صبح یک روز سرد و زمستانی- اتاق کار وزیر- کروشیو!
- اکسپلیارموس!اصلاحیه: صبح یک روز سرد و زمستانی -دفتر کار وزرا!درب اتاق مشترک وزاری ائتلافی با شدت گشوده شد و مرد لاغر اندام و سیاهپوشی با چهره ای برافروخته وارد شد.زاغ سیاه رنگی که روی شانه اش نشسته بود با ناراحتی چند بار منقارش را به هم زد.
- اینجا چه خبره بلک؟چطور یه شبه مجلس از لندن منتقل شده به ساختمون وزارتخونه و من باید الان اینو از زبون کارمندا بشنوم؟
هرکس پا به درون آن اتاق بزرگ می گذاشت ممکن بود تصور کند دیوار میان دو اتاق مجزا را برداشته و آنها را یکی کرده اند. تفاوت سلیقه از در و دیوار اتاق بالا می رفت. یک سوی اتاق روشن و رو به افتاب بود. میز بزرگ و شیکی مقابل پنجره اتاق قرار داشت و نسیم دلنوازی که از بیرون به داخل می وزید پرده حریری را که مقابل پنجره آویخته شده بود به نرمی به بازی گرفته بود. دیوار پشت میز پوشیده از پوسترهایی شامل تصاویر گوناگون بود و تابلوی تک چهره بزرگی از مرد جوان خوش قیافه ای که کلاهی زشت ونافرم بر سر داشت در آن میان خودنمایی می کرد. صاحب تصویر با بی خیالی تمام پشت میز بزرگ لم داده و درحالیکه صندلی را روی پایه های عقبیش نگه داشته بود با آسودگی خیال پاهایش را روی میز دراز کرده بود. درحالیکه چون تصویرش بی وقفه با دسته ای از موهای جلوی سرش بازی می کرد با ناخوشنودی نیم نگاهی به تازه وارد انداخت.
- چته باز تو؟صد دفعه نگفتم میای تو اول در بزن؟شاید من داشتم یه کاری می کردم دوست نداشتم تو اون حالت کسی منو ببینه!
صورت رنگ پریده اسنیپ برافروخت اما با این حال پوزخندی زد.
- ببخشید که مجبورم از این رویای شیرین درت بیارم که اینجا هرقدر دفتر کار توئه دفتر کار منم هست.
سیریوس بلک با حقارت به نیمه دوم اتاق نگاهی انداخت.گویا سکوت و غفلت بر آن قسمت حکم می راند. درحالیکه با چشمان تیره اش میز ساده و پوشیده از دسته های کاغذ و کتابخانه کوچک پشت آن را از نظر می گذارند گفت:
- اوه درسته یادم نبود با یه معجون ساز تارک دنیا همکار شدم.راستی جدیدا معجوناتو چک کردی؟یه وقوت ته نگرفته باشن.
اسنیپ مجددا پوزخند زد.
- به نظر میاد از وقتی وزیر شدی کله گندت بزرگتر شده باشه بلک!اظاهرا یادت رفته یه زمانی برای زنده موندن تو سوراخ سنبه های هاگزمید دنبال موشا می کردی!
این بار نوبت سیریوس بلک بود که مانند لبو سرخ شود.با این همه به سختی کوشید خونسردیش را حفظ کند.
- درسته. چون موقعیتم عوض شده و من خودمو باهاش وفق دادم.ولی تو هنوز تو مود همون معلم مدرسه دماغ گنده فضولی هستی که سال تا سال نمیره حموم.
اسنیپ با خونسردی دستی به موهای سیاه و چربش کشید.
- اگر کتابارو درست خونده باشی که البته کاملا واضحه لاشونو باز هم نکردی همیشه گفته شده من موهامو روغن می زنم یعنی به خودی خود کثیف نیستن ولی این تو بودی که هیچوقت به بهداشت فردی اهمیتی نمی دادی و هرجا حرفی از تو بود یا ته ریشتو نزده بودی یا موهات کثیف بودن نه روغن خورده!
بلک چنان از جا جست که صندلی روی زمین افتاد.تصویر در قاب دست از بازی با موهایش برداشت و به آن صحنه خیره شد.
- چطور جرئت می کنی کله چرب؟الان این یه تهمت بود؟بدمت دست گیدیون به جرم توهین به مقام وزارت؟
اسنیپ پوزخند موذیانه ای بر لب آورد.
- بلک باور کن تهدیدت خیلی کارگر بود.از فرط وحشت دیگه نمی دونم چطور باید پوزخند بزنم!
سیریوس چوبدستیش را بیرون کشید و به طرف اسنیپ رفت.اسنیپ نیز چوبدستیش را بیرون کشید.آندو مستقیم به سوی هم می رفتند. حالا چنان به هم نزدیک بودند که صورت هایشان نیم تر بیشتر با هم فاصله نداشت.
- بهت هشدار داده بودم زرزروس برام مهم نیست دامبلدور فکر می کنه تو اصلاح شدی من بهتر تو رو می شناسم.
-
کات آقا!- پس چرا بهش نمیگی؟نکنه می ترسی راهنمایی مردی رو قبول نکنه که شش ماه تموم عملا تو خونه مامانش قایم شده؟
-
کات گفتما....- بگو ببینم لوسیوس مالفوی حالش چطوره؟حتما خوشحاله که سگ باوفاش...
