یاهو
.:. مِن بابـــــِ یـ ه کیسـ ه کردن ِ سوژه ... یک کافه ی قدیمی، در میان مه به چشم می خوره. جسی جلوی در کافه روی پله ها نشسته و سرش رو بین دو تا دستش گرفته. ریموس با یک شیشه به سمتش میاد و کنارش می شینه؛
- چی شده؟
- اینایی که من می بینم، تا پنجاه سال دیگه هم نمی فهمن من زنده م و اصلا جسی ای وجود داره ! ... وضعیت ِ محفل ُ هری هم ک تو برام گفتی! حسابی کلافم! ... پوووف!
- حالا چرا انقدر خودتو ناراحت می کنی عزیزم ... همه چی درست میشه... بیخیال!
ریموس این رو می گه و شیشه ای که دستش بوده رو به سمت جسی دراز می کنه.
- این چیه؟
- الکل!
- من که گفتم بدون الکل می خورم.. چی ؟:O / آخخخ بمیرم اصلا یادم نبود موقع رفتن شیشه ی پنجره گرفت به دستت، بیا زخم آرنجتو ضدعفونی کنم. :X
- وای عمه! ما موفق میشیم!!
- آره عمه جان! به هر حال قدیمی گفتن، جدیدی گفتن! خودمون می سازیم، خودمونم خرابش می کنیم! اینه !!
- عمه تو مطمئنی؟
- آره قارپوزکم! می گن این جادوگره تنها کسیه که تونسته چند نفرُ ک دچار همچین مرضِ چندهمسری شدن ب زندگی برگردونه. می گن خودش تا حالا سه بار مرده! چاره ایم نیست. همه ی راه ها رو امتحان کردم. این موج های همزادی هم که خدا رو شکر تعطیل شده، یحتمل تزِ جدید حاکم ب سایت باز رفته تو فاز منوی مدیریت شاخکای ارتباطیش دچار تلاطم شدن! هعی.. به هر حال با این که این جادوگره یکم پریشش روان داره ولی تنها امیدمونه. اینکه بخایم وجه ی شخصیتی هری رو دوباره بهبود ببخشیم وظیفه ی ماست ... هری الان تحت کنترل خودش نیست ... این بی شک نقشه ی زیرکانه ایست برای دور کردن هری از هدف های والایی ک داره ... هوووم!
آفتاب داره غروب می کنه. خودش گفت اگه موقع قرار گرفتن ماه در بالاترین نقطه از آسمون رو به جنوب غربی وایستم و این پودر رو که ریختم تو آب، بخورم، می تونم با یکی از بچه های اونجا ارتباط پیدا کنم...
.:. نیمـ ه شب / پـَنـاگـآ ... لارتن کریسلی کبیر ک ب علت اور دوز شدنِ ویتامین ِ N ِ موجود در هیپوفیزش با رنگ ُ رویی نارنجی شده خود را در آینه مینگریست ! ... سر در گریبان ؛ با شانه هایی افتاده و لب ُ لوچه ای وارفته از پله های خانه پایین می آمد ؛
- مـــــــــــــــآآآآع ! تـــــــــــوووو ؟؟؟
- های لارتن ! ...
- تو زنده ای ؟؟؟؟ ... کی اومدی ؟؟
- اوهوم لارتن! من زنده ام! ... فقط اومدم ک ازت کمک بخوام! ... این طلسم رو بگیر و چارگوشه ی خونه بریز ! ... درحال ریختن چند تا ازون ورد خفن ها بخون ب رولمو هری پاتری تر کنه!! ... خخخ / ... حواست ُ خوب جمع کن؛ وقتی کارت تموم شد، ب یه بهانه ای هری رو میبری انباری و اونجا نگهش میداری ! ... فهمیدی؟ ... حتی شده ب زور !!!
جسی چند بار دستاشو توی هوا تکون میده و نامه ای از کجا؟! تو دستاش ظاهر میشه ک اسم ِ خودش و ریموس با آرمی ک ریموس طراحی کرده بود روش ب حالت مهر ُ موم نقش میبنده! ... نامه رو توی دستای لارتن میذاره و میگه:
- این نامه رو برسون ب دامبلدور ! ... اون متوجه اوضاع هس! ... کسی نمیتونه یاران سفیدی رو ب سُخره بگیره ! اوکی رفیق ؟ من باید برم ! ... کارایی ک گفتم رو انجام بده تا سوژه بیشتر ازین ب خاله بازی کشیده نشده ! ... همه ی اون فضاسازیا نقشه ی آستکبار ِ کبیره! ... لارتن امید ِ من ُ ریموس ب توئه ! ... :(((((((
- دونت ووری آجی ! ... خیالت تخت !
