای تدریس تنگ شده بود و گاهی اوقات با فکر به اینکه نسل مشهور آینده بدون اینکه کوچک ترین اطلاعی از این داشته باشند که او چه کسی است، در حال تربیت در هاگوارتز هستند دلش می گرفت.
حدود یک دهه از دوران بازنشستگی اسلاگهورن گذشته بود که از طریق آشنایان بسیارش به گوشش رسید که لرد ولدمورت هنوز زنده است. هر چند که جسم ندارد. این خبری بود که اسلاگهورن بیش از همه اخبار دنیا از آن میترسید زیرا به آن معنا بود که عمیق ترین ترسش به وقوع پیوسته است. زنده بودن ولدمورت به صورت روحی متلاشی شده به آن خاطر بود که خود جوان ترش موفق شده بود یک با تعدادی بیشتر جان پیچ درست کند.
حال دوران بازنشستگی اسلاگهورن تبدیل به دورانی سخت و کشنده شده بود. او که وحشت زده و بی خواب شده بود از خود می پرسید که آیا ترک کردن هاگوارتز جایی که ولدمورت دفعه قبل از حمله به آن می ترسید.
چقد طولانی بود. اسم واقعی لرد ولدمورت "تام ریدل" هست نه "نام ریدل". همچنین انجمن اسلاگ درسته و با این که بار اول درست نوشته بودی، اما چون دفعات بعد اشتباها اسلاک نوشته بودی و بخش مهمی از شخصیتته لازم دونستم توضیح بدم.
تایید شد.
مرحله بعد: به تاپیک پاتیل درزدار برو و از یکی از جادوگرانی که در اونجا حضور داره، راهنمایی بخواه تا راه ورود به کوچه دیاگون رو بهت نشون بده.
فراموش نکن همزمان میتونی در شهر لندن هم فعالیت کنی و بعنوان جادوگر دسترسیت به میدان مرکزی جادوگران و ویزنگاموت باز شده.