-
بسه دیگه!اسنیپ و بلک با با بی حوصلگی نکاهشان را به دوربین دوختند.
- بله؟
کارگردان: بوقی...اهم جناب وزرا...حس نمی کنین این صحنه مال اینجا نیست؟
- نه!
کارگردان: یه لحظه بیشتر فکر کنین لطفا!ما الان تو جو کتاب پنجم نیستیم جسارتا...الان تو وزارت خونه ایم خیر سرمون شما دو نفر هم در حال حاضر وزیرین!
سیریوس: اوه راست میگه ها...حالا الان باید چیکار می کردیم؟
کارگردان:
اسنیپ کاغذهای دیالوگش را از جیب درآورده و با دقت مشغول مطالعه بود.
- هوم بذار یه نگاهی بندازم... انگار این همه تبلیغات کله گنده تو گنده تر کرده پاتر....اوه نه این نیست...هان...50 امتیاز به خاطر تاخیر... نه اینم نیست که...روش تهیه آش پشت پا...اهم....هان اینه...
همیشه!...هیچی اینم نیست انگار... هان یافتم اینجا نوشته الان باید چوبدستی هامونو بکشیم...بعدش بلک باید بگه...به خاطر این توهین تو رو به دوئل دعوت می کنم!
سیریوس چشمکی رو به دوربین زد سپس تک سرفه ای کرد و ژست خشکی به خودش گرفت. درحالیکه چوبدستیش را رو به اسنیپ گرفته بود با صدای پارس مانندی فریاد زد:
- به خاطر این توهین به دوئل دعوتت می کنم اسنیپ! از اولم تو لیاقت این وزارت رو نداشتی!
- چی میگی بلک؟اینا که جزو دیالوگات نبودن!من لیاقت این وزارت رو نداشتم؟ ظاهرا اون کسایی که به من رای دادن زیاد باهات هم عقیده نبودن.با کمال میل این دعوت رو می پذیرم!حالا مشخص میشه کی بیشتر جادو بلده!
دو جادوگر تعظیم کوتاهی به هم کردند. سپس به یکدیگر پشت کرده و در حالیکه تا شماره سه می شمردند در جهت مخالف حرکت کردند.
فیـــــــــــش فـــــــــــوش شیــــــــشــــــــــش!کارگردان: باز کدوم بوقی پاشو گذاشت رو سیم؟از همین الان خودشو اخراج شده بدونه!
دقایقی طول کشید تا عاملی این خرابکاری شناسایی و با لگدی که از کارگردان نوش جان کرد از کادر خارج شود. صحنه بار دیگر به نمایش درآمد.
- پناه به ریش تراشیده مرلین اینجا بمب ترکیده احیانا؟
نگاه عوامل فیلم برداری ناباورانه به اتاق ویران پیش رویشان خیره ماند.ظاهرا همین چند دقیقه کوتاه برای نابود کردن دفتر کار وزرای دولت ائتلافی کافی بود.
دوربین بر روی صورت های سیاه و دوده ای و موهای آشفته و رداهای پاره دو جادوگر زوم کرد. هر دو خسته و بی انگیزه به نظر می رسیدند.سیریوس بلک با خستگی تکه پارچه ای را که در اثر برخورد فیزیکی از شلوار اسنیپ کنده بود روی زمین انداخت.
- اسنیپ!
- هوم؟
- تو بگو قضیه رو!
اسنیپ دسته مویی را که حین نزاع از کله بلک کنده بود از روی ردایش تکاند.
- هرکس مجلس رو آورده اینجا خودش هم اینو به ملت اعلام می کنه. با این همه چون دیگه حوصله جر و بحث با موجود بی منطق و بی اعصابی مثل تو رو ندارم قبول می کنم که بگم:
نقل قول:
ملت فرهیخته جادوگر
دولت بدین وسیله دولت ائتلافی خاکستری مفتخر است دستاورد دیگری را که محصول توافق وزاری مشترک می باشد خدمت عالی جنابان معرفی کند:
مجلـــــــس!
جایگاهی برای حضور نمایندگان شما و مکانی برای گزارش نحوه عملکرد کارمندان بلند مرتبه وزارتی با قابلیت استیضاح و بازخواست از ایشان!
هم اکنون به ما بپیوندید و نمایندگان خود را به ما معرفی کنید!
بلک: اسنیپ جمله آخرت دقیقا چی بود؟موجود بی منطق و بی اعصابو با من بودی؟
اسنیپ: دقیقا با خودت بودم بلک!
- خودت خیلی موجود با اعصابی هستی کله چرب دماغ دراز؟حتما عمه مکرمه منن که سر هیچ و پوچ مثل نقل و نبات از ملت نمره کم می کنن؟
- خیر!عمه مکرمه شما تبر دستشون گرفتن و دنبال کله جن های خونگی می دوئن بلک!در ضمن حتما این مادر بنده است که بدون فکر به پاچه های ملت حمله ور میشه و در نتیجه 13 سال رو تو آزکابان در جوار دمنتورها آب خنک می نوشه!
- چطور جرئت می کنی کله روغنی؟پس لابد مادربزرگ محترم من رفتن پیشگویی رو لو دادن به اربابشون و بعد اومدن از ریش دامبلدور آویزون شدن که...
کارگردان: هوم...بچه ها کارمون تمومه جمع کنین بریم .ول کنین اینارو بذارین با هم دعواشونو بکنن.موندم ملت چه فکری کردن به اینا رای دادن!