- مممممــــــرسی ... ما منتظرتونیم !!!
و کم کم جسی ناپدید شد و لارتن کعنهو ببر ِ مازندران خود را آماده ی اجرای ِ نقشه کرد! :]
- آلوهومورا !
لارتن درحالی ک چار طرف خانه با آن آب ِ عجیب طلسمی نموده بود !!! ... ب سمت ِ هری در حرکت بود و صدای زمزمه ی زنی را شنید ک ب فجیع ترین افعال بیناموسی را ب تمبان ِ هری می بست ! و در حال مشکوک شدن ب متن برخی نامه ها بود و چش ُ چالش را ریز و درشت میکرد... لارتن کمی درنگ نمود و سپس اعصاب ِ کرمَکی ِش ب جوشش افتاد و با صدایی ک ب گفته ی راوی خرده شباهتی با مالی داشت گفت :
- دنبال چی میگردی جینی ؟!
جینی هیــــنی از سر ترس کشید و باعجله درحال چپاندنِ کاغذها درون صندوق شد!
- خیت خیت ؛ منم منم!
جینی چشم غره ای دوز بالا ب لارتن میره و در آن وانفسا لارتن ک از خنده نارنجی های روی سَک ُ صورتش ب قرمزی میزد ، باعث اختلال شب کوری در جینی شد و همچون گاوزخمی ب حمله کردن ِ لارتن مشغول شد !
ملت خواننده : موش بدو ؛ گربه گـِرِفـــتِت ! 3 /
ویرایش ناظر : چقد خلف شدی جسی؟! خجالت از سِنِت بکش عمه ننه ! Re: نویسنده : اوه! ساری سِر ! .:. دفتر ِ مخفی ِ شماره ی فلان ِ دامبلدور ....لارتن عرق های مانده بر جبین رو با پَر ِ ردایش پاک میکند و نامه بدست وارد اتاق میشود!
- هوووم! لارتن ، چیزی شده ک صب ب این زودی میخواستی منو ببینی ؟!
- متاسفم پروف ولی دیشب درحال قدم زدن بودم ک جسی ظاهر شد و تونستم باهاش حرف بزنم!
لارتن پس از شرح ِ ماجرای ِ دیشب نامه رو ب دامبلدور میده و میگه؛
- جسی میگفت وضع ِ کنونی حاکم بر پناهگاه و اتفاقی ک برای خانواده پاتر افتاده یه نقشه ش! ... از طرف دیگه اون و ریموس نیازمند کمک ما بودن! ... شما میدونین جریان چیه پروفسور؟!
دامبلدور دستی ب محاسن نامحدودش میکشه و مشغول خوندن ِ نامه میشه ؛
" آلبوس دامبلدور! اینک تو از جانب ما برانگیخته شدی تا بروی و بر دیگران ابلاغ نمایی که ما! یعنی جسیکا و ریموس! در چنگال شخصی پلید و سیاه به نام ویکتوریا گانت ک همان دخترخاله ی معروف ِ مروپی گانت است، اسیر شده ایم و تا وقتی او بر سرزمین مردگان حکومت می کند، ما به همراه ریموسِ مان گرفتار خواهیم بود و روح، باقی خواهیم ماند که همانا او بر پسران جوان و معروف نظر دارد و گوشی هایشان را می گیرد و باج گیری هم می کند و آخر هم خودشان را می گیرد، پس آگاه باش که اگر حرکتی نکنی، به زودی خودت طعمه ای خواهی شد."دامبل ، لارتن و سایر عوامل درون چارچوب ؛
- اون پناه بر مرلین ! ینی تموم این نقشه ها ک سر ِ هری اومده بخاطر این بوده ک نخواسته اسیر این دختر بشه ؟!
- درسته لارتن ! ... اون دختر جینی و چو و خیلی های دیگه رو وارد زندگی هری کرد تا زهرش رو بریزه ! ... هری الان تحت فرمان ِ طلسم گسستگی شخصیت شده ! ... کاری ک جسی بهت گفت رو انجام بده ! ... برای هری بهتره تو قرنطینه بمونه ... ما باید برای نبرد با دشمنِ جدید حاضر شیم ... برو و ب یاران ِ وفادارمون خبر بده ! جسی و ریموس منتظرن !
* - - - - *- - - - *و ای نفر بعد ؛ این طور صلاح میبینم ک وارد مرحله ی جدید داستان بشیم! چون فهمیدیم ک تموم اون خاله بازیا یه نقشه ی سیاه بوده ! ... البته بازم نظرات شما محترمه ! ممنون! ^